-
میگن بدجوردیوونست!!!آخه مگه دیوونه آدم نیست..
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1393 20:57
یه وقتایی که دلت گرفته ؛ بغض داری ، آروم نیستی ! دلت براش تنگ شده .... حوصله ی هیچکسو نداری ! به یاد لحظه ای بیفت که : اون همه ی بی قـراری های تو رو دید؛ اما .... چشمـاشو بست و رفت ... !!! فقط میخوام بگم تاآخرعمرمدیون کسی خواهی بودکه دیگه تاابدعاشق نمیشه وبکسی اعتمادمیکنه!!! دیگه اسیرکسی نمیشه توفاتحه خوندی به انسانیت...
-
زندگی آسان تر نمیشود، تو باید قویتر شوی
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 17:15
پایان رابطه منوتوفقط پایان یک رابطه نبودپایان عاشق شدن هااعتمادکردنهادوستاشتهاوخوشبینی ها...واین یعنی بدترین حالات روحی وروانی که درپیامدش ممکنه شکل بگیره...کاش گاهی درک متقابل ازاحساس هاوجودداشت... وقتی احساس دلتنگی میکنی یعنی اینکه بفکرشی وشایدهنوزهم دوستش داری... ومن اینوبارهابخودم میگم چقدرمهربونی ای دل که گاهی...
-
کاری که ” عشق ” با من کردکاش با تو می کرد...!!!
شنبه 27 اردیبهشتماه سال 1393 21:44
می بینی بازهم دلم هرازگاهی یادتورامیکند!آهنگی عطری خیابانی ...هرجاوهرچیزمی تواندبازهم دل شکسته وروح بیمارم راازهجوم وهم انگیزیادت پرکندومن بی تاب وسرگشته وکمی البته کمی گریان بایادت بازهم لحظاتی رادرخودفروبرد وبه روزهای باتوبودن ...می اندیشم . تادقایقی قبل می خندیدم وخوش بودم سرم گرم کارهایم بودیا... کسی ...شایدهم...
-
ماواسه همیشه هم دیگه روگم کردیم...
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1393 20:12
ساده میشودنوشت ازحکایت عشق .عاشقی وتلخ میشودگفت ازنهایت نامردی ازحکایتهایی هرروزتکراری که برسردلهای ساده برسرصداقتهادلسپردنهامی ایداماهرگزاندازه ووسعت هردردی رانمی شودبه تصویرکشیدتاتجربه نکنی... ازتونوشتن فرمول نمی خواهداینقدرهاهم پیچیده نبودی بی رادیکال بی حجم ولی من خیلی ساده بودم که لحظه ای که رفتی زیررادیکال...
-
هر جا بودم با تو بودم هر جا رفتم تو رو دیدم . . .
دوشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1393 23:35
امروزهم هوای شهرمان بارانی بودودرگذزازکوچه های خیس نمناک دلم ازکنارمنزل یارگذرکردم گذرخیلی کوتاه اماپرازدردهای طولانی مملوازاحساس دوستت دارم های توخالی نقشی که برتاروپوددلم ماندازتوعشق پوشالی ومن به یادهمه آن وعده هاانداختم دلم رابپایت مجانی ...هنگام عبورازخیابانهای منتهی به عبورتومنتظراین بود که شایدمرادرزیرباران...
-
برایم هیچ حسی شبیه تونیست...
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 18:59
عادت کرده ام به ایـنکه همیشه در بحران های زندگی ام،خودم هوای خودم را داشته باشم… در شب های بیخوابی،خـودم برای خــودم لالایی بخــوانم…وقتی بغض میکنم،خودم،خــودم را در آغــوش بگیرم و دلداری بدهم…مـیبینی؟!…تــنهـایی،با هـمــه ی دردی کـه دارد،مـرا”مــرد”بار آورده… آنـقدر که با همـه ی “مردانگی ام”،“عاشقانه”به خــودم تکیه...
-
تو... آن گناه منی که مرتکب نشده ام... هرگز!!!
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 22:16
گاهگاهی که دلم می گیرد .باخودم می گویم: به کجا باید رفت؟؟؟به که باید پیوست؟؟؟به که باید دل بست؟؟؟به دیاری که پر دیوار است؟؟؟؟ به امینی که امانت خوار است؟؟؟یا به افسانه ی دوست؟؟؟؟.......... گریه ام می گیرد ...... خیابانهاوکوچه هابرایم همیشه خاطراتی رابازگوکردند وبارش این باران که همینک درحال بارش است درغروب 3شنبه...
-
من در (من) مرد آن زمانی که...
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 15:13
انگار امشب تمامی دردهای غربت ،با آغوش باز مرا صدا میکنندو صدای زنگ الود هی هی اش دیوار سکوت خاطرم را بیدار میکندانگار باز باید به قلبم تسکین درد باشم،و قلبم را بر زخمهای اندیشهام ترمیم... باز امشب فکرهایم پای کوبی میکنند بر قلبم امشب،جشن درد است؛ دردی که سالیان است میخواهم خاموش ...خاموش بماند؛ امّا هر از گاهی آتشش...
-
قاتل احساس......
جمعه 5 اردیبهشتماه سال 1393 15:40
این روزای بارونی منوپرازاحساس کردچه فرقی داردکه بباردبرسرمن وقتی چاله قلبم باهرقطره پروخالی میشود...برای ویرانی مردی که آخرین نفسهایش راباران به تاخیرانداخت هرگزیادش راکه ازذهنش نشست ومن آخرین خاطرات رادرزیرباران وآخرین نفسهایم کنارش رابازبخاطرآوردم...کاش کویردلت بی خبرازاحساس سبزم نبود کاش میدونستم کی این سرنوشت رو...
-
زندگی حواسشو جمع میکنه ببینه تو چی دوس داری تا دقیقا همونو ازت بگیره...
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1393 23:50
اردیبهشت ازراه رسیده وواسه من این ماه یاآورخاطره ای خاص هست اونم ایته که یه نامردتوش متولدشدیک نامردی که شایدازوقت تولدش تقدیرش این بوده که یه روزی یه جایی بیادوبهم نامردی وبی وفایی کنه ومنوباتمام دنیایی که سالهاساختم وآبادش کردم ودل بستم بی اعتمادم کنه این ماه برایم خاص بودوهفته هانقشه میکشیدم چطوری خوشحالش کنم...
-
کاکتوس هم که باشی نوازشت میکنم حتی به قیمت زخمی شدن انگشتانم...
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1393 12:41
هر کسی برای خودش خیابانی دارد…کوچه ای…کافی شاپی..و شاید عطری…که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند! ومن درقصراحساسم درقصری که توآتش نامردی وخیانت سوخت کسی راجزخداوتونیافتم تویی که بهترین مخاطبم شدی تویی که آبی برروی آتش دلم شدی نشستی پای حرفهای من دلدادی من باتوهمه چیزروفراموش کردم یادت باشه نباید یه مو از سرت...
-
دلتنگم... برای او نه! برای منه قبل از او...! چقدر خوب بودم.............
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1393 12:19
سالهامیگذرازسریال دوستاشنهایم سالهامیگذردازکوروکربودنم ومن درسکوت محض جدایی هرگزنخواستم که بازآیی وقتی رفتی حتی نخواستم بدونی چه برسرت آمده ومن هم اینگونه شدم مث توبی رحم ومن یکسال بی خیال ازهرچه باتوومتعلق بتوست زندگی رادرتنهای دل خویش گذراندم ومن تنهاییم آنقدربزرگ بودکه جایش رابه هیچ باهم بودنی ندادم ... نه اینکه...
-
زندگی جایی برای جان کندن نیست، یا باید زنده بود یا مُرد...!
جمعه 22 فروردینماه سال 1393 17:52
حرفهاودردودلهای مخاطبانم مث قرص آرام بخش واسه حال من ونوشته های من تجربه ای تلخ یاکه شیرین برای شماکه شایدبرایتان اتفاق افتاده باشدویاخواهدافتاد! امابرای من یک نکته خیلی مهم باارزش وجودداشت که حرفهاواتفاقات وتجربیات عزیزانی راکه برایم زحمت میکشندمیفرستندرومیخونم وگاهی درحدسوادخودم جواب میدهم وسعی میکنم هم پای کلام...
-
نوشت سلام نفس در حالی که تازه به من شب بخیر گفته بود چه اشتباه تلخی..!
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1393 12:03
روزای سردرگمی شبهای بدون گریه گذشتن وتن من پوست انداخت ازبوی آغوشت ومن دیگرهیچ چیزندارم که یادتورادرمن زنده کندچزاندکی ازمغزم که نمیشودجراحی کردواونم رودربیارم تاخالی ازتوبشه ومقداری تکیه های شکسته دل که یادگاری های من تولحظات احمقانه عشق بتوبدست توهزارپاره گشتندوهرگوشه این شهرپخش وپلازیرپاروی درخت توی ایوان...
-
توکسی نبودی که بشه بهش تکیه کرد...
یکشنبه 17 فروردینماه سال 1393 12:52
گاهی میشه فهمیداونی که خیلی دوستش داری نمیشه ونمیتونه تکیه گاه خوبی باشه توزندگی واست اماانگاربااینکه میبینی کاراورفتاراش روچشای بازت بسته اندوتوجه بهش نمیکنی!!!حالاکه جدایی پایان کارمنوتوشده دارم به تک تک عیب هات پی میبرم واین خیلی سخته که فک کنم منی که همیشه بهترین انتخابهاوسلیقه روداشتم بدونم گندزدی به باورهام...
-
یادت باشدگاهی بدست نیاوردن آنچه میخواهی نوعی شانس واقبال است...
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 21:48
می خندم ساده می گیرم ساده می گذرم بلند می خندم و با هر سازی میرقصم نه اینکه دل خوشم نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد مدتی طولانی شکســــتم، زمین خوردم،سخــــتی دیدم، گــــریه کردم و حالا برای " زنده ماندن" خودم را به "کوچه ی علی چپ" زده ام ﻫﯽ ﺭﻓﯿﻖ... ﺯﯾﺎﺩﻯ ﺧﻮﺑﻰ ﻧﮑﻦ!!! ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ!!! ﺍﺯ...
-
حکایت زندگیم شنیدنی نیست. . . من عاشق او بودم او عاشق او . .
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1393 22:29
بسته راه نفسم وقتی بغض راهش رابست وقتی بارش باران مراهم چون توگریان کردوقتی که سعی میکنم برای همه بهترین باشم وقتی که باید ازجونم مایه بذارم واونی که بایددرک میکردومی فهمیدامااهمیت نداد...وفقط همدردی چون دوستان خوبم چون توتونستن درک کنند واین ارزش داره و توقعی نیست که توهم خودت کوه دردباشی وبخوای یکی دیگه روهم آروم...
-
« آب پاکی » که میگفتند همین است بی هوا که بریزند روی « دستت » « دلت یخ » میکند
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1393 10:40
می آیدومیرودیادوخاطرات تلخ وشیرینت اماآنچه که هرگزازدل بیرون نمیرودلحظات تلخی بودکه شکسته شدم مردی که میشکندصدایش هم فرق داردبادل یک زن اماحکم شکستنش یکیست وآن هم نوعی ظلم است واین سندحرفهایم شکستن دل انسان مۆمن که به تعبیر روایات، احترام او از کعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی که شکست به سادگی...
-
برای خوشبختی چیز زیادی نمیخواهم ...
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 21:20
برای خوشبختی چیززیادی نمی خوام همینکه بهترین مخالبان رواینجادارم منوکافیست پش از آنکه واپسین نفس را برآرم پیش از آنکه پرده فرو افتد پیش از پژمردن آخرین گل بر آنم که زندگی کنم بر آنم که عشق بورزم برآنم که باشم در این جهان ظلمانی در این روزگار سرشار از فجایع در این دنیای پر از کینه نزد کسانی که نیازمند منند کسانی که...
-
شعورخریدنی نبودوگرنه برات میخریدم
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 13:12
روزگارعجیب هست یارهاراجب به اخلاق بعضی ازآدمهای همیشه حق به جانب فکرکردم به اونایی که هیچ وهیچکسی روجزخودشون نمی بینندوقبول ندارندمثلااین نمونه اخلاق تورونشون میده که میدونم باخودت چی میگی بعدخوندن این وبلاگ... اخلاقم گنده است ؟اخلاق خودم است !بیش از حد مغرورم؟به خودم مربوط است.... تمام زندگیم خودخواهانه است؟زندگی...
-
زندگی برای تویک شوخی بزرگ بود!!!
پنجشنبه 7 فروردینماه سال 1393 20:52
شـهـامـت مـی خــواهــد "بــدون اشـک" خــاطــرات ات را مــــرور کــــردن . . قراراست بنویسم تابازگوکنم خاطرات تلخ وشیرینم رامیخوام خودم راخالی کنم ازهرچی دلبستگی ودلداگی نسبت به انسان فانی!!انسانی که روزی قدیسه من بودومن به خدایش کافرشده بودم واوقبله گاه من شده بود...شایدزیبانبودشاید درحدنرمال بودونکته های...
-
نیاباران زمین جای قشنگی نیست
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 11:08
برگشتم با یه دنیا حرف اول از همه سلام سلامی تازه پر از حرف های تازه پر از نگاههای تازه پر از حس های تازه اومدم که بمونم دیگه نمیرم بر میگردم به این محیط ارام بخش گذشته ام برگشتم که بمونم اسمون دلم رو صاف کردم و اومدم .. اومدم که اگر دلم از این چرخ روزگار گرفت بازم بیام اینجا درددل کنم اومدم با یه دنیا تجربه تازه با یه...
-
مترسک چه زیبا میگوید:وقتی نمیشود رفت ، همین یک پا هم اضافیست!!!
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 13:02
قلب عشاق راخدابه نفس خودپاک میکند ...خداجون این هفت سین امسال منوبهاروشیواست آرزومیکنم بهمون ایناروعنایت کنی... دوست خوب ومهربانم حرفهات آنقدرزیباوازدل می باشدکه من می پندارم توهمزادمنی که اینگونه ازدل من سخن میگویی آنقدرقرق حرفهایت شدم که بی اختیارقطره اشکی برگونه ام چکیده شدوباخودگفتم مرگ برکسی که بادل عاشق چنین...
-
به <نسیمی> رفت..! آنکه بخاطرش به <طوفان> زده بودم...عیددومم مبارک
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 20:43
عاشقانه هایم درگذرزمان کمرنگ ترمیگرددوقتی عشق خداراتوی سینه ام می نشانم ودگرنشانی ازتودرونم رانمی لرزاند میدونم اگرزمانه به من بی وفایی کرداگریارم به من خیانت کردعلتش این بودکه خداروفراموش کردم وقتی غرق خوشی وعشق باتوبودم دیگه یادم رفت برای خدایم دلبری کنم ای وای برمن ... ترکم کردواین تدبیرخدایم بوداینک عیددومم رابدون...
-
فلسفه عشق
جمعه 16 اسفندماه سال 1392 18:49
عشق چیست و ماهیت آن را چگونه میشود دریافت؟ دربارۀ معنا و ماهیت عشق رویکردهای بسیاری وجوددارد. برخی از متفکران معتقدند که برای این کلمه هیچ معنای بهخصوص و واقعی وجودندارد، اما در واقع همهچیز هم هست. برخی دیگر از متفکران بر این باورند که عشق معنای وابسته بهوجود ما دارد و تا ما وجود داریم او نیز همراه ما خواهدبود و...
-
اشتباهم رانمیدانم تقاصم راکمترکن
جمعه 16 اسفندماه سال 1392 15:10
تصمیم گرفتم دیگر در لیست دوستانم کسانی ثبت کنم که به حق ..دوست واقعی من باشن نه یه دکور...نه یه اسم فقط....بلکه واقعا دوستان خوب باشیم...تووبهاربهترین دوستان من هستید ومن هرگزدوستانم راغمگین وناراحت نمیتوانم ببینم شومابه معنای واقعی دوستان من تاابددراین دنیای مجازی هستید میدانی غصه دارم برای توکه ازمن غصه داری بی...
-
توی جدایی ها همیشه اونی که کمتر عاشقه بهتر حرف میزنه....
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1392 20:30
نمیدونم چرا!!!؟ ﮔﺎﻫﯽﺑﺮﺧﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﮑﻨﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﮔﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪﺩﻭﺳﺘﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ! یااینکه... ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ ، ﻗﺸﻨﮓ ﻫﻢ ﮔﻮﻝ ﻣﯿﺰﻧﻦ . . !!! کشتگاه غریبیست نفرت میکارند و کینه برداشت میکنند پاسخ اعتمادت را با خیانت میدهند در شب مهربانیهایت توطئه...
-
زنگ تفریح 3
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 19:34
دراین پست چندمطلب فقط جهت زنگ تفریح میگذارم هرچندکه میدونم همه استادن تواین موارد 1-روانشناسی دست خط احتمالاً در زندگى بسیار فعال هستندو به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند ثابت و بى تحرک بمانند و برخى از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست. به همین دلیل گاهى اوقات براى دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینى هستند....
-
خدایا !!!!!من که ایوب نیستم!!!
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1392 12:04
خیلی وقته که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم نه کسی از کنارم بره ...نه حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده.. آدم بی احساسی نیستم بی معرفت و نا مرد نیستم یه زمانی یه کسایی وارد زندگیم شدن که یه سری باورامو از بین بردن!! لعنت بهشون لعنت به همه نامردای دنیا...وقتی حس میکنی باکسی که سالهاخندیده ای اکنون بایدنفرینش کنی یک حس...
-
یکسال گذشت!!!
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 13:18
"آشنایی یک حادثه است و جدایی یک قانون". هر چند که نمی خواستم قبول کنم ولی مجبورم واقعیت را بپذیرم. هر چند که خیلی سخته. اینجا با "نبودن" شروع شد و با "جدایی" تموم شد.آری بانبودنت شروع کردم تابه جدایی کامل دارم میرسم چه قدر بین این دوتا فرق است. در حد یک آغاز و پایان... من همون صمیمی همیشه...