دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

زخمی بود! درمانش که کردم،زخمیم کرد و رفت...

زمانی نه چندان دور سخن نمی گفتیم و در سکوت فکرهای هم را می شنیدیم ،امروز حرف هم که می زنیم برای هم غریبه ایم !دنـیـاسـت دیـگـر . . . !دلـم سـرگـردان تـصـمـیـم اسـت . . .نمی دانم باید این دوستی پایان تلخ داشته باشد
یا گرفتار تلخی بی پایان شود ... !؟

شنیدی میگن بعضی‌ها وقتی می‌آیند، خوشبختی می‌آورند و بعضی‌هاوقتــــی می‌روند . . .

حالامن بین این 2سرگردانم منی که باکسی دوام نمی آوردم اماکنارتومداوم عشق ورزیدم اماتومداوم فرارکردی ازاحساسات من ازاحساسات خودت

آدمازودوابسته میشن مث من زودباورمیکننددوستت دارم هارامث من جدی میگیرنداحساس هارا...آدماجمله هایی می گویندبرای ماندنت برای اینکه بتواحتیاج دارندحرفهایی میزنندکه پایبندبهش نیستندحتی بعدازرفتنشان به نبودنت هم عادت میکننددیگراحتیاجی نیست حالاالتماس میکنم نروآدم!! نشکن منوآدم اما...

همچنان ناشنواباش ونشنیده بگیرصدای قلب شکستم رو...کورباش ونبین چگونه شکستم وگریستم وسوختم

زیادنگران حالم بودی میدانم امادکترم گفته مرخصم زیادمهم نیس بهترشدم مدتهاست بهترشدم حالم ازهمان روزی که رفتی ماههاخراب بودنداماالان کمی بهترم گاهی نتیجه میدهدداروهای آرام بخش

شاهرگ احساسم راچنان بریده ای که خون دلی که سرازیرکردی به قلبم بندنمی آید...تیغ تیزنامردیت بدجورزبانم رابریدکه سکوتم شکستی نیست واشکهایی که دست من نیستندسرازیرمیشوندبه ناچارمن چاقوی اعتمادم را خوردم.
توام اگر مثل من باشی روزی خنجری فرو میرودیا به احساساتت...یا به غرورت.... یا به پشتت ....بین خودمان بماند!
من از‌ ترس پشت سر....نمار خواندن را هم ترک کرده ام...باورهایم راکشتی ومن به همه کافرشدم

صبـر کن,,
چنـد سال بـعـد دخـتــری از تــــو
عـــاشق پـســـری از مـــن خـواهـد شـــــد . . .دنیامحل انتقامه این دنیابرای من دیگه لذتی نداردجزاینکه شاهدبلایی که سرم آوردی باشی ...

افسوس دیرفهمیدم که دنیامحل امنی برای عاشقهانیست واین توبودی که حرمت عشق جون دادن دوست داشتنم رونگه نداشتی آخ ازاین بغض لعنتی توچه کردی خیلی سخته این بغض لعنتی روکه مث خاری توگلوته بخوای بخاطرکسی قورت بدی که یکبارهم بخاطرت بغض نکردبخاطرت سختی نکشیدوبه آب وآتش نزد...

هیچ جمله ای نمیتواندبیانگراوج غم ودردم باشدبعدازرفتنت آنقدرگریستم که خشکیدچشمه اشکم وسوی هرکسی بعدازتونانیناشدم وبینایی دل به دست آوردم روروشندل شدم دلی صدپاره وشکسته

درسته هنوزهم دوستت دارم وفکرم جای توست اماقلبم حرفش باتنفرآغازمیشه فقط قلب بدبختم هرکاری واست انجام دادبه عشق اون یکباری بودکه بهش گفتی داری کم کم عاشقش میشی گفتی چیزی شبیه عشق داره تووجودت شکل میگیره

من باورت کردم این جمله تنهاکمبوداون روزای من ازجانب توبود..نمیدونم چی شدکه نامردشدی !!!

هرباربه آرامشی نسبی میرسیدم تومی آمدی باخبری پیامی جمله ای من روبه روزاول جداییمون برمی گرداندی افسرده وبیمارمدام اشک واندوه قرص آرام بخش یکبارهم نوارمغزباخطهای موازی...عوارض خیانتت.

جواب عذابهایم روبایدبدی مگه نمیدونی دلشکستن گناهه منوبازیچه کردی

شدم قربونی اماخداروزی بدادم میرسه فکرنکن یتیم وبی کسم کوه به کوه نمیرسه اماآدم به نامردمیرسه

ای توتنهاباوروانتخاب من کاش میدونستی بی توتابستون قلبم چه روزای سردی داشت نفسم بی توگاهی میگرفت اماهرگزمرهمم نشدی اکسیژنم نشدی ورفتی...



قسم به قلب زارم به دل شکسته وروح بیمارم توراخیلی وقته دوست دارم وازهم بیزار تویی که رسم مهرومحبت رانمیدانی قدرعشق وجفابسیارکردی ونفهمیدی کسی که دربرابرت بوددلبرت بودنه دشمنت

دربرابرت آنقدرنرم شدم که راهت مراخم کردی این نتیجه اطمینان ومحبت من بتوبود

ما عادت کردیم هرکی دلمونو شکست ، دلشو شاد کنیم حتی تواون لحظات تلخ جدایی باتمام تنفرم بازهم خواستی حضورم راومن تنهایت نگذاشتم

ومن تورادوست داشتم وتودیگری راا...آخ که چقدراین زندگی دروغی بیزارم حالااین منم ودودسیگارآهنگای غمگین وخاطرات تووعکسات...عکسایی که مث خودت تظاهرنکردندوحقیقی ترین چهره توبودن دیگه نمیتونی باهام بازی کنی تظاهربه دوست داشتن کنی دیگه جاده ای نیست که یکطرفه باشه حتی پلهای پشت سرت خراب شدن

باتمام سادگی توراباورکردم وتنهاانتخاب من شدی توقفس عشق تواسیربودم اماتواین بارپرنده شدی وگریختی نمیدونم چرااینقدربرای جدایی ازمن صحنه سازی کردی وبهانه هاگرفتی من که اسیرت نکرده بودم تسلیم خواسته های توبودم بااینکه مجنونت بودم وبعدخداترامی پرستیدم میدونی که حاضربه فداکاری بودم

عذابم میدهدفکروخیال توودرک ازاینکه بامن چه هاکردی نمیدانم بعدازمن پاک ماندی دختری یاکه ازدواج کردی نمیدانم بعدازمن به خواسته هایت وآرزوهایت رسیدی؟!!!!؟من برایت شعله میگرفتم وپرحرارت بودم اماتوسردترشدی آیاکسی هست که هوای تورابهترازمن داشته باشدنمیدانم بعدازمن خوب هستی عاشقی برای من که خواب بودی آیابرای دیگران بیداری برای احساسات ارزش قایلی شدی حتی اگربیازاری وبشکنی مث من باتورفتارخواهندکردگرچه دشمنم شدی آیاچون من هنگام دشمنی بازهم فریادرس خواهندبود!!!

توبی من میرسی امامن برایت کال خواهم ماندهمان احمق عاشق قابل لمس خواهم ماندکمی ایده ال خواهم ماندگرچه خیانت کردی وداری میکنی ساکت ولال خواهم ماندتالحظه موعودروزرستاخیزتامن لب به شکایت ازتوبگشایم بی توهزاران سال خواهم ماندتاجواب دلم راخدایم بدهد...هرچه خواستی کردی وگفتی ومن گوش کردم واطاعت ...رفتی وشکستی وگسستی من سکوت کردم سوختم وزجرکشیدم خواستم آرامش روحی پیداکنم امابازتواومدی وبازهم !!!حالانوبته منه بگم وتوبایدگوش کنی اگه قراره حلالت کنم...

چه حماقتهایی کردم بعدازرفتن توخودکشی  های نافرجام خون گریه های پنهانی فریادروی پشت بام رفتی وبارفتنت طوفان آغازشدوتورفتی وبدون درک ازاحساس من طوفان رونه اینکه مهارش کردی بیشتروبیشترکردی ومن فقط لرزیدم وتب کردم وداغون ته خط رسیدم وشکست خوردم زمینم زدی ورفتی

باخودم عهدکردم دیگرنبینمت وصدایم راهرگزنشنوی آخرنمیدانی ممکن است بادیدنت بازهم تسلیم شوم وبگویم دوستت دارم پس بگذاردیدارمان به قیامت باشد...

میگن فرصت دادن به کسی که بهت خیانت کرده مثل این می مونه به کامیونی که از روت رد شده اجازه بدی دنده عقب بده دوباره از روت رد شه فرصتی نیست جانی دربدن نمانده چیزی برای دیدن نیست من سوخته ام شکست خوردم وتسلیم سرنوشت

حرف آخرم اینه وقتـی آدم ها شما را ترک می کنند مانعشـان نشوید ،شما با کسانی که رهایتان می کنند آینده ای نـدارید .
آینده شما آنهایی هسـتند که در زندگیتان می مانندو در همـه حال همراه و همقـدم شما هسـتند ...رزفیق نیمه راه نبودند

معشوق من که خوب ازپس امتحان رفاقت براومد

واینکه من هیچوقت نمیخوام کسی رو از دستــــــ بدم »ولی اگه کسی بخواد منو از دستــــــ بده . . .قبّول میکنم

می سپارمـت بـه همانی که تورو بــه جان من انداخـت تـقدیـــر. . .


 

ادامه مطلب ...

فریاد ها را... همه میشوند... اگر "سکوتم" را فهمیدی هنرکرده ای.


روزی که تورفتی من هرچه برسردل وعقل وجونم آمدروفقط خدامیدونست اماانقدرنبودی که به نبودنت عادت کردم به زندگی بدون توعادت کردم آنقدرچشم انتظارموندم بی قرارگریان ودردمندکه پوسیدم تجزیه شدم ودل کندم...

وقتی کنارم بودی دستپاچه میشدم خودم نبودم همه توبودی جزقدم زدن گرفتن بازوی من و

اون روزادعامیکردم که میشه الان صبح اس بده زنگ بزنه میشه دوباره همه چی درست بشه دلیل این همه بی وفایی وسردیت ونمیدونستم تااینکه رسمااعلام کردی دیگه منونمیخوای خب منم دیگه آرزویی نداشتم مات ومبهوت وخشمگین صبوری کردم وسکوت میدونستم این رسمش نبودحق من اینگونه رفتارنبود...دیگه دلم قرص نبودبه توبی اعتمادوشکسته بدنبال راهی برای آرامش دل دلخوشی ام رفت وحرص وغم وخودخوری تنهادارویی بودکه یاگریه همدمم شدتنهایی روترجیح دادم به همه آدمابه اونی که بالاترین اعتمادوداشتم توزردشدوای بحال دیگران...

میدونم امیدهیچ معجزه ای نیست پس من جان کندم تادل کندم

چقدر سخت است شب ها با اشک به یاد کسی بخوابی اما!او به لبخند کسی دیگر فکر کند.

خواستم بنویسم که ازچشم من افتادی روزی که خواستم باشی نبودی پس دیگرنباش من به این آمدن هاورفتن هاآزارمیبینم

وای بر من کسی رو پاشوره می کردم که از تب دیگری می سوخت...مرده ام،یا زنده ام دقیق نمیدانم!
حالم خوب است خوب...
مثل آن مریضی که میگفت:
خوبم!
اما فردایش مرد.

دلم ک میگیرد دفترم را باز میکنم و برایت درد و دل میکنم وصیت کردم ک بعد از مرگم دفترم را ب تو بدهند
تا زنده بودم ک ب حرف هایم گوش نمیدادی حداقل..بجای فاتحه آنهارا بخوان شاید فهمیدی چ بر سر دل تنهایم آوردی...

خدامیدونی یکی از افتخاراتم اینه که تا به حال دلی رو بازی ندادم پس چرابادلم بازی شدیادم میادچقدروسط خنده هایم میگریستم وقتی یادت می افتادم به ناگاه ببین خدادیگر نه به دنیا اعتمادی دارم... ونه به مردمش باوری...ببین اون بامن چه کرد!!!
من فقط زندگی میکنم که بگویم "راضیم" به رضای خدا...اینم همش تقصیرتوست.

همیشه یک سوال برایم است!اگرقراربود روزی تو را نداشته باشم..پس چرا خدا خواست که دوستت داشته باشم.

یه چیزایی رو تا عاشق نباشی نه میتونی بفهمی نه ببینی...........کاش خدا وقتی قدرت فکر به انسان داده دیگه کاری به سرنوشتش نداشت...تا هرکی دهن باز میکنه نگه خدا خواسته خدا صلاح دونسته.....واقعا این عدالت نیست...

هیچ میدانی غمگین ترین غروبهارابخاطرتوسپری کردم به امیداینکه مهتابم شوی دوباره امامن نیزغروب کردم وپرزدم ازاوج احساس وقتی که آب پاکی روریختی...ومن که فقط ازخداتنهاتورومیخواستم واماتوازخدانخواستنم رادلکندنت رادک کردنم را!!!

نمیدانی خداحافظیت ورفتنت چه دردی داشت آنقدرعذاب کشیدم که فقط خداحافظم شدوالاتابحال مرده بودم پوسیده بودم...

دیگه نه حسرت به دست آوردنت ونه غصه ازدست دادنت رامیخورم رفتی ومن تاقیامت برای جبران ظلمت صبرمیکنم هرچندکه نمیدانی چقدربجای توازدلم عذرخواهی کردم وامادلم هرگزقبول نکرد



"ناراحت شدن" از یک حقیقت هزار مرتبه بهتر از تسکین یافتن از یک دروغ است.

مرد هم در خلوتش برای عشقش گریه میکند....شاید ندیده باشی..اما همیشه اشک هایش را در آلبوم دلتنگیش قاب میکند..
هر وقت زن بودنت را می بیند...سینه را جلو میدهد..صدایش را کلفت تر میکند...تا مبدا...
لرزش دست هایش را ببینی...
مرد که باشی...دوست داری....از نگاه یک زن مرد باشی...
... ... نه بخاطر زورِ بازوها!
مثل تو دلتنگ میشود.. ولی،گریه نمیکند...
بچه میشود....بهانه میگیرد...
تو این ها را خوب میدانی....اماازهق هقم بیزاربودی...
تمام آرزویم این بود که سر روی پاهایت بگذارد...
تا موهایم را نوازش کنی..
که عاشق بویِ موهای توست
و بیشتر از تــــو به آغوش نیاز دارد.....
چون وقت تنهایی....
خاطره ی تــــو او را امیدوار میکند.
 

اماتوافسانه شدی ورفتی باتلخی هم رفتی...

ادامه مطلب ...

من روحی سرگردانم بلاتکلیف وخسته


احساس من بتویکی ازحقیفی ترین مواردعشقی دردنیابودوتومیدانی این حقیقت راکه شایدبرایت این همه احساس عذاب آوربودکه نمیتونستی پابپایم بیایی!!!امانمیدانم چگونه مرااحمق فرض کردی روزی که شروع به بی وفایی خیانت ونامردی کردی مانندموریانه آرام آرام ازدروغ خورده شدم امابازهم سازش کردم دیدم اون لحظه که خواستم اس ام اسی روکه روی گوشیت اومده بودروبخونم وتوچقدرترسیدی ورنگ عوض کردی!...!چقدرالتماست کردم وقسم دادمت چی شده وچه بودکه ازمن پنهون کردیش اماتوانگارنه انگار.

من برای اولین بارخواستم یک اس ام اس ازگوشیت بخونم وتوترسیدی ورنگ به رنگ شدی وکم کم شروع شددوران احساس بی اعتمادی هااماتلاش بیشترمن هم برای بدست آوردن دلت ادامه داشت شایدفکرمیکردم هنوزهم کم برایت گذاشتم...

بعدازرفتنت وترک کردن من گاهی میامدی وباحرفی پیامی زنگی مرابه هم میریختی بی آنکه یکباربپرسی برمن بعدتوچی گذشت دریغ ازدلداری دادنی آرامشی می آمدی ودفترعشق واحساس من رومینوشتی وپاکش میکردی انگاردل من بازیچه کودکانه چرکنویس مشقهایت بوددلی که میدانی مدتهاست یتیم بوده وشکستن دل یتیم چه عوابقی داردمیدانی یانه .

همدردمن هم پای روزگارانت شدم درسختی هاوغم وشادیت سپربلایت بودم توقع داشتم کمی بامن مهربانتربودی ودرکم میکردی نه اینکه بابی مهریت ترکم کنی خب مگرمن ازتوچه میخواستم...!ببین من تورافهمیدم وبه خواسته ات احترام گذاشتم پاپیچ نخواستن دلت نشدم نمیدانم چراتلاش کردی مرادک کنی سعیت راالان میفهمم که چطورتلاش کردی من دیگرنباشم خوب من نیستم پیشت الان راحتی بی من همه چیزروبراه است دیگرکسی هس مث من احمق لحظه به لحظه کنارت باشه ومراقبت باشه آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پس چرانمیگذاری وعده دیدارمان رابگذاریم روزحساب

نه تکلیفت بامن مشخص شدنه بادل خودت حالاهم راهی وجودداردکه بخاطرهمه بدیهایت ببخشمت...نه شک دارم توحتی برایت مهم باشسدکه من ازتومتنفرباشم بگوبدرک که نمی بخشی مگرمن چه کردم مگه بزوره اجبارکه نیس

آره عزیزم اجباری ندارم توکه الانشم راحتی من که توی زندگیت نیستم من تنهاباخیال توکمی زنده ام وکمی مرده ...

نقطه چین هایم راببین من هنوزهم ناتمام مانده ام وتومرادربلاتکلیفی کامل غذاب میدهی دربی تفاوتی محض سرگردانم کرده ای

ازپس شکستی که خورده ام نویسنده ای رمای غمناک شدم که هرسکانسش بوی نامردی میدهدوتماشاگران ومخاطبانش  هم چون من اسیردنیای نامردشدن

رفتی ومن تاقبل رفتنت تمام تلاشم رابرای داشتنت کردم اماوقتی که رفتی من هم رفتم ازدنیاازیادت چنان مرده متحرک هرکسی به من نزدیک شدچنان ازحال من ترسیدکه فراری شدمن زنده نیستم دیگرپس سراغ مرده ای متحرک رانگیرمن پوسیده ام سوخته ام نیامن زودتسلیم میشوم من زودمیمیرم اگرمیخواهی جهنمی رابرایم بپاکنی وهرباردرگناهی که نکرده مرابسوزانی واحیاکنی بدان من یقینن طاقت ندارم پوست من نازک است مث دلت ازجنس سنگ خارانیست...بگذارندیده بگویم نمیخواهمت حلالت نمیکنم وازت نمیگذرم نمیدانم شاید بادیدنت بازهم اسیرفریب نگاهت شوم...

مردی بودم که گریستم وتوتحمل اشکام رونداشتی وامامردانه اشکت رادرنیاوردخودبه قلبم زخم زدم امادلی ازتونرنجاندم من دراین عشق ضررکردم اماتوبعدازمن حتمابارت رابستی وباکسی هستی که قلبت میخواست واین گنجینه راکه محفوظ دردلم بودراازمن پس گرفتی وخرج کسان دیگرکردی...

 
 

ادامه مطلب ...