دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

رفتنت...نبودنت نیست...


حق الناس تنهاچیزیست که درقیامت باشفاعت هم حل نمیشود.آنچه من ازتوبردل دارم نه پولیست

نه مالی،بلکه آنچیزیست که برروزگارم برجانم بردل شکسته ام آورده ای دانسته یاندانسته ،در

ماه خدا،به بزرگواری عشقی که حرمتش راشکستی به حقیقت دلی ساده که باآن بازی شدخیانت

شدشکسته شد!به اندوه چشمانی که ازاشک هرشب قرق خون شد!به نگاه منتظری که هردم به

زنگ خبری ازتوبه درودیواروبه آستان انتظارخشک شد!به تلخی دل داغدارم به لحظه هایی بااین

دل شکسته بازی ونامردی شد!به حرفهای زهرآلودی که برای سردکردن وفراری دادنم ازعشق ورزیدن

به توبه من زدی!به تک تک ثانیه هایی که منتظرت بیقرارت دلواپست چشم انتظارت گریانت ماندم .

به لحظه لحظه وقت وزمانی که برایت گذاشتم به آن دم که چون برایت هم دم بودم چون پدرچون مادر

ویاحتی همسرترخشکت کردم مراقب حال واحوالت بودم ...نمیگویم حق بامنست اماحق باتوهم نبود

اماحقم این نبودنمک نشناس...وبه نام تمام عاشقان دنیاهرگز

!حلالت نمیکنم


عکس

دردناک ترین جای قصه

اون جاییه که برات ارزوی خوشبختی بکنه


نگاره: ‏دردناک ترین جای قصه 
اون جاییه که برات ارزوی خوشبختی بکنه‏



دروغ بگو ؛ تا باورت کنند....!!
آب زیر کاه باش ؛ تا بهت اعتماد کنند....!!
بی غیرت باش ؛ تا آزادی حس کنند ....!!
خیانت هایشان را نبین ؛ تا آرام باشند ....!!
کذب بگو ؛ تا عاشقت شوند..................!!
هرچه نداری بگو دارم , هر چی داری بگو بهترینش را دارم ....!!

اگر ساده ای ؛
اگر راست گویی ؛
اگر باوفایی ....
اگر با غیرتی ! ا
گر یک رنگی ....

همیشه تنهایی :|


نگاره: ‏مصــرفــِ بیـش از حـد احــترام باعـثِ اختـلالاتـــِ روانـى طـرفِ مقـابــل و

 اختـلالاتـــِ عصبــى شــما میـگـردد !‏

 

ادامه مطلب ...

درونم چه میگذرد!!!؟

مرابخوان منی که جامانده ام درمیان یادتو...منی که هرلحظه تورانفس میکشم
منی که ازخواسته های
دلم گذشتم تاتوراحت باشی توزندگیت تاتوراحت دل بکنی ازمنویادم تامن سخت ترین
 تصمیم عمرم رابگیرم
وبیخبرازتوسرکنم باقی عمرم را...مراباورکن...باتوتکمیل میشدم باتوبه آغازوانتهارسیدم
 انتهایی که من باختم
وته قصه بازخمی درسینه به آخرنرسیدم ووسگ راه عاشقی انتهای تنفرم شد...
من تورامیخواهم ودوستت میدارم ولی به بن بست رسیدم وقتی
میان این درنگ تحملش سخت است
که من برخلاف دل شکسته ام مزاحم احوال شادمان تونشوم
نمیدانم بایدنفرینت کنم یادعا...
شایدخنده ات بگیردکه هردفعه چیزی ازتومیگویم ومینویسم شایدهم...
نمیدونم میتونم گاهی ادعابکنم یبخشمت یابرعکس!!!
من کی باشم که اینوبگم میدونم خدایی هست وخودش میدونه باهات چیکارکنه
روزهاازدلتنگی خودم روبه بیخیالی ذهنی میزنم
اماهنگام شب فراموش میکنم که بیخیالم ازغصه دق میکنم...
بکجاخواهیم رفت صبح فردا بی خبرازحال واحوال هم...ازکسی که دوستش دارم
بیخبرازهرچه آمدسرم
خدانگذرازاینکه چنان درگیرتوام شرمنده اززنده ماندنم متعجب وازاینکه هنوزتشنه توام
بیزاردرونم چه گذشت
برتووقتی گفت میخواهدازدواج کند؟وقتی که فهمیدی تورابه بازی گرفت چرانرفتی
وانتقام نگرفتی؟
چرا؟؟؟؟؟؟
چراهنوزعاشقتم چراهنوزمتنفرم براستی درونم چه میگذرد؟درونم یک بهارعشق
ویک خزان کینه
من دلتنگ بهارم هستم بهاری حرفهای تسکین دهنده من دلتنگ یک هم دل
درونم تومیگذرددرونم خدامیگذرد...وچودم راضی نمیشودکه ازتوبگذرد



کـــــاش میشـــــد برگـــــردی و ببینـــــی

چشـــــمانـــــم چگونـــــه تقـــــاصِ

تمـــــام بیخیالـــــی هایـــــت

را پـــــس میدهنـــــد .. !



 دل قشنگتوهیچوقت درگیرآه نکن،بزارآه سهم کسانی باشه که باعث دلتنگیت میشن
ادامه مطلب ...

حتما حکمتی داره

گاهی سکوت میکنم گاهی بی اختیارباخودم حرف میزنم گاهی صدایش میکنم نفرینش میکنم

دوستش دارم دلتنگ یاتنفر...البته گاهی اماهمیشه دردی همراه منه ومیسوزم اونم

نه اینکه قلبی روبارهاشکست یابهش خیانت کردفک نکن ازاینهامیگذرم نه دردم اینه

که هنوزهم سرنمازم واسه سلامتیت دعامیکنم هنوزتودلم شب بروصب بخیروگاهی

هم خسته نباشیدمیگم یاگاهی میگم...من خیلی احمقم که دوستت دارم هنوز

میدونید

به سادگی رفت ؛ نه اینکه دوستم نداشت !
نه ، فهمید خیلی دوستش دارم !
فهمیدبدجورعاشقشم...!
رفت باکسی که عاشق صادق آدم بامعرفت مهربان بااحساس ...نباشه

کاش من اینجوری نبودم دیددارم میسوزم وجون میدم واسش اما...


عکس
بایــــد بــــه بعضــــی دخترا گفــــت :
آهــــای دختر ...
حواســــت باشــــه ...!
ایــــن پسری کــــه بــــه تــــو دل داده ,
خیلی هــــا در " آرزوی نیــــم نگاهــــش " هستنــــد ...
لیاقــــت داشتــــه بــــاش ..............!
نگاره: ‏بایــــد بــــه بعضــــی دخترا گفــــت :
آهــــای دختر ...
حواســــت باشــــه ...!
ایــــن پسری کــــه بــــه تــــو دل داده ,
خیلی هــــا در

 

ادامه مطلب ...

مـی نـویسم فـقط بـرای تـو . ..

توزندگی جدیدی رواحتمالابدون من شروع کردی امامن به سرنوشتی که توبرایم رقم زدی اعتمادندارم چون به تواعتمادندارم

من به مبارزه باسرنوشت اعتقاددارم وبتویی که ریشه این اعتمادواعتقادوسست کردی نفرین میفرستم ...سرگذشت شیرین

ماتلخ خواهدشدروزحساب روزجزا...این سرنوشتی است که من رقم خواهم زد...وماهم راملاقات خواهیم کرد...


زندگی"باغی"است... که با عشق"باقی"است. "مشغول دل" باش...نه"دل مشغول". بیشتر"غصه های ما"...از"قصه های خیالی ماست". پس بدان اگر"فرهاد" باشی...همه چیز"شیرین"است....


باید بدجنس باشی تا عاشقت بشن،خیانت کنی تادیونت بشن ،دروغ بگی تاهمیشه به فکرت باشن ،باید هی رنگ عوض کنی تا دوست داشته باشن،اگه ساده ای اگه باوفایی اگه یکرنگی همیشه تنهایی..


آمدنت را یادم نیست ...
بی صدا آمدی ... بی آنکه من بدانم ...
بی اجازه آمدی ... بی آنکه من بخواهم ...
اما ... اکنون ماندنت را با ذره ذره ی وجودم تمنا می کنم ...
بمان ... بمان که ماندنت را سخت دوست دارم ....
 
ادامه مطلب ...

اگه حسی به نام دلتنگی وجود نداشت..هرگز مزاحمت نمیشدم..هرگز.

دیروزهم دوباره خوأبت ودیدم وتکرارسریال دلتنگی هام،عزیزم چه کنم بادلتنگیام؟؟؟

گفتم بیتومیمیرم اماهنوزهم زنده ام زنده ای شبیه مرده هادیدی بهت بازم دروغ نگفتم

مگه حتمابایدخاکم کنن تاباورت بشه!!!همین که خیانت کردی بسه من مردم

...حوصله نوشتن ندارن بذارباهمین دردبمیرم

اگـر مــی بـیـنـی هــنـوز تـنـهــام ...
بــه خـاطــر عـشــق تـو نـیـسـت !!
مـن فــقــط مـی تــرسـم ؛
مــی تـرسـم هـمــه مـثـل تـــو بـاشـنـد ...
کـه حـرفـهایـشـان بــاد هـوا بـاشـند ...
در ظـاهـر بـا مـن بـاشـند و در غـیر بـا کـسی دیـگـر ...
نگاره: ‏حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پر دلهره است!
مریم <3‏
 
خدایا یادت هست ؟؟؟؟
دستشو گرفتم امدم پیشت گفتم من فقط همینو میخوام گفتی این نه یکی بهتراز این و برات گذاشتم کنار؟!
پامو کوبیدم زمین و گفتم من همینو میخوام ....
آروم توی گوشم گفتی اون از من قول یکی دیگرو گرفته
ادامه مطلب ...

حیف ازاین همه احساس

میدونی عزیزم من همیشه تابع احساساتم بودم امانفهمیدی چرامن اینقدربقول خودت

بااحساس بودم!یک دلیلش شایدبخاطراینکه چپ دست هستم وآدمهای چپ دست چون

دستشون به قلبشون نزدیکه ازقلبشون فرمان میگیرندنه ازمغز...

این دلیل وعلم به اثبات رسونده امادلیلی که توهیچ جایی به اثبات نرسیده توبودی توکه

سراسربی احساس بودی وشایدخواستم جای همه این کمبودهارویک تنه پرکنم نمیدونم ولی

میشدعزیزم کمی صداقت داشتی تااین شکاف بینمون ایجادنشه...حیف ازاین همه احساس


با توام غریبه ی آشنا !!!!
حاضرم سختی جدایی و تنهایی و نداشتنت رو به جون بخرم !

ولی .... سنگینی حقارت و آویزونی رو به دوش نکشم ... !!

نگاره: ‏ایـטּ هم از سیــــ ـگار اפֿـر
ایـטּ همـ اפֿریـטּ پک
سیگارم را زیــ ـر نوشته هایم בفـטּ میکنم
פֿ ـפּدم نیــز زیــر פֿروارهـا פֿـاڪســ ـتر
تا شایـد روزے برسـב که سیگارم را
... به عشق کسـﮯ روشـטּ کنم نهـ با یاב کسـﮯ‏


آدم که غمگین می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنها تر و تنها تر میشود
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود
که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خزد
و این آغازی تلخ یک پایان است…


همــــه ماهــــر شــــده انــــد ...
یــــک نفــــر هــــزاران نفــــر را ,
بــــا هــــم دوســــت دارد ...!
امــــا مــــن !
نــــاشیانــــه بــــه یــــک نفــــر ,
دل میبنــــدم هـــــــــــــــزاران بــــار
نگاره: ‏همــــه ماهــــر شــــده انــــد ...
یــــک نفــــر هــــزاران نفــــر را ,
بــــا هــــم دوســــت دارد ...!
امــــا مــــن !
نــــاشیانــــه بــــه یــــک نفــــر ,
دل میبنــــدم هـــــــــــــــزاران بــــار‏

 

ادامه مطلب ...

دنیایِ نامحدود

 با دوستم رفته بودم رستوان…. روبروی میز ما یه دختر پسر نشسته بودن که پسره پشتش به میز ما بود،معلوم بود با هم دوست هستند،اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد…. قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،دختره شروع کرد به آمار دادن،سرمو انداختم پایین….دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم. خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،با نگاهش قبول کرد!بلند شدن ،پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کردکاغذ رو گرفت،براش نوشته بودم ….. …..خیـــــــلی پستی…



 در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی
تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنم ـ پاسخ بداد کرم ـ
خلوت نشسته‌ام زین روی منحنی
هم‌سال‌های من پروانگان شدند
جستند از این قفس، گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی‌کنی، پری نمی‌زنی؟
ادامه مطلب ...

صبرم تموم شده بود...

بــزرگـتَـــرین خَـطـــایَـش ایــن بــود کـــه
مـی پـنــداشــتــــ
مَـــن بَــــرای هَـمـیـشـــه صَـبـــور خـــواهَـــم مـــانـــد . . .


 کاش بعدازآن همه محبت ووفاوعشق ودوستی چندساله جدایی نبود...که جانم ازاین همه جدایی ودوری میسوزد

وبغض حرفهای ناگفته وعشقی که دروجودم رهاشده وکمبودمهربانیت عقده ای بردل نشانده وخیانتت کینه وآتشی برجانم

دلم هوای گریستن میکندوهرلحظه به فکرفرومیروم وگذشته های فراموش ناشدنی راکه سراسرصفابودودلبستگی یادمیکنم یادمیکنم لحظه لحظه رابطمون رو...آه هرروزبصدای هرزنگی وهراس ام اسی آرزومیکنم توباشی و...اماهمش سرابی بیش نیست من چه کنم وقتی که دوستی صمیمی میگویدفراموشت کنم وتوارزش نداری ولی من بازهم چون معتادی که هرازگاهی ترک میکندوبازدوچارآن رگ پنهانی نیازم میشوم وبازباحال بیمارم دوستم رانگران...من نمیتوانم نخواهمت میدانم ضرردارد برای قلبم امامن که میکشم ازهمه ازتوچرانکشم من اسیرشدم خواستم ترامحوکنم ازوجودم دیدم جزمرگ نمیتواند...ای آشناکاش جدایی هانبود...

خسته ام خدادلتنگم تویاری ام کن خدایامراازحضورخودت ازمهرخودت سرشارکن

ادامه مطلب ...

عجله نکن زنگ تفریحه...

ﺑﻪ ﮐﺎﻓﻪ ﭼﻲ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ . . .
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﻨﮕﻴﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭﮔﻔﺖ : ﺯﺭ ﻧﺰﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﻳﻨﺠﺎ

1 ﻫﻔﺘﺲ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺷﺪﻩ

نگاره: ‏نظر شما به این تصویر چیه لایک یادت نره!‏


رد پــای خــــدا

=ஜ۩۞۩ஜ=

یک شب مردی خواب عجیبی دید.او خواب دید دارد در کنار ساحل همراه با خدا قدم میزند. روی اسمان

صحنه هایی از زندگی او صف کشیده بودند. در همه ان صحنه ها دو ردیف رد پا روی شن ها دیده می شد

که یکی از انها به او تعلق داشت و دیگری متعلق به خدا بود.


هنگامی که اخرین صحنه جلوی چشمانش امد،دید که بیشتر از یک جفت رد پا دیده نمیشود. او متوجه شد

که اتفاقا در این صحنه،سخت ترین دوره زندگی او را از سر گذرانده است.


این موضوع، او را ناراحت کرد و به خدا گفت:خدایا تو به من گفتی که در تمام طول این راه را با من

خواهی بود،ولی حالا متوجه شدم که در سخت ترین دوره زندگیم فقط یک جفت رد پا دیده می شود.

سر در نمی اورم که چطور در لحظه ای که به تو احتیاج داشتم تنهایم گذاشتی.خداوند جواب داد، من

تو را دوست دارم و هرگز ترکت نخواهم کرد.دوره امتحان و رنج،یعنی همان دوره ای که فقط یک جفت

رد پا را میبینی زمانی است که من تو را در آغوش گرفته بودم


نگاره: ‏راه های موفقیت!!!‏


 

ادامه مطلب ...

کلبه عشق

به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست . . .

نگاره: ‏خبر عنه حرفاتونو به هم نمیزنید؟
خوب بنالید دیگه اه.
ما کهع عشق و عاشقی بلد نیستیم. شما ها که بلدید بگید به هم دیگه.
G.L Marilyn‏


دردناکترین قسمت یه رابطه عاشقانه اونجاست که یه روز بفهمی

تو فقط گزینه ی روز مباداشی .....



حکایت آغوشی که سرد شد؛
لبخندی که خشک شد؛
و اشکی که فرو ریخت …
حکایت دردهایی که به هیچکس نباید در موردشون چیزی گفت.
حکایت چشمانی که همیشه خیس هستن و باید پنهونشون کنم.
... از تو ؛
حکایت تمام حرفهای ناگفته ای که باید پنهونشون کنم
از تو ؛
حکایت اینهمه غمی که داره روی هم تلنبار میشه و انگار حکمتیه که هیچوقت تموم نشه.
حکایت خشمی که نمیتونم فریادشون کنم.
حکایت بغضی که نمیترکه…
حکایت من که باید تنها با این همه مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم کنم.
حکایت تویی که دیگر نمیشناسمت...


 

ادامه مطلب ...

کاش حق انتخاب داشتم...

درد دارد " امروز " حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی که

تا " دیروز " تمام حرف هایت را فقــط به او می گفتی ... !!!


کاش قدرت انتخاب داشتم ومیتوانستم عشقی که وجودم ومحبتی که توقلبم بودولبریزشده

بودازسرنزدن هایت به قلبم

به آنکه لیاقتش راداشت هدیه میکردم کاش هدرنمیشداین همه احساس کاش سرزمین

بکرعشقم راکشف میکرد...

کاش حق انتخاب داشتم و...افسوس سوخت احساسم سوخت دلم کسی هست که

میگویدجواب نامردیت دیروزوددارد

اماسوخت وسوزندارد...سوختم وندیدی


کسی که نمک میخوره ونمکدون میشکنه مث یک خون آشام خون میخوره ومث گربه بی چشم روست


مى خواهى بروى ؟
بهانه مى خواهى ؟
بگذار من بهانه را دستت دهم ، برو و هرکس پرسید بگو :
لجوج بود
همیشه سرسختانه عاشق بود
بگو فریاد مى کرد
همه جا فریاد مى کرد
که فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت
مى گفت هرگز ناراحتم نکردى
بگو درگیر بود
همیشه درگیر افسون نگاهم بود
بگو بی احساس بود
به همه فریادها ، توهین ها و اخمهایم
فقط لبخند میزد
بگو او نخواست
نخواست کسى جز من در دلش خانه کند ...


نگاره: ‏هــرچــقــدر هــم هــمـرنــگ جـمــاعــت شـــوم،

عــشــق تـــو رســـوای زمـــانـــه ام مــی کــنــد....‏



هــر وقـــت یه دختـــــر از روی ســـادگیـــش چــــشماشو بستـــــ

و تو به جای لبــــش, پیــــشونــــیش رو بوسیدی

اونوقت بیا بشین راجع به عشــــق و عاشقـــی حـــــرف بزن ..
نگاره: ‏هــر وقـــت یه دختـــــر از روی ســـادگیـــش چــــشماشو بستـــــ

و تو به جای لبــــش, پیــــشونــــیش رو بوسیدی

اونوقت بیا بشین راجع به عشــــق و عاشقـــی حـــــرف بزن ..‏
مردم عوض شدند،
زمونه عوض شده،
میدونی، این روزها وقتی با یه نفر دست میدی
باید بعدش انگشتاتو بشمری ببینی هر پنج تاشو پس گرفتی؟

 

فرشته نگهبان...

کدوم راه روبایدمیرفتم بخاطرداشتنت جنگیدم باهمه حتی بارفتارهای سردت این عشق بودکه عقب نشینی نکردم موندم وموندم وحالاهم بخاطرعشقی که داشتم ازخواسته خودم گدشتم تاتوراحت ترزندگی کنی وتسلیم دل خودم خواسته داشتن هم به هرصورت نشدم رفتم اماکاش بدون اینکه ازت متنفرباشم میرفتم کاش بدون نفرین واسک وگریه میرفتم

  اونی که میره تا عشقش راحت تر زندگی کنه  اونی که میمونه و به خاطر عشقش میجنگه هردوعاشقندولی من هردوراه ورفتم بفهم...تومیگفتی باسرنوشت نمیشه جنگبدامادیدی باتمام سختی هاوناملایمتی هاوسردی هاجنگیدم وفقط اگه خیانت ودروغ هات ونمیدیدم هرگزتسلیم سرنوشت نمیشدم شکست خوردم چون باورهام شکسته شداعتمادرفت وبوی لجن گرفته شده دروغ ونامردی همه رابطمون روفراگرفت...خودت میدونی هرگزبهت دروغ نگفتم ونخواهم گفت

دیگه فرشته نگهبانت نیستم...



نگاره: ‏‎© Kittieboo
http://fb.com/ArtPics.tv http://instagr.am/ArtPx

#ArtPics #Art #photo #Photography #Pictures #pics‎‏

 

من تا آخر عمر درگیـــــــــــرِ تو خــواهم بـود

و تظـــــاهُـر می کنـــــم نیــــستــم . . . ......

مقــایــسه ، من را از پـا در خواهــد آورد ،

تومـــــی دانـــــی به کـُـجای قلبــــم شلیــک کـرده ای

من دیــــــگر خـــــوب نــــــــخواهــــــم شُــد ...
ادامه مطلب ...

باهات کمی حرف دارم...


اومدم امروزازدورببینمت اون حس قوی همیشگی رونداشتم دیدنت برایم عذابم رابیشترکردامالااقل فهمیدم بظاهرخوبی همین واسم بس بود.تغییرنکرده بودی فقط دیگه نمیتونستم مث گذشته بدوم پیشت وخوشحالی کنم،لبخندی دیگردرکارنبودغم بودوکمی پشیمانی برای نداشتنت برای اینکه یعنی بایدصبوری میکردم بازهم توهرشرایطی بایدازرتبه عشق به رتبه دوست وبعدبرادری تنزل میکردم یعنی ممکن بود!؟من بایدهمیشه کنارت میبودم ومراقبت ازت میکردم بازهم قبول امامیشدکمی هم دلخوش باشم که توهم قدربدونی وگاهی دستم وبگیری ولااقل به راه رفتنی وتفریحی دعوت کنی!وقتی همه چی یکطرفه شده بودبایدچه میکردم

میدونی که خاصیت عشق اینه نازکنی گاهی هم قهرفقط بخاطربهترشدن شرایط این واسه کوچکترین یابزرگترین انسان ازلحاظ سنی هم صدق میکنه،شایدتواهل عاشقی ومحبت ونازکشیدن نبودی امامیتونستی باهام لااقل صادق باشی وخیانت نمیکردی!کاش نمک نشناس نبودی دستانم نمک نداشتن باشه بازهم اشکالی نداره.من قهرکردم وسکوت چون فهمیدم که چقدرباهام بازی شد،میدونم بازهم آدم بده منم حق باتوست این مشکل منه که نمیتونستم هرگزازخودم دفاع کنم همیشه توبرنده بودی ومن بازنده آره بازنده بودم چون عاشقت بودم خب همین هم لذب بخش بودوقتی میدم

دیگه هیچی مث قبل نیست دیگه احساساتم نمیتونن هرلحظه به مغزم فرمان بدهنداین روازضربان منظم نبضم میفهمم!من معنی حرفهات ورفتارای سردت وقتی فهمیدم که گفتی داری ازدواج میکنی!!من قادربه درک دوری کردنهات وسردشدن لحظه به لحظت نبودم ومث این احمقهاتلاش میکردم اگه عیبی دارم رفع کنم ورابطمون روگرم نگه دارم چه میدونستم دلت جای من نیست وداره به یکی دیگه وابسته میشه من ساده بودم چون باورت داشتم حتی ازچشمام بیشتر...ولی حقیقت ووقتی گفتی که من به این دروآن درمیزدم تاایرادم روبفهمم دنبال دلیل نبودم چون فکرمیکردم مشکل ازمنه

یادته روزی که گفتم دارن انتقالی میدن ومیخوام برم نمایندگی سرکارباهم گریه کردیم ومن رفتم وبرگشتم فقط بخاطرتوبود،یادت میادوقتی تواشک میریختی منم هم پات بودم توگریه!یادته چه وقتهایی به هم زنگ میزدیم وبی وقفه باخبرازحال هم بودیم این یعنی عشق وقتی ماهمه چیزمون وبرای هم تقسیم میکردیم وقتی مابودیم ومن نبودیم!!!دوست داشتن من عشق وعلاقه من بتوچیزی شبیه جنون بودوقتی که مابودیم وبرای هم تب میکردیم.طعم شیرینی هات ودوست داشتم وقتی اینقدرعلاقه به پختن کیک داشتی لذت میبردم حتی اگربرای من نمیپختی وبرای دیگران بودبازهم خوشحال بودم که خوشحالی وداری کیف میکنی!اعتراف میکنم حسادت میکردم وقتی میدیدم وقتت وبرای همه میذاری وقتی کارات تموم میشدتازه یادی زمن چشم براهت میکردی

حسادت میکردم به اونایی که کنارت بودن ومن باید...این من بودم که ازهمه چی وهمه کس گذشتم تاکنارتوباشم ازتفریحم ازمسافرتم ازجونم ازوقتم از... برای تووبخاطرتوتاشایدلحظه ای احساس نکنی تنهات گذاشتم وبفکرت نبودم...دوستت دارم ونگرانت هستم امادیگرچه سودوچه حاصل ازعشق وچه ثمرازبامن بودن...دل من زبامت پرکشیداماروی هیچ بامی نخواهدنشست...تاابد...

امروزهمه میپرسیدن چی شده خرابی پریشونی منم میگفتم گرمه حال ندارم اماکسی ازدلم خبرنداره که چی میکشم!دلم میخواست قدرت داشتم ومیومدم امروزسرراهت امادیگه تحمل بی تفاوتی توروکم توجهی تورونداشتم میترسم بدترازگذشته باشی


چشمانت رابروی عشقم واحساسم همیشه بستی وجون دادنم وندیدی...

(باخوندن این متن گریستم...آه ه ه ه ه

 تنهایی یعنی...عاشقشی ولی حق نداری بهش زنگ بزنی...چون اون دیگه تنها نیست...

ادامه مطلب ...

هرگزنمیفهمی...


بیزار باش از معشوقی که اسم هرزگی هایش را "آزادی" بگذارد اسم نگرانی هایت را "گیردادن"بگذارد و برای بیتفاوتی هایش"اعتماد داشتن" به تورا بهانه کند "

 امروزبازهم خواب نورودیدم که برگشتی سرکارسابقت وبازباهم داریم کارمیکنیم اماباتمام وجودم که میدونم دوست

داشتم امامحل بهت ندادم تحمل کردم فقط میدونم آرامشم وبهم زدی نیا...حتی توخوابم

من همیشه گوشی ام کنارم بودتاجواب تماس هات واس هات روآنی وسری بدم توهرشرایطی ج میدادم اماالان خیلی وقته

بیرون که میرم گوشی باخودم نمیبرم دیگه کسی نیس که باهام کاری داشته باشه

گاهی اینجوریه که نوشتن دردوکاهش نمیده وسبک نمیکنه دلتنگی کم نمیشه فقط ماندگارترمیشه ماندگارچون اولین تجربه هرچیزی که برامون بوجودآمدمث اولین دیدار...

وتوهرگزمعنی فداکاری مرانخواهی فهمبدباشدبگذاربحساب خودخواهی ام امارفتنم آخرین فریادعاشقانه ام بود

فریادی برای اینکه بگویم صلاح توراخواستم که دقدقه ای ازجانب من برای رسیدن به خوشبختیت نداشته باشی

به انتخابت احترام میگذارم امابر خیانتت تف می اندازم به دنیات به عشقت  ...توکه بهترین وباوفاترین بودی این شدی...

بد تر از رفتن وخیانت ودروغ
گندیست که تو به باور من زدی...به زندگیم به عمرم وتمام ایمانم...
ادامه مطلب ...