دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

کاکتوس هم که باشی نوازشت میکنم حتی به قیمت زخمی شدن انگشتانم...


هر کسی برای خودش خیابانی دارد…کوچه ای…کافی شاپی..و شاید عطری…که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!ومن درقصراحساسم درقصری که توآتش نامردی وخیانت سوخت کسی راجزخداوتونیافتم تویی که بهترین مخاطبم شدی تویی که آبی برروی آتش دلم شدی نشستی پای حرفهای من دلدادی من باتوهمه چیزروفراموش کردم

یادت باشه

نباید یه مو از سرت کم بشه!

حق نداری اخم کنی، همیشه باید بخندی!

اجازه ناراحت شدن نداری!
باید خیلی مواظب خودت باشی فهمیدی؟
حق مریض شدن نداری!

باشه؟

گریه بی گریه

چون تو ..... منی...


توچه گفتی سهراب؟قایقی خواهم ساخت...
باکدوم عمردراز؟
نوح اگرکشتی ساخت عمرخودراگذراند،با تبر روز و شبش،بردرختان افتاد سالیان طول کشید،عاقبت اماساخت،پس بگوای سهراب...شعرنوخواهم ساخت بیخیال قایق...
باکه میگفتی...
تاشقایق هست زندگی باید کرد؟
این سخن یعنی چه؟
باشقایق باشی...زندگی خواهی کرد
ورنه این شعروسخن
یک خیال پوچ است پس اگرمیگفتی... تاشقایق هست حسرتی باید خورد،جمله زیباترمیشد
توببخشم سهراب...
که اگردرشعرت،نکته ای آوردم،انتقادی کردم بخدا دلگیرم،ازتمام دنیا،ازخیال ورویا بخدا دلگیرم،بخدامن سیرم،من جوانی پیرم
زندگی رویانیست
زندگی پردرداست
زندگی نامرداست،زندگی نامرداست...



 

ادامه مطلب ...

دلتنگم... برای او نه! برای منه قبل از او...! چقدر خوب بودم.............

سالهامیگذرازسریال دوستاشنهایم سالهامیگذردازکوروکربودنم ومن درسکوت محض جدایی هرگزنخواستم که بازآیی

وقتی رفتی حتی نخواستم بدونی چه برسرت آمده ومن هم اینگونه شدم مث توبی رحم ومن یکسال بی خیال ازهرچه باتوومتعلق بتوست زندگی رادرتنهای دل خویش گذراندم ومن تنهاییم آنقدربزرگ بودکه جایش رابه هیچ باهم بودنی ندادم ...

نه اینکه بعدتوکسی لیاقت قلب صادق وعاشقم رانداشت نه فقط نمیخواستم دیگرداستان گذشته راتکرارکنم

جونم وقلبم شکسته بوداماکسی آمدکه حرف دلم راگوش کردوحرف عشق رابامن زدودل رسوای من روبازبه همان دریای عاشقی زدومن به دل زندانی ام گفتم بروبروهرجاکه دلت خواست توآزادی ودل به دل کسی دادکه مث خودش شکسته وداغون بود

ومن بااینکه هرگزندیدمش وابسته شدم بش هرثانیه وهرروز...پل پیوندی ازاین سیگنالهای ضعیف اینترنت مامنوبه امواج قوی دلت کشاندوباخواندم جملاتت وشنیدن حرفهایت آرزوکردم کاش یک درصداوهم شبیه توبود!!!!اگربوددنیایم گلستان بوداگرفقط میشنیدودرک میکردکه عشق مقدسه دوست داشتنم راپوچ نمیدانست وهمه چیزرابرای خودش نمی خواست...

نمیخواستم مقایسه کنم امامی اندیشم توچقدرخوبی ای مجازی ترین هم دم دنیا...

بایدبریدازعشق نه می خوایم ونه میتونیم امامیشه شبیه شکل یک رویادلی روپیوندزدبه قلب هم دارم میترسم ازخوابی که شایدهر2مون دیدیم ازاتفاقهای مشابه ازسرنوستامون که بازخم بهم رسیدیم ودرمان این زخم راباپیوندقلب توبه من ومن تودیدیم

هرگوشه ای جهان که باشی دلت مال منست ومن بشوق کلام آرامش بخشت وصدای همیشه مهربان ودیده ای نگرانت

اینجاهستم وتا...سالها برایت مینویسم


 کاش اینجا بودی... و من نصفه و نیمه نبودم...!شیوا

ادامه مطلب ...

زندگی جایی برای جان کندن نیست، یا باید زنده بود یا مُرد...!


حرفهاودردودلهای مخاطبانم  مث قرص آرام بخش واسه حال من ونوشته های من تجربه ای تلخ یاکه شیرین برای شماکه شایدبرایتان اتفاق افتاده باشدویاخواهدافتاد!

امابرای من یک نکته خیلی مهم باارزش وجودداشت که حرفهاواتفاقات وتجربیات عزیزانی راکه برایم زحمت میکشندمیفرستندرومیخونم وگاهی درحدسوادخودم جواب میدهم وسعی میکنم هم پای کلام زیبایشان حرفی نکته ای وجمله ای بنویسم ...درجواب عزیزی که نوشته بود:حرفهام اگه ناراحتتون میکنه اگه بدتر آزار تون میده اینو بهم بگید یا حتی اگه نظر نوشتن من...میخوام بدونیدحتی اگه عیب وایرادم روهم بگیدناراحت نمیشم پس خیالتون راحت.اماخطاب به دوسته عزیزومهربانم با تکه‌ای که از تو در دلم دارم، زندگی‌ام ادامه می‌یابد... طعمت تکثیر می‌شود در من؛ در من زندگی می‌کنی...

ومن راه راباکلام تووخاطرتوپیش میبرم

خوشحالم باوجودت وبلاگم خاک گرفته نیست وزندگی توش جریان داره ...

درسته زندگیمون سخته اوضاع مملکتمون خرابه وگرونی ودزدی دروغ وخیانت بیدادمیکنه درسته بین آدمافرق میذارن آزادی

روازمون دریغ کردن بنام دین سرعاشق وقت نمازهم مبرن یااینکه کوفیان هم مث معشوق من روزی هم پیمان علی گشتند

امادوستش داشتم وپای تمام قول وقرارهام بودم وماندم حرف نبودثابت کرده بودم... فراترازهرچه داره شکل میگیره درقلب زندانی مااینجاروحم آزادترین روزهای خودش راسپری میکندچون احساس رضایت میکنه وجودم اینجاآخه چیزی اینجاواسه منووشومایکطرفه نیست دلواپسی هاودوستاشتنهاواحساس هامشترک

آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود …
    آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …

اینجاهمه چی دوطرفه است...


 انگشتانش خالی نخواهد ماند ازدستان تو که دستانم را واحد کرده بود.هیچوقت نمیبخشمت
به خاطر زمانهایی که باید می بودی ونبودی به خاطر روزهایی که بی دلیل آزارم دادی به خاطر شبهایی که برایت اشک ریختم و ندیدی به خاطر حسی که به بازیش گرفتی به خاطر تمام بی توجهی هایت به خاطر بغض هایی که باید درکشان میکردی و نکردی به خاطر تمام فریادهایی که نشنیده گرفتی به خاطر غرور شکسته ام به خاطر اشتباهاتی که از آنها گله کردم نفهمیدی نفرینت نمیکنم اما از خدا می خواهم که هیچوققت کسی به اندازه ی من دوستت نداشته باشد
چه پاداش گران بهایی در ازای همه ی عمر عشقم پیشکش ام کردی، دست دلت دردنکند.
*نفرین به عشق دروغ و آلوده به خیانت...*
یادم میاداون روزها:مرورهمون خاطرات همیشگی یاده روزی که باتمام شکستگی ام باماشینم توخیابون وحشیانه گازمیدادم

هق هق کنان به زمین زمان فحش میدادم دیگرهیچ چراقی برایم سبزنبودومن همه چراغ قرمزهاراردکردم

میدونستم این چندمین باربودکه ترورم کردی ومن مرده ای بیش نبودم که رویاهام یک آن ویران شدند...

من از همه گذشتم به خاطر تو ،

 چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تودیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو
گفتم حالا که عهدی بستم وعهدی با من بستی ، وفادار بمانم وعشقم را به تو ثابت کنم
گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری تا نفس دارم با تو بمانم
روزها گذشت… روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت
من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهای خواب ، عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!
روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ، قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ، قلبت شلوغ شده و زندگی ات تباه ، نمیدانم چرا تو آمدی و مرا شکستی ،؟ من که نکرده بودم گناه!
یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ،پشیمان میشوی ، در به در کوچه و خیابان میشوی
و در حسرت روزهای با من بودن میمیری…....
فقط بدون تا همیشه بدون تا روز ی که زندگی برایمن و تو به پایان می رسد...من تو رو با تمام وجودم می پرستیدم
چقدر مغرورانه غرورم رو شکستی و خندیدی  یادت نره که چگونه با
خندهای مغرورانه ات شلاقی به احساساتم زدی...یاد او اشکی که برایت ریختم و تو درمقابل می خندیدی...
کاش همیشه این جور به زندگی لبخند بزنی ولی نه برای شکست دلی یا غروری...
یادت هست می گفتی تو نفس من هستی...من بدون تو نمی تونم یک روز هم نفس بکشم....
بدون تو می میرم...بس چی شد که از گریه و التماس نفسم برید ولی
تو بی تفاوت رفتی....چی شد که قلبم  رو آتیش زدی و انگار نه انگار...
که داری قلبی رو از تبش باز می داری...البته من زود باور بودم ...
نمی دانستم....نمی دانستم که....من همیشه دوست داشتم تو رو با دست های خالیم به اوج برسونم
ولی تو اونقدر غرور و ....غرق در سنگدلی و بی خیالی شده بودی
که رحم و وجدان از گرفته شده بود...که من همش . هر لحظه شکست می خوردم برای تو ولی تو بی خیال من...کاش هیچ وقت بر نمی گشتی و نابودم کنی ولی خالا باور می کنم که دوست دارم جمله ای هست که آدم های سنگ دل به وقت تنهایی به لب میارن...حالا باور کردم که تو عشق دیگری هستی...
باور کردم که همه عمر و زندگی خود رو باختم به عشق بوچت باور کردم که به هیچ کس نباید اعتماد کرد....
باور کردم که هیچ کسوفا ندارد....آدم ها چه زود گذشته رو به هیچ میدن....
قلبت رو می شکنن و راحت میرن تا قلب کسی دیگر بشن...این چه و کی بود که قلبت رو از سنگ کرده بود
قلبی که اسمم رو روی آن حک کرده بودی...التماسم رو به هیچ گرفتی....
به خدایی خدا هر چه هم که باشه یک روز برات تموم میشه ...
مثل من که برای تو تموم شده بودم...ولی التماس کردنم رو یادت نره....چه حقیرانه یکبار دیگر شکستم دادی...
امیدوارم ارزش شکستن قلب عاشقت رو داشته باشه...باور کردم که تو عشق یکی دیگه هستی...
دیگر می دانم نباید منتظر کسی باشم...می دانم که انتظارم برای همیشه به بایان رسیده...
و حال در انتظار مرگ هستم شاید این یار باوفاتر از تو باشد...چی و کی باعث شد همه انتظارم رو به هیچ بگیری و با غرور و
خند هایی که هر لحظه داغونم می کنه به بازی بگیری...چه شب هایی که با خیالت با گریه خوابیدم...
و با افسوس بیدار شدم....ولی امیدی داشتم که یه روز برگردی و من و از دوران سخت
و نا امید کننده زندگیم نجات بدی و در اغوش گرمت همه سختی ها روبه دوش فراموشی سپارم...
ولی برگشتی و خوشی زندگی من تو تمام عمر توی دو روز بودروزی که بعد از کلی انتظار تلخ دیدمت
خدایا فکر می کردم خوابم باور نمی کردم....شب از خواب بیدار شدم گفتم شاید خواب میدیم ولی نمی دانم راز این برگشت چی بود...؟می خواستی باز شکستم دهی و بری...بهت گفتم برای چی برگشتی...؟گفتی برای با تو بودن زندگی دوباره....
ولی کدوم دوباره ....نابودی دوباره بود....اره من مال شادی و خوشی نیستم...من زاده غم و جدایی و شکستم....
منی که از همه چیزم گذشتم بخاطر عشق بوچ تو یک عمر به عشقت موندم
با تمام دربه دری هایی که کشیدم شب و روزم رو به سیاهی بردی گناه دوست داشتنم این بود...
بخاطر توترک خانه و کاشانه و همه کردم چرا سراغم روگرفتی و دوباره دربه در و آوارم کردی...
منی که برای ادامه زندگی خود نا امید بودم رفتنت روداشتم باورونبودنت روتحمل میکردم  امابادرخواست دیدنم وآمدنت همانذره امیدی که داشتم ازم گرفتی من چیز زیادی ازت نمی خواستم فقط خودت و وجودت رو می خواستم
تا با تو این زندگی سرد و بدون روح رو با بودن تو جان دوباره بدم ولی تو چقدر دلت از سنگ شده بود
که سوختنم و هر آن خودکوشیم برایت بی معنی شده بودمگه نیومدی که در کنار بمونی بس چرا دلت از سنگ شده بود...
و نسبت به من سرد بودی  فقط خواستی دوباره آواره ام کنی تو این رو دوست داشتن می گویی...
برگشتی نه بخاطرمن بلکه بخاطرخودت ودرخواست حل یک مشکلی دیگرازخودت... من بخاطر تو برگشتم بس چی شد..به تو چه کرده بودم گناه دوست داشتنم چی بود...اومدم دیدمت ومشکلاتت رودوباره حل کردم امابرمشکلات خودم افزوده شد...
با زخم هایی که بهم زدی میسازم و می سوزم بابی توجهی هات باسردی هات باخیانت ونامردی هات
 تا زمانی که از این دنیایی پر از خیانت راحت بشم و برای همیشه درونگور سرد جایم دهند...
این شکست حتما من رو برای همیشه از با در خواهد آوردولی تو بی خبر از من....
گرچه جسم واستخوانهایم سراپاهستن اماقلب وروحم رو...
شاید روز بیایی که دیگه خیلی دیر شده خیلی...حالا من مانده ام و عکس های تو و گریه های شب و روزم..
ولی تو بی خبر از دل شکسته ی من ولی قسم بهخدای یکتا به خدایی که تنها کسی هست که در تنهایی هام کنارم هست
این رو بدون به خاطر تو خودم رو نابود کردم که تو رو داشته باشم دیگر کسی نخوایی یافت که مثل من دوستت داشته باشد
و دلسوز تو کسی دیگر نمی یابی که از همه خواسته ایش بزندتا تو راحت باشی....
خدایا چقدر روزها برایم سیاه و تلخ هست... خدایا به خدایت از این دنیای بر از خیانت راحتم کن..
خدایا چه روزهای بدی برایم ساختبرایم تحمل کردن این روز ها سخت است
خدایا به بزرگی ات قسمت میدم از این دنیایی بر از خیانت راحتم کن...
الان که دارم اینها رو برایت می نویسم دیگر نای نوشتن ندارم...
فقط بدون دوستت داشتم.اماهمیشه جواب عشق ودوستاشتنم کنف شدن بود
دوستت داشتم بیشتر از هر چه هست ونیست...اماالان ازهمه حماقتهاودوستاشتنهام بیزارم
امیدوارم در کنار هر که هستی .... ....
اماآرزوی برایت قلبانمیکنم نه خوشبختی نه بدبختی ات 
بنویسید بعد مرگم روی سنگ آنکه اینجا در زیر این سنگ هم آغوش با خاک شده
عاشقی دل خسته بودعاشقی که عشقش را هیچ گاه فراموش نکردعاشقی که عاشق او بود...
بنویسید بعد از مرگم روی سنگ
آن که خاک را نقاب چهره اش کرده
عاشق کسی بود که او را از بحر غم نجات داده
و فرشته ی نجاتش تنها او را یک دوست می دید نه یک معشوق...

ادامه مطلب ...

نوشت سلام نفس در حالی که تازه به من شب بخیر گفته بود چه اشتباه تلخی..!


روزای سردرگمی شبهای بدون گریه گذشتن وتن من پوست انداخت ازبوی آغوشت ومن دیگرهیچ چیزندارم که یادتورادرمن زنده کندچزاندکی ازمغزم که نمیشودجراحی کردواونم رودربیارم تاخالی ازتوبشه ومقداری تکیه های شکسته دل که یادگاری های من تولحظات احمقانه عشق بتوبدست توهزارپاره گشتندوهرگوشه این شهرپخش وپلازیرپاروی درخت توی ایوان وکنارپنجره وکمی هم توی کافی شاپ سیب نه هنوزهم هست دارم میبینم توی تمام بازارهاپشت چراغ قرمزها اتافم گوشی ام وکامپیوترم حتی دانشگاهت ودرآخرمحل کارم...همه اینایک زمانی منوآزارمیدادن حتی وقتی شب توخواب دیدمت هم مث گذشته نبودوکمترناراحتی کشیدم امابدخواب شدم که این کابوس های لعنتی ویادهای بی هواچگونه سراغم رامیگیرندوقتی که میدانم توبهترین شرایط وبدترین شرایط زندگی ام تودرخواب شیرینت بودی وبامن همراه نبودی!!!اصلاتوتابحال ازمن غم وابرازناراحتی دیدی؟؟؟؟

تواین سالهاازمن جزلبخندچیزی دیگری دیدی که من باتمام وجودبعدازجدایی گریه امانم رالبخندم رابریدوداغونم کرد...کجارفت اون لبخندهاببین پیشانی ام راچروک وموهایم سفیدوچشمانم عینک دارشدن وایناروتوآخرین ملاقاتمون دیدی وبازهم نفهمیدی .......آه وافسوس ازاین دل خونم

آری یک مردهم میگریدبخاطراینکه کمرش شکسته وباورهاش تبدیل به سراب وتوهم شدم...

میدونی چی بیشتر آدم رو آزار میده؟ اینه که سر در گم باشی بین اینکه دوستت داشت وبهت خیانت کرد یا نه با اینکه حرفاش بوی دوست داشتن میداد اما بازم مطمئن نیستی و این اذیتت میکنه وبیشترازهمه اون که بهترین آدم روی زمین بود پس چرا؟؟؟؟؟؟؟؟اینجوری شد.

مغزم ، مغزم درد می کند از حرف زدن چقدر حرف زده ام ، چقدر در ذهنم حرف زده ام!بی نتیجه...اماباتمام این اوصاف این منم که عذاب وجدان ندارم فقط کمی حرف نگفته وپنهان ازخانواده ام که شایدهم همه میدانندوبرویم نمی آورندامامن بلاخره روزی به آنهاهم اعتراف خواهم کردتوبایدفکری بحال روزخودت کن که صخره ای سخت چون من داری...

زندگی ات سرشارآزکلک و2دوزه بازی بودکنارم بودی واماهم آغوش دلبری دیگر

چه دنیای ساکتی!!
دیگر صدای تپش قلبها غوغا نمیکند!!!
انگار که همه شکستند!!!!

 

ادامه مطلب ...

توکسی نبودی که بشه بهش تکیه کرد...


گاهی میشه فهمیداونی که خیلی دوستش داری نمیشه ونمیتونه تکیه گاه خوبی باشه توزندگی واست اماانگاربااینکه میبینی کاراورفتاراش روچشای بازت بسته اندوتوجه بهش نمیکنی!!!حالاکه جدایی پایان کارمنوتوشده دارم به تک تک عیب هات پی میبرم واین خیلی سخته که فک کنم منی که همیشه بهترین انتخابهاوسلیقه روداشتم بدونم گندزدی به باورهام وانتخابم واینکه منم خیلی کج سلیقه ونادون بودم که تویی که بیشترین عیب روداشتی راکنارخودم داشتم...نمیدونم شایداگه بی وفانبودی ونامردی نمیکردی حالاحالاهم چشم روخطاهات می بستم ولی خب گاهی مرورت میکنم وداغون میشم ازرفتارات ازصبوری ام ازجنگ بیهوده ای که باسرنوشت وبخت بدم میکردم حیف ... که این همه جنگیدم نمی دونستم جنگی که تواون سرش منوداری به دشمنم میفروشی ودورم میزنی جنگی ازاول شکست خورده است ومن ازجایی ضربه خوردم که فک میکردم تکیه گاهم میشه اماخنجری که زمانه فروکردتوقلبم بادستای آلوده توبودومن فقط گریستم ازاین دردومن اینقدرگیج ومنگ بودم که نمیفهمیدم چطوراینجوری شد.هق هقم تبدیل به فریادی توی سنه وکینه ای توی قلب صدپاره ام شدومث دیوانه هاباخودم حرف میزدم وباتوی نامردوهردم میگفتم باخودم ومی پرسیدم توی خیالم چرا................

اینقدررویایی ومنگ وداغون شدم که توحقیقت نشدبپرسم چرا! آخه نمیدونم چطورآخراین قصه روتموم کنم اماهرچه هست میدانم تونه برای من نه برای هرکسی بخوادبهت عشق بورزه ومحبت کنه بی احساس خواهی شدومث بچه هافقط میخندی به عشق واحساس خب این همه جواب تودربرابرحس زیبای کسی است که واست جون میداد!!!مغزت جواب نمیدادوهنگ میکردواین میشدکه خنده تنهاراه وچارت بودوتوبه عشق واحساسم کافربودی به همه عشق واحساسهاوشایداصلاتودخترنباس میشدی!!!!!!!!


  ادامه مطلب ...

یادت باشدگاهی بدست نیاوردن آنچه میخواهی نوعی شانس واقبال است...

می خندم ساده می گیرم ساده می گذرم بلند می خندم و با هر سازی میرقصم نه اینکه دل خوشم نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد مدتی طولانی شکســــتم، زمین خوردم،سخــــتی دیدم، گــــریه کردم و حالا برای " زنده ماندن" خودم را به "کوچه ی علی چپ" زده ام


ﻫﯽ ﺭﻓﯿﻖ...
ﺯﯾﺎﺩﻯ ﺧﻮﺑﻰ ﻧﮑﻦ!!!
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ!!!
ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ!!!
ﭘﺸﺖ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ, ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺵ!!!
ﺣﺘﯽ ﺭﻭﺯﻯ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :ﺷﻤــــــﺎ ...........


کاش میشد یک لحظه جایمان را با هم عوض کنیم
شاید تو میفهمیدی چقدر بی انصافی
و من می فهمیدم چرا ؟


هیچ وقت نفهمیدم
چرا درست همان کسی که
فکر می کنی با همه فرق دارد..
یک روز...
مثل همه...
تنهات میذاره...؟!!

ادامه مطلب ...

حکایت زندگیم شنیدنی نیست. . . من عاشق او بودم او عاشق او . .


بسته راه نفسم وقتی بغض راهش رابست وقتی بارش باران مراهم چون توگریان کردوقتی که سعی میکنم برای همه بهترین باشم وقتی که باید ازجونم مایه بذارم واونی که بایددرک میکردومی فهمیدامااهمیت نداد...وفقط همدردی چون دوستان خوبم چون توتونستن درک کنند واین ارزش داره و توقعی نیست که توهم خودت کوه دردباشی وبخوای یکی دیگه روهم آروم کنی این کاریست که منم واسم زیادپیش اومده وسنگ صبورشدم وهمیشه اون میگفت چرابفکرخودت نیستی...ومن اینگارمتولدشدم برای کشیدن بارگران البته بارغم توروحاضرم بردوش بکشم چون ارزشمندترینی امااونبود

روزگاری براش ساختم که نذاشتم قندتودلش آب بشه همه چی روبه سلیقه اش ساختم حتی خودم روحتی ظاهروباطنم روحتی نفس کشیدنم روامااون برعکس من خودش رومحدودنکردومنم هرگزنخواستم مث من باشه خب من اینطوری راحت بودم که جوری که دوست داره بتونم باشم ومن شدم همون چیزی که خواست امافراموش کردم بذارم خودش تلاش کنه منووباخودش وسلیقش وفق بده مث یک لقمه راحت شدم ورفتم توگلوش بی هیچ تلاشی ...!!!خب این اشتباهی شدکه کارم به اینجاکشید!مهم نیست شایدبهترشدکه ازدستش دادم ومن دیگه ناراحت رفتنش نیستم ونوشتن رابهانه کردم تادرکناردوستانی چون توباشم حالاجداازلحظات دلگیرغروب وبارش باران تلخ خاطرات عاشقی وچشمای خیسی که باعث سنگینی دلمون شداما

هستم تاوقتی که دوستانی چون توهستندوازاحساسشون میگن ومن فدای همه اشکای پاکشون میشم اگرقابل بدونن ولعنت به کسی میفرستم که شادی هایت وشادی هایم راتبدیل به غم کردورفت ...کسی که توسن جوونی بایدخوش بگذرونه اماازصدای صاعقه های آسمان دلش به هق هق وسرش به دردقریب بی وفایی دچارواین لحظاتی نیست که یک انسان بایدباهاش سرکنهومن نگران تومینویسم واشک میریزم وازخدامیخواهم کاش فقط من بودم که شکسته بودم وتوودوستان دیگرم همیشه شادوخندان ورسیده به مرتدوآرزویشان...

واین همه حالات رامن نیزچون تودچاروبه مسببش میگویم هرگزحلالت نمیکنم که باشیوای مهربانم چنین کرد

باتویی که رسم دل شکستن نمیدانی باتویی که صبروگریه تنهاهمدمت شدنبایداینکارومیکرددیگه هرگزکسی رامث تونخواهدیافت واین سرنوشت منوتووسزای یکرنگی وسادگی واعتمادمان هست !!!مایی که روزخوشحالیم به چشم مردم وشب درحال گریه شاهدمان بالشت ودیوار اتاقمان وسکوی کنارپنجره مان بودوشدیم آدم دیگه

ومن ازاین حالم به مردم دروغ های بدی میگم امااینجاتنهاجائیست که کسی نمیشناستمون ومن راحت حقایقی رامیگویم ...

آری همه جامیگویم خوبم اماتوکه باورنمیکنی من هم چون توخرابم وگریه امانم رابریده باهرقطره اشک تو...............................................................................................................!!!!!!!!!!

...................................................................................................................................!!!!!!!!!!!!

« آب پاکی » که میگفتند همین است بی هوا که بریزند روی « دستت » « دلت یخ » میکند

می آیدومیرودیادوخاطرات تلخ وشیرینت اماآنچه که هرگزازدل بیرون نمیرودلحظات تلخی بودکه شکسته شدم

مردی که میشکندصدایش هم فرق داردبادل یک زن اماحکم شکستنش یکیست وآن هم نوعی ظلم است واین سندحرفهایم

شکستن دل انسان مۆمن که به تعبیر روایات، احترام او از کعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی که شکست به سادگی التیام نمی یابد و جبران آن دشوار است واین به نوعی حق الناس می باشد

پس در مرحله اول باید انسان مراقب باشد دل کسی را نشکند و قلبی را جریحه دار نسازد و اگر خدای ناخواسته این اتفاق افتاد باید به سرعت جبران و تلافی کند و دل شکسته را التیام بخشد و آن را به دست آورد و تنها استغفار و آمرزش کافی نیست مگر این که آن فرد از انسان دور باشد و انسان قدرت جبران نداشته باشد که در این صورت علاوه بر استغفار و طلب آمرزش از درگاه الهی باید در حق آن فرد دعای خیر کرد و خیر دنیا و آخرت او را از خداوند درخواست نمود و با این کار انشاءالله قلب او در باطن از شما راضی و خشنود می گردد.

در حدیث آمده است که خداوند می فرماید: «انا عند المنکسره قلوبهم؛ من همدم قلب های شکسته هستم» یعنی انسان دل شکسته در پیشگاه خداوند دارای جایگاه ویژه ای است و مورد توجه خداوند می باشد و دعا و نفرین انسان دل شکسته خیلی زود اثر می بخشد.

خیلی راحت رفتی وآب پاکی رورودستم ریختی امادلم نابودشدوصدای شکسنش تاآسمانهارفت...


من این وبلاگ رودرسته برای آرامش روح وروان خودم ایجادکردم اماکسانی آمدندکه باحرفهایشان دلم راه آرام والتیام بخشیدند

ودربرابرصبرومهربانیشان تعظیم وبرای نظرهاومطالبشان ارزش قائل هستم

آرزودارم هرقطره اشکهایتان هرلحظه دردهایتان درجان من ولبخندت درازدیادعمرت تاثیرگذاردومن بلاگردون غم های تمام عاشقان باشم...شیوای عزیزومهربانم مگریک اتفاق تازه ویک معجزه چگونه شکل میگیرد؟همینکه خداانسانی راسرراهت میگذاردکه اصلانه دیده ای نه میشناسی اش اماباورش داری ونیمه گمشده ای ازخودرادراومیبینی این خودش یک معجزه هست ومن نمیتوانم بخاطرآرامش خودم باعث رنجش این دوست شوم.بهرحال اونایی که روزی ادعای دوست داشتنمون روکردند

اونایی که نزدیکترازهرکسی بودندرفتندپی هوس های خودوعشق مارازیرپاله کردند امازمان حقایقی رابرماروشن کردواشتباهاتمام راگوش زدوفهمیدم دنیافقط اونبودعشق دنیابرزگترازدیده کورمن بودکه فقط یارنامردی رامیدیدم که ارزش دیدن وحتی نوشتن نداشت ومن نمیفهمیدم ...امامیدانم معجزه ای بنام شیواوبهاررخ داد ومن ازخدایم ممنونم

عــشـق ؛

زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست ..

کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن ..
...

خـــــدا ،

بـــــرای ِ بـــــشر ..

ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد

 

ادامه مطلب ...

برای خوشبختی چیز زیادی نمیخواهم ...

برای خوشبختی چیززیادی نمی خوام همینکه بهترین مخالبان رواینجادارم منوکافیست

 

ادامه مطلب ...

شعورخریدنی نبودوگرنه برات میخریدم

روزگارعجیب هست

یارهاراجب به اخلاق بعضی ازآدمهای همیشه حق به جانب فکرکردم به اونایی که هیچ وهیچکسی روجزخودشون نمی بینندوقبول ندارندمثلااین نمونه اخلاق تورونشون میده که میدونم باخودت چی میگی بعدخوندن این وبلاگ...

اخلاقم گنده است ؟اخلاق خودم است !بیش از حد مغرورم؟به خودم مربوط است....
تمام زندگیم خودخواهانه است؟زندگی خودم است !از بعضی ها متنفر شدم؟دلِ خودم است !
از نصیحت کننده ها خوشم نمی اید؟سلیقه ی خودم است !صدای خنده هایم از حالت عادی بلندتر است ؟
خوشحالی خودم است !یک عده را فراموش کردم؟حافظه خودم است !!دلم می خواهد همین طور باشم!
اصلا برایم مهم نیست چه فکری در مورد من می کنی...مهم این که من چی فکر می کنم...
مجبور به تحمل من نیستی!کسی جرأت ندارد از صفحه بازی مرا بیرون بی اندازد..............
شوخی نیست...من...شاه شطرنجم..................

آره ایناروتومیگی باخودت درسته حق باتوست کسی مجبورت نکرده کاری برخلاف میل وخواستت بکنی اماحق نداری

بااحساس کسی وعشق انسانی بازی کنی وزندگی ها روبه لجن بکشی وبری !!!کی بهت گفته میتونی راحت دل بشکنی مگه من مث توام ازسنگ!؟نه اشتباه میکنی یکم احترام به ارزشهاوخواسته هاازتوچیزی کم نمیکرد

متاسفانه شعورخریدنی نبودوگرنه برات میخریدم



 

ادامه مطلب ...

زندگی برای تویک شوخی بزرگ بود!!!


شـهـامـت مـی خــواهــد "بــدون اشـک"

خــاطــرات ات را مــــرور کــــردن . .


قراراست بنویسم تابازگوکنم خاطرات تلخ وشیرینم رامیخوام خودم راخالی کنم ازهرچی دلبستگی ودلداگی نسبت

به انسان فانی!!انسانی که روزی قدیسه من بودومن به خدایش کافرشده بودم واوقبله گاه من شده بود...شایدزیبانبودشاید

درحدنرمال بودونکته های مثبت نسبت به من کم داشت امامن کورررربودم وکررررر...خب این خاصیت عشقه کورکورانه است ومن دچارش شدم

تب میکردم امااودرپی بازی های کودکانه خودبودوعشق رااحساس راگریستن رانوازش رادلبستگی ووفاداری راپوچ میدانست وبحال زارم میخندیدکه میلرزیدم ودرحالی که بااشک میخواستم حرفها وکارهایی روکه باعث دل شکستنم وهق هقم شده رابهش بفهمونم گوشی رابروی تمام احساسم خاموش میکردومن دوباره میشکستم وداغون ...میدونم احمق بودم اماخواستم باسرنوشت بجنگم خواستم پاپس نکشم وبراحتی ازدستش ندم ولی خوب منی که ثانیه به ثانیه کنارش وباخبرازاحوالش میشدم کم کم به هفته هاکشیدوصحبت نمیکردم دیگه ناتوان شده بودم علتش رانمیدانستم چراهرچه تلاش میکنم دورترازقبل میشم!!!!!!!!!!!

شایداگرازهمون روزی که دل به کسی بست میگفت دلیلش راواین موش گربه بازی هارودرنمی آوردکاربه اینجاهانمیکشید

این همان رودیواسی ماایرانی هاست این همان کاریست که نمیتوانیم رک وپوسکنده دلیل رفتارمان رابگوییم که کاربه اینجانکشد!!!مث من مث خیلی های دیگراینجوری به بازی گرفته نمیشدیم

شایدمن بانوشتن حرفهایم رابتوزده باشم امالحظه شنیدنش اززبانم خیلی متفاوت برایت خواهدبودزیراخواهی فهمیدبخششی وجودنداردودلم تورانفرین ابدی کرده است این منم آره این منی هستم که کینه ای ازکسی تودلم راه نمیدادم

اماروزگارم این چنین شدکه عزیزترین شخص وجودم حالادشمن جونی من شد.

شنیدین میگن یه جاهایی بایدسکوت کردخداخودش جواب سکوتت رومیده من که میذارم این پروسه طی بشه تابه وقتش

دیگه وانمودنمیکنم واسم سخت نیست نه دیگه قابل تحمل شده جدایی ازتوببین اگه روزی لبخندمیزدم که روبه تلخی بوداماحالاجدی ترازهروقتی لبخندمیزنم که رسیدم به دنیای فراموشی ها


یکی گفت روزاول سال روباحالتی بهترازگذشته روزگارش راآغازکردوبهترقبل تونسته به زندگی برگرده ومن خوشحالم برایش که هم دردهایم روزگاررابهترازآن کسی که نامردی کرده میگذرونندومن مطمئنم کسب که بدی کرده بهتون آرامش نخواهدداشت واین ازدعای خیردوستان بوده که حال منووتوخوب است ...آره دوست من همه نامرداشبیه هم هستندفقط بادرچه کم وزیاددرشدت خیانت ونامردی ومنم باتوموافقم

وقتی نوشتی دوست گلم جایی بودی که چیزی رودیدی که باعث ناراحتیت شداین هم برای من بارهاپیش اومده شایدنه به شکل موردنظرت اماگاهی خاطره ای شباهتی واتفاقی منوناراحت میکردم امازودگذربودوبازبخودم میومدم واینکه تنهانقطه ضعف من همین مرورگذشته هاست وچیزایی که ازدست دادم وافسوس میخورم افسوس عشق اون نه افسوس کسایی که درگذشته درکنارم بودندوالان نیستندمثلایادخاطرات پدرم تومسافرت بابلسرافتادم که چقدرخانواده روبه اینجامیاورد!آره حالافهمیدم چیزهای مهمتری ازاحساس شکسته خودم وجودداره که من کمتردرکشون میکردم.

حرف آخراین است که من سرم روبالامیگیرم به کسی باختم که بانامردی خیانت ازمن برد...

ودیگرعشق راگدایی نمیکنم زیراهرگزبه گداچیزخوبی داده نخواهدشد


گاهی تنها ماندن

بهای آدم ماندن است . . . !

 

ادامه مطلب ...

نیاباران زمین جای قشنگی نیست


برگشتم

با یه دنیا حرف

اول از همه

سلام
سلامی تازه
پر از حرف های تازه
پر از نگاههای تازه
پر از حس های تازه
اومدم که بمونم
دیگه نمیرم
بر میگردم به این محیط ارام بخش گذشته ام
برگشتم که بمونم
اسمون دلم رو صاف کردم
و اومدم
..
اومدم که اگر دلم از این چرخ روزگار گرفت
بازم بیام اینجا درددل کنم
اومدم
با یه دنیا تجربه تازه
با یه نگاه تازه به اسمون دلم
پر از نور و زیبایی

سال نوروبهتون تبریک میگم امیدوارم همتون به آرزوهاتون برسید

سال وفال ومال وحال واصل ونسل وتخت وبخت         بادت اندر شهریاری   برقرار    و  بردوام   

سال خرم   فال نیکو    مال وافر    حال خوش           اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام

عزیزم ...عیدت مبارک میتونه هرکسی باشه شایدم همتون من ارادت دارم به همه دوستان پس اسم خودتون روجای نفطه چین بذارید.

تو رفاقت از همه چیزمون گذشتیم,اونقدر گذشتیم که حالا فقط شدیم گذشته دیگرون...!
تو رفاقت همه چیز گذاشتیم,انقد گذاشتیم تا گذاشتنمون کنار..!

سلامتی همتون که بامرام وعاشق ووفادارید

میخوام ازحال وهوای اون روزابگم ومقایسه کنم باامروزم.

توی این چندسال که درگیرعشق بی هوده بودم هرگزمسافرت نرفتم بخاطراینکه عشقم حس نکنه به فکرتفریح خودمم وهمیشه خودم ومحدودش کردم هرچندکه اون مث من نبودوبه همه عشق وحالش میرسیدومن فقط یه چشم انتظاراحمق!!

اماالان دیگه خودمم وخودم وبی خیال همه چی وای که راحت شدم اززندان عشق  یکطرفه ام نسبت یه تو

روزاول فروردین رفتم لب ساحل وواسه همتون دعاکردم واسه اینکه هرچی تلخی دارین دریابشوره وباخودش ببره که بارون هم شروع به بارش کردومن زیربارون خیس شدم ازفراموشی های کودکانه عشقی نافرجام وفهمیدم هرگزکسی بهترازمن نمیتونه

اینقدراحمق باشه به کسی دل ببنده که روزی اگه همه دنیامیومدندومیگفتن بده باورنمی کرد...

خودم بزرگش کردم وخودم پروبالش دادم امادوستی انسان وگرگ تقریبامحال است ومن خواستم تورارام کنم امانشد...

لب ساحل وقتی به پرنده هاغذامیدادم یادتوافتادم که آنان هم مث توتاوقتی بطرفشون دست درازمیکنی که مقداری غذادهی میخورندامادریک قدمی ات شخص دیگری بازدست درازکردوپرنده هابطرفش رفتندوبازآنطرف وآنطرف ... جالبیش این است که پرندهای مهاجربودندوآزادبه هیج جایی تعلق نداشتندووابسته کسی یاچیزی نبودند...

شکست عشقی ممکن است برای من تلخ وویران کننده بودامادنیای من ادامه داره من به بی توبودن عادت دیرینه کردم به اینکه نباشی به اینکه گاهی به توفکرنمیکنم هم عادت کردم واصلابهت فکرنمی کنم مگرلحظاتی خاص...

روز3نوروزبه من اس ام اس تبریک عیدرودادی امامن جوابت راندادم.ندادم نه اینکه غروری دارم نه فقط بخاطراینکه بفهمی برای من دیگه وجودنداری ومن خوشحالم ازاینکه این قدرت ودارم ومیتونم مقاومت کنم ومیدونم میتونم که تنفرم روبهت علنی کنم

خنده ام میگیردازاینکه بی آنکه بفهمی وبدانی وبپرسی که چه برسردل داغونم آوردی مینویسی خوبی هایت رافراموش نمیکنم مینویسی به فکرمیکنی!!!همه اش ارزانی خودت من تویی که زحالم بی خبری رانمیخواهم!تویامرابه بازی گرفته ای ویامعنی واژه ات رانمی فهمی...همیشه همینطوربودی ومن ازت متنفرم متنفر

Havooooosh tocholo