دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

یک روزباهام خندیدو...یک روزبهم

یاد مان باشد ... پایان مهر است نه پایان مهــــــربانی ، مهربانیمان را از هـــــم دریغ نکنیم.

امروزهوای بارونی ازصبح داره منوهوایی میکنه ومث دیوونه هابرنم زیربارون وبه یادزجرهای عاشقانه وترنم خاطرات

پاییزی هق هق کنم ودرخیابانهای وابستگی بایادعشق گذشته ام قدم زنان خودراخالی کنم ازهرچه دلبستگی که بهت دارم اماازصبح خودم رازندونی کردم تاعذاب نکشم وشایدکاری نکن که بعدپشیمان دلم بشم

خاطرات بارونیم باتورابه یاددارم و...

افسوس من خیلی دیرفهمیدم توهم ممکنه نامردبشی.


تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم///

بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم؟؟؟///

من که هردقیقم وابسته به دقیقه تو بود!!! ///

من که حتی لباس تنم به سلیقه تو بود !!!

روزی درآسمان برایت ستاره ای کاشتم تامراقبت باشدوازماه خواستم میزبان توباشد...

وای اگربدونی چقدرسختی کشیدم تابهت اثبات کنم عشقم رااما...

وای اگربدونی چقدرزجرکشیدم تاباخیانتت کناربیایم

وکاش آن ستاره مراازخیانتت آگاه میکرد

امافقط چشمک  زدندومن فریب خوردم.................................................................

اولش هی صبر می کنی هی می گویی درست می شود، نمی خواهی باور کنی نمی شود، دلت می لرزد ،بدون او
 بودن را تصور نمی کنی می ترسی اگر نباشد تو هم نباشی. دور که می شوی، می بینی این من می تواند بدون او باشد.
 می بینی که با تمام علاقه و دوست داشتن می توان رفت.گاهی باید رفت. اصلاحقیقت زندگی توی همین رفتن هاست .
رفتن هم خب
درد دارد، راهی ست که باید ازش عبور کنی. مثل یک تونل تاریک است. اما خوب بخشی از زندگیست. یک تصمیم است...
یادت باشد
پایان رابطه پایان جهان نیست. اولش مثل سقوط است جهان میچرخد و تو پرت میشوی بی اینکه بتوانی دستت را
به جایی بگیری. همه چیز با چنان سرعتی حرکت میکند که باور میکنی هرگز نمیخواهد بایستد. بعد کم کم سرعت
همه چیز کم میشود . سرگیجهء مداومت تمام میشود. همه چیز سر جای خودش قرار میگیرد و یکروز ناگهان بی اینکه
 متوجه باشی میبینی دیگر به طرف فکر نمیکنی و از فکر نبودنش دیگر قلبت تیر نمیکشد. هرچندکه باعث شکست
ودربه دری عشقش میشه واثربدی تاابدروقلبش میذاره ...اماعاشق باور میکنی عبور از این تونل سخت است ولی 
همه از ان عبور می کنند...

نبود ... پیدا شد ... آشنا شد ... دوست شد ... مهر شد ... گرم شد

عشق شد ... یار شد ... تار شد ... بد شد ... رد شد ... سرد شد

غم شد ... بغض شد ... اشک شد ... آه شد ... دور شد ... گم شد

تمام شد . . .

حس تریدباعشق ازمن حساس بگیربه من احساس بده بازم احساس بگیر

با احتیاط عاشق شوید جدایی خبر نمیکند!

{ تقدیم میکنم به تمام عاشقان }
برای تو نامه ای می نویسم ...دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور ...دور ...دور !تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است .تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند ...پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند ! فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند ! خون بهای این دل های شکسته را چه کسی می دهد ؟!
حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم .می دانی ،نامه ها می مانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند و کسی که باید ، آن ها را نخواند ! قرار نیست این را هم بخوانی ...قرار نیست بیقراری ام را بفهمی ! قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شد و چند واژه را پنهان کرد ...قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت و عشق چه درد بزرگی است ...قرار نیست که بفهمی چقدر دوستت دارم !و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...اما برایت این نامه را می نویسم برای روزی که تو هم دلتنگ باشی ! دلتنگ کسی که دوستش داری...برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی و هزار قاصدک را بوسیده باشی ! برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی و با بغضی سنگین در انتظارش نشسته باشی ! برای شب هایی که در تمام فال های حافظ هم خبری از آمدنش نباشد و هزاربار پیراهنش را بوییده باشی !
تو فکر می کنی آن روز چند سال خورشیدی دیگر است ؟آن روز چقدر از هم دور شده باشیم ؟ پای کدام بن بست کنار کدام درخت پایین کدام پنجره برای آخرین دیدار گریسته باشیم ؟
هنوز زود است ...برای تو که از حال دلم غافلی زود است ..نباید بفهمی که این روزها چقدر دلتنگم ...نباید بفهمی که قدم هایم هر روز پیر و پیرتر شده اند ! و هر روز سایه ام ،کمرش خم و خم تر می شود !این روزها برای گریستن دیگر باران را بهانه نمی کنم ...برای بیقراری ام سراغ پنجره ها نمی روم ...وقتی قاصدکی روی شانه ام می نشیند دیگر از تو خبری نمی گیرم شاید نشانی ام را گم کرده ای...گیسوانم یک در میان سپید و سیاهند مثل روزهایی که یک در میان شاد و ناشاد می گذرند! کوچه ها را که نگو ...بی خبرتر از آن می گذرم که پنجره ای برایم گشوده شود ...تکان دستی ، سلامی...خیال کن غریبه ای که او را هیچ کس نمی شناسد !هنوز هم ایستگاه ها را دوست دارم ...نیمکت هایی که بوی تنهایی می دهند .هنوز هم انتظار را دوست دارم .هنوز هم زل می زنم به هر قطاری که می گذرد ...به دست هایی که توی هوا تکان می خورند و به بوسه هایی که میان دود ...گم می شوند ! خوش به حال قطارها همیشه می رسند ...اما من ...هیچ وقت نرسیدم ! هیچ وقت ...تمام زندگی ام فاصله بود ...
این نامه باشد برای روزی که یکی از این قطارها مرا هم با خودش برده باشد ...چمدانی پر از نامه جا می ماند برای تو، از مسافری که عمری عاشقت بود ...
اینجا

راستی عشقم ....

میدانستی که از وقتی تو آمدی به زندگی ام
از وقتی که دوستم داشتی
از وقتی که دوستم نداشتی
از وقتی که رفتی
از وقتی که فراموشم کردی
شیطان هـــــــــــر روز نفرینم میکند؟
میدانستی؟

آخَر بَعدِ تو ، دیگر هیچ وسوسه اش برایم کار ساز نبود ...

آخَر بعد تو من حتی به دیگری نگاه هم نکردم ...

حتّی نگاه عشقم...

کاش بدانی شیطان هم نفرینم کرد

  ادامه مطلب ...

بی قراره دل من طاقت نداره

یه روز صبح از خواب بیدار میشم و میرم جلوی آینه، میگم اِنسانم آرزوست، روز بعد از خواب بیدار میشم و اِنسانی می بینم که آرزو بود،
یه روز با مهربانانه به خودم میگم "تو همانی که همیشه به آن معتقد بودی"... ، روز دیگه با نامهربانانی و تندی خودم میگم "تو همانی که همیشه به آن معتقد بودی...
چنین دریای متناقضی از انواع و اقسام فکر ها شده ام.

ومن دیوانه شده ام وبی خبرم!!!اروزبازهم خواب دیدم وتواومدی بخوابم

کاش شبهادرخواب تورانمیدیدم کاش کابوسی درکارنبود!!!کاش لحظاتم کنارهمه اش تلخ می بودشایددرخواب

شیرینی دقایق باتوبودن راحس نمی کردم که اینگونه بی تاب شوم.

نمیدانی چه سخته بی قراری ودلتنگی وقتی که بایدباخودت واحساست بجنگی

وبخودت آرامش بدی بگی آروم باش اون خیانت کردورفت

من بخودم میگم وحس تنفرم رگ غیرت نداردتابلایی سراووخودم بیاوردآن وقت که کاردبه استخوان رسیدوراحت

توچشمات گفت من باتوکاری ندارم اینجادیگه نیا...ومن پایان رادیدم امابازهم نخواستم عشقی که دزسینه دارم راخدشه دار

کنم وراهم راکشیدم وگریه کنان رفتم.

درخواب لبخندت مراآزارمیدادوقتی که حس میکردم برای کسی دیگرهم همین لبخندراداری!!!وقتی بهت گفتم وبلاگم وخوندی گفتی که نه وقت نکردم ومن باهات قهرکردم وتوهم آمدی تاازدلم دربیاری...خب ایناهمش خواب بودومن اکنون رهاشدم بابیداریم اما چه کنم با بی قراریم شایدبامرگم روزی یادتووزجرهایت دفن شود.


نگاره: ‏بای بای دنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بای بای سختیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
بای بای مشکلاااااااااااااااااااااااااااااات
بای بای آدمایه بد
بای بای انسانای اسم انسان یدک کش
بای بای چک پول سفته وام دربدری بدبختی بیچارگی درموندگی
بای بای آدمای کسلیس :)).باقی گناهارو گذاشتم برا شما

با خنده میرم.اونجا جهنمشم بهتر از اینجاست...
بای بای‏


ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺭﻭ نکن...
ﺍﺳﯿﺮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ...
سیر ﻣﯽ ﺷﻮﺩ!



داغـــونی اَم از آنجـــا شــــروع شُـــــد
کــــه فَهمیـــــدَم . . .
از میـــان ایـــــن همــــه “بـــود”
مَــن در آرزوی یکــــی اَم کـــه ” نَبــــود “



گفــتنِ "دوستــــت دارم " نظر لــــطــــــفـــم نبود !! نظرِ دِلـــــــم بود ...

دَم از بازی حکم میزنی!
دَم از حکم دل میزنی!
پس به زبان “قمار” برایت میگویم!
قمار زندگی را به کسی باختم که “تک” “دل” را با “خشت” برید!
باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به دل ، “دل” نبندم!
یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم!
دل را باید بُــر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بــُری نکنند!



مدارا میکنم وقتی که تو میری
میدونم با یه حسِ تازه درگیری
دروغ و از توی چشمات میخونم
همون وقتی که تو دستامو میگیری




گفتم بزرگترین اشتباه:گفت عاشق شدن
گفتم بزرگترین شکست:گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد:گفت از چشم معشوق افتادن
گفتم بزرگترین ماتم:گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم شیرین ترین عشق:گفت شیرین و فرهاد
گفتم زیباترین لحظه:گفت درکنار معشوق بودن
گفتم بزرگترین رویا:گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین آرزویت:

اشک درچشمانش جمع شدو با نگاهی سردگفت



به سلامتی اونی که . . .
وقتی فهمید اشکاش برای کسی ارزش نداره
به اجبار دردشو پشت لبخندش پنهون کرد . . .



هــمــیــشـــــــه نــــبــایـــد هــمـــه چــیـــز را تـــوضـــیــح داد

وقـتــی کســی بــرای نـداشــته هــایــت بـــهـانــه مـیـگــیــرد

بـهتـر اســـت او را هـــم نــداشــته بـاشـــی تــا بــه نـــداشـــتـه هــایــت اضــافــه شــود


عکس


عید قربان بر همه شما عزیزان مبارک باد!



عیدهمتون مبارک مخصوصابهارجون...



راستش را بگو
تایحال یک لیوان شیر نسکافه ی داغ نبودی؟
تلخ ِ شیرین ...
گرم و خواستنی ...
و به شدت آرام بخش ....

واسه من که بودی

آره بهار...



گاهی ، وقت خداحافظی از کسی خواسته یا ناخواسته میگیم :
« مواظب خودت باش ! »
مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه !
مواظب خودت باش یعنی برام مُهمی !
مواظب خودت باش یعنی نگرانتم !
مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم !
مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت !
مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده !
مواظب خودت باش یعنی... واقعاً مواظب خودت باش..

بهارکم...

لعنت به من چه ساده دل سپردم...

می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!


چه زود فراموش شدم...
چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد ....
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد....
مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !
با اینکه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ، راهی جز تنها ماندن ندارم !
چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید !
چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی تنگ است ،
که با هم در اوج آن پرواز می کردیم و به عشق هم می خواندیم آواز زندگی را ...
آرزوی دلم تبدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد ...
چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشان تر از من دوختی ،
با اینکه کم نور بودم اما داشتم به پای عشقت می سوختم ،
با اینکه برای خود کسی نبودم ،اما آنگاه که با تو بودم برای خودم همه کس بودم !
چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد !
هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هرچه اشک ریختم کسی اشکهایم را پاک نکرد،
هرچه گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم کسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام کند .
خواستم بی خیال شوم ، بی خیالی مرا دیوانه کرد ،خواستم تنها باشم ، تنهایی مرا بیچاره کرد .
چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن
و دیگر نگذشت آنگاه که تو رفتی و هیچ گاه نیامدی !
باور داشته باش هرگزنمیبخشمت ،
هر گاه دیدی نیستم بدان که از عشقت مرده ام !
چه زود فراموش شدم آن زمان که دلم برایت خون شد ....
تازه می خواستم با آن رویاهای عاشقانه ای که در سر داشتم تو را خوشبخت کنم ،
می خواستم عاشق ترین باشم ، برای تو بهترین باشم ،اما نمی دانستم دیگر جایی درقلبت ندارم ...
چه زود فراموش شدم آن زمان که دیگر تو را ندیدم ! 



 

ادامه مطلب ...

رابطه ای رو که مرده ، هر ۵ دقیقه ۱ بار نبضشو نگیر دیگه مرده . .

زمان هیچگاه دردی را درمان نکرده است...
این ما هستیم که به مرور زمان به درد ها عادت می کنیم..!

ﺣﻘﻴﻘﺖ " ﻣﻦ"
ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼـــــﻪ ﺩﺭ
ﻧـــــﻮﺷﺘﻪ ﻫـــــﺎﯾﻢ ﻣـــــﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ، "
ﺗﻠـــــﺨﺘـــــﺭ" ﺍﺳﺖ !
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺭﻓﯿـــــــﻖ !



یه آهنگایی
یه خیابونایی
یه لباسایی
یه حرفای خاصی
یه خوراکیایی
یه عطرایی
یه جاهایی
شایدهیچی نباشن
امایه وقتایی
خیلی عذاب آورن
واسه یه آدمایی…


دوست میدارمش اما...
میترسیدم بگویم وبگوید:"مرسى"!
یا بگوید به این دلیل و آن دلیل دوستم ندارد..
یا چمیدانم..
مثل خیلیها بگوید لیاقتم بیشتراز این حرفاست!
میترسیدم ازاین ک هر چیزى بگوید جز:"من هم دوستت دارم"!

اماحیف که تواینگونه بودی...


به سلامتی اونی که دلم تنگ میشه واسش..اما وقتی روبرومه دلش از سنگ میشه بازم. به سلامتی اون که هرکی رو دید خنده کرده..تامنو جایی می بینه زودی اخماش برمیگرده. به سلامتی اون که واسه رفتنش گریه کردم..دور هم نشست وگفت و واسه اشکام خنده کردن. به سلامتیش که هرشب چشام ابریه می باره..اما اون کنارش و سر روی شونه هاش میذاره.

نگاره: ‏نمرش چنده؟؟ خودت بگو هرچی کَرَمــــــته  فقط توهین نکن !!  ;)
کی دوست دختر میخواد :O  لیست زیرو (دنبال کردن/Follow) کن...!! به یه ساعت نکشیده پیدا میکنی ^_^  امتحانش ضرر نداره...  :v
https://www.facebook.com/lists/216852908466131
حمایت از پیج ما فراموش نشه...!! ^_^  لیسیدن ممنوع ♥♥‏

دستانت را برایم باز کن !
مرا به آغوش بگیر تو . . . "منم" جسم بی روح


با "ﻫﺮﮐﻪ" ﺳﺎﺧﺘـــــــــــــــــــﻢ" ," ﺑﺎﺧﺘـــــــــــــــــــﻢ"

دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند

وقتی بعداز۵ماه دوری بهم اس دادی وبعددیدم باخودم میگم چی باعث میشدوقتی که دیدمت باهات دعوانکنم و

دوباره مث گذشته کنارت بنشینم وبحرفهات گوش بدم!!!نمیدونم خردرونم شایدرام توباشدامامیدانم من اهل انتقام 

نیستم...فقط نمیدانم چراسرنوشت من همیشه اینجوری میشه؟شایدتواون دنیااگه واسه 1%هم به بهشت برم هوری

بهشت هم بهم خیانت کند!!!

 میدانم لحظه به لحظه ودقیقه به دقیقه درچه حالی هستی وچه میکنی وچه میخواهی.من ازآنچه

دوست داری ومتنفری باخبرم من نکته به نکته ات رامیدانم!میدانی که میدانم پس این روبدون فقط

نمیدونستم ممکنه توهم نامردباشی!!!خوب نامردنمیدونی چه سخته وقتی کسی رومیبینم شکل تو

مث توروسری ومانتومیپوشه مث توراه میرودبرمن چه میگذرد"""بااینکه ناگهان حضورتوراحس وبعدمیفهمم که توهم بوده

اماهمان لحظه مرابه اندازه چندین روزیادتومی اندازد...

ببین هنوزهم نمیتوانم حرفی که توی دلم مونده درست بیان کنم اگه میشداحتیاجی به این همه مطالب نبود

اماقسم به همان دقایقی که دست دردستم قدم میزدی سوگندبه تمام اشکهایمان هرگزبه تواعتمادواعتقادندارم

دیگه دوستت ندارم وحلالت نمیکنم که مرامجبورکردهرروزطعم دلتنگی وغصه رابچشم مرابه عالم وآدم بی اعتماد

کردی...

به من آموختی جواب عشق ومهرومحبت وفداکاری وفادازی خیانت وسردی ونامردیست

این روزا فقط میشه به عزراءیل اعتماد کرد چون حداقلش اینکه قصد ونیتش مشخصه!


بیماری نادرییست

این کــــه نگاهــــت

به هــــــــر چه بیفتد

دلــــت برایش تنگ شود !

 

ادامه مطلب ...

تاریخ مصرفم چه زودتمام شد...

کجای!کجایی وقتی که ازبس گریه های بی امانم راه گلویم رامسدودمیکردوقتی که همه دستمال های 

جادستمالی راصرف اشک میکردم حتی سرآستین لباس هایم ردآن هق هق برویش نمایان بود! آه امان

ازهجمه خاطراتت که حتی اندک شباهت هامرایادتومی اندازد!مراهوای تودرسرمیکندواندیشه ام سوی

توبی اختیارمیرود،آری فقط اندیشه ام اماقلب وروحم دیگرهلاک توعاشق سینه چاکت نیستن آنگاه که

شکسته بدست توهرگزتالحظه مرگم ازتونمیگذرند.

میدانم همه میگویندفراموش کن اون که نامردبودپس چراهنوزازش مینویسی!؟

مینویسم چون عاشق بودم وعشق هرگزفراموش نمیکند،نه دردهانه غمهانه شادی هاونه نامردی را!

فراموش نمیکندآنچه که درچکاچک ضربه هایت برقلبم کوبیدی آری فراموش نمیکندحتی لحظه های اندکی

راکه برهمان قلب مرهم بودی.مینویسم برای بعدازما!هرکه عاشق شدسرنوشتش اینست دیگرشیرین و

فرهادهالیلی ومجنون هاقلابی شدنداینترنتی چت رومی شدنددیگه دوستت دارم واسه همون لحظه

است معشوق هاپولکی شدند!

اندازه عمرعشقم برایت چقدراندک بود!تاریخ مصرف دلم،خودم وجونم

چه زودبرایت اتمام پیداکرد!اماکجایی وقتی که بنددلم پاره میشدوقتی صدایت رااسمت رامیشنیدم میلرزیدم

وگاهی نفس نفس زنان ازخودبی خودمیشدم...ولی

إمان ازروزی که دلم راشکستی...

تازگیا احساساتی نمیشم
. . . . . . . . .
فکر کنم خر درونم بدجوری مرده!!!!!!

 به سلامتیه اونی که جوری داغون شد که دیگه هیچوقت نمیتونه به کسی دل ببنده ...

ادامه مطلب ...

سلام دوستان باوفا...


سلام خدمت همه اونایی که این وب روخوندن وبهش سرزدند،مخصوصابهارگلم که ازحال واحوالش

بیخبرم.فکرنکنی بیادت نیستم!هستم اماگاهی فک میکنم اگه بخوام حرفی بزنم سوتعبیربشه اما

بطورویژه دوستت دارم چون مخاطب خاص بودی کسی که همیشه فرشته نجات میخوامش کسی

که تولحظات ناامیدی باتمام دردهاش سنگ صبورم شد.هرکی میگه انسانیت مرده بیادببینه نجاتم

دادمراآنکه خودزخم خورده رفاقت بود، که چطورجملات توباعث شدسخت ترین لحظات جدایی ام تبدیل

به آرامش بشه هرچندکه داغون بودم امافهمیدم فقط من نیستم که بهش ضربه خورده وسختی

کشیده!ازتوممنونم بخاطراینکه بی هیچ تعلقی آمدی وبی هیچ نیازی رفتی ودورآدور نظاره نشستی

احوالاتم رومیخونی نوشته های سردوغم بارم رو!!!ومن ترااحساس میکنم...

مراقب خودت باش


وقتی دیر رسیدم...
با دیگری دیدمت...
فهمیدم که گاهی...
هرگز نرسیدن...
بهتراز دیر رسیدن است...شکستم


متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را…. از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم…



فــکـــرم را پــُر کــرده!!!
فــکــر ایــنکه:
چــگــونــه بــه تــو فــکــر نــکــنم؟!



سکوت کن ... !!! بگذار بغض هایت سربسته بماند ...

کاش اینقدرقدرت داشتم تامیتونستم هرگزحرفی ازدلم نزنم وکسی ندانددرنهان خانه دلم چه میگذرد

امانوشتم تابدانندوبخوانندکه بعداماعشق چه بوده وچه کرده بامن وما!!!عشق مگه چیه؟ممکنه آدمی باشی

سردوسخت وسنگ دل اماعشق رامت میکنه وقتی اسیرش میشی!

عشق خامت میکنه آن هنگام که باهات حرف میزنه عشق رسوات میکنه عشق خرابت میکنه اگه عشق

بشه تنفرکه ممکنه حیوونت کنه وبخوای ازهرکی وهرچیزی انتقام بگیری.

اماسهم من ازعشق...مشق شد!!!مشق نوشتم روزی هزاربارازت متنفرم متنفرم امابازوقتی میگفت سلام

منم جواب میدادم علیک!!!یعنی عشق گاهی خرمیکنه آدم بدخاطرخواه رو!

اینکه عشق وقتی خودش یهواومدتوقلب وروحم دیگه نتونستم بگم بهش نه آخه مث یک کرم تووجودم وول وول

میزدووادارم میکردواسش جون بدم جلوهمه به ایستم ورگ دستم وبزنم وبگم میخوامش!یااون یاهیچکس دیگه

اینجاست که میکن عشق کورمیکنه...میفهمی کووری امانمیخوای قبول کنی انتخابت اشتباه بوده داری می بینی

داره باهات سردبرخوردمیکنه دیگه حتی اس کم میده وسرقرارنمیاداماهنوزم بهش ایمان داری...!!!

اگه بهت میگفتن فلانی روباکسی دیدن باورت نمیشد...

من باتوبودم بخاطراینکه دیدم تورابطه قبلیت شکست خورده بودی وروبه نابودی وحتی خودکشی بودی

اومدم توزندگیت تاسنگ صبورت باشم ومراقبت باشم امادیدم عاشقت شدم ودارم لحظه به لحظه بهت وایستگیم

بیشترمیشه حالاکه افتادم تودام عاشقیت وخواستمت حتی برای ازدواج توکم کم سردشدی...

میدونم انتخابم اشتباه بودبخاطرعاشق شدنم نه بخاطردوست داشتنم عشق اینجاست که برسر2راهی میرسوند

ومن رسیدم اماتوانتخاب کردی بامن نبودن رادرحالی که من باتوبودم وتوبادیگری ومن بی خبراازهمه جاهنوزداشتم تلاش میکدم علت این دوریت ازخودم وکشف کنم به رابطمون تلنگری بزنم واشتباهی اگرداشتم رواصلاح کنم!!!آخه

فک میکردم باعث این سردی تومنم!!!

بازی روبدون من وبی خبرازمن شروع کردی درحالی که من داشتم زمینه روبرای فداکردن وجون دادنم اسه

خاطرخواهیم وعشقم آماده میکردم یکهووووخنجری زدی به قلبم که هیچ دکتری قادربه درمان جراحاتش نبود

حال این منم واین مشق نانوشته که مینویسم الهی به امیدتو...


ﺩﻭﺳـــﺘﺖ ﺩﺍﺷــﺘﻢ …
ﺯﯾـــــﺎﺩ …
ﮐﻤـــﺶ ﮐﺮﺩﯼ …
ﮐﻤﺘـــﺮﺵ ﮐﺮﺩﯼ …
ﺑــﯽ ﺗﻔـــﺎﻭﺕ ﺷﺪﻡ …
نامردلااقل ﺩﯾﮕـــﺮ ﻣــﺮﺍ ﺑـــﻪ ﻧﻔـــﺮﺕ نمیرساندی




هر چه هست از تو میکشــــــــــــــــــــــــم ،

هر چه هست در نبودنت میکشـــــــــــــــم ،

سیگار سیگار سیگار و سیگار پشت سیگار ،

مـــــــــن دود می شوم در نبودنت و تو می گویی هوا ابریست . . .

من درد می کشم در نبودنت و تو می گویی سرماخوردگیست . . . !

من می میرم در نبودنت و تو می گوییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . . ..


چـه بی منطق پشیمونــــی
چـه بـــا تــــاخیر برگشتــــی
کجـــــا از چشمت افتـــــادم
کـــــــه اینقد دیر برگشتـــی

چــــــرا دستــــــات میـــلرزه
چــــــرا چشمـات گریونــــــه
چــی آورده ســـرت دنیــــــا
که برگشتی به این خونــــه

ســـرت رو شیب بـــــــازوی
کدوم آلـــــــــوده پــیچیــــده
کـــه از دستـــای مـــــردونه
تنت اینقـــــدر تــــــــرسیده

جهــــاز خستگیهــــــــاتــــو
بـــریــز از شهر بیــــرون کـن
اگــه حســـی بــه من داری
تـــو مشت راه پنهون کـــــن

همیشه موی خوشبختــی
شبـــــای عشق کوتاهـــــه
تو اون تقویم بــــی مهـــری
کــه عمرش یــــازده ماهـــه

بـه رنـگ و روی دیــــروزت...
چه معصومـــانــــه بـد کردی
اگــــــــه بــــرگشت اون روزا
تــــو هم میتونـی برگردی...

نعیم حاکم زاده



ﺳﻼﻣﺘﯽ " ﭘﺴﺮﯼ" ﮐﻪ...
ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺧﻴﺲ ﻭﺍﺭﺩ ﺳﺎﻧﺪﻭﻳﭽﯽ ﺑﻐﻞ "
ﺗﺎﻻﺭﻋﺮﻭﺳﯽ" ﺷﺪ ﻭ
ﮔﻔﺖ...
ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺮﻭﺳﻲ " ﻋﺸﻘﻤﻪ" ", ﺑﻨﺪﺭﯼ" ﺑﺰﻥ

ﺩﻟــــــــــﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ...
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻠﻔﻦ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺮ ﺷﺒﻤﻮﻥ
ﻭﺍﺳﻪ ﺻﺒﺢ ﺑﺨـــﯿﺮ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﺎﻣﻮﻥ
ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺴﯿﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﻣﻮﻥ ..
ﻭﺍﺳﻪ .. ﮐﺠﺎﯾـــﯽ ﻋﺸﻘﻢ ؟
ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ..
ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻩ ..
ﺩﻟـــــــــﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﻭﺍﺳﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﻣﻮﻥ
ﻭﺍﺳﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻣﻮﻥ
ﻭﺍﺳﻪ ﻗﻮﻝ ﻫﺎﻣﻮﻥ...
ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﻥ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺸﻪ
ﺍﻣــــــــــﺎ ﻧﺸﺪ !!
ﺩﻟــــــــﻢ ﺣﺘﯽ
ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻋﻮﺍﻫﺎﻣﻮﻥ
ﻏﺮ ﺯﺩﻥ ﻭ ﺑﺤﺚ ﻭ ﮐﻞ ﮐﻞ
ﺁﺧــــــﺮﺵ ﮔﻮﺷﯽ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﻥ ﻫﺎﻣﻮﻥ
ﺍﻣــــــــــﺎ
ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺸﺪﻩ ﺁﺷﺘﯽ ﮐﺮﺩﻧـــﻤﻮﻥ
ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨــــــــﮓ ﺷﺪﻩ ..
ﺩﻟــــــــــﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺗــــــﻮ
ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺩﺍﺷــــــــﺘﻢ ﭘﺮ ﻣﯿﺰﻧﻪ
ﺧﯿـــــﻠﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕـــــﺘﻢ....

حق نداری احساس دیگران را به بازی بگیری؛ فقط به خاطر اینکه هنوز تکلیفت با احساس خودت معلوم نیست!

محبت کنی میره...
مجبت نکنی میره ....
کم محبت کنی سرد میشه میره ....
زیاد محبت کنی میزنه زیره دلش میره ....
متعادل باشی محل نمیزاره میره....
آخه قضیه چیه؟ بالاخره چی کار بایدمیکردم واست؟؟؟


کی می گفت فراموشش کن
دیگری می گفت دوست داشتن گاهی رسیدن نیست
دیگری می گفت تو از جنسِ من نیستی
خلاصه اش را بگویم
شهر پر شده از پچ پچ هایِ این مردم
که می بافند و تنِ دوست داشتنت می کنند
من اما
هرروز صبح بیدار می شوم
موهایم را شانه میکنم
پیراهن می پوشم
به خیابان می روم
و تو را می بینم
که کنارم قدم برمیداستی
امادلت باکسی دیگربود
مگرمن همه ایمانت نبودم؟
چرابردلم کافرشدی! !
من اما
هرشب خدا را به تو قسم می دهم
به خنده هایت
که اگربااوخوشبختی چرامرابازی می دهی
گاهی چنا میگریم
من اماگاهی
بلند می خندم به مردم
و در دل افسوس می خورم
که محضِ رضایِ دلشان
اگر حتی
عاشق نیستند
انسان باشند
اگرانسان نیستد
لااقل دل نشکنند
واگرشکستیدحلالتان نمیکنم من تحمل ضربه هایتان راندارم...

به هیچکس جواب نده چرا ؟؟؟؟
من در همین شهر عاشق هایی را میشناسم که تا صبح
دستشان زیرگردن کسیست که سالهاست رفته


چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است


با شناختن تو همیشه در حال تلاشم این همه تلاش کردم مال من باشی

حال که فهمیدم مرا نمی خواهی باز باید تلاش کنم فراموشت کنم

اما اینگار دیگر نای تلاش برایم نمانده است


یکی می گفت فراموشش کن
دیگری می گفت دوست داشتن گاهی رسیدن نیست
دیگری می گفت تو از جنسِ من نیستی
خلاصه اش را بگویم
شهر پر شده از پچ پچ هایِ این مردم
که می بافند و تنِ دوست داشتنت می کنند
من اما
هرروز صبح بیدار می شوم
موهایم را شانه میکنم
پیراهن می پوشم
به خیابان می روم
و تو را می بینم
که کنارم قدم برمیداستی
امادلت باکسی دیگربود !
من اما
هرشب خدا را به تو قسم می دهم
به خنده هایت
که اگربااوخوشبختی چرامرابازی می دهی
گاهی چنا میگریم
من اماگاهی
بلند می خندم به مردم
و در دل افسوس می خورم
که محضِ رضایِ دلشان
اگر حتی
عاشق نیستند
انسان باشند
اگرانسان نیستد
لااقل دل نشکنند
واگرشکستیدحلالتان نمیکنم من تحمل ضربه هایتان راندارم...



شراب خواستم :گفت ممنوع است"

آغوش خواستم" گفت ممنوع است"

بوسه خواستم "گفت ممنوع"

نگاه خواستم"گفت ممنوع"

نفس خواستم"گفت ممنوع"

حالابعدازآن همه سال دیکتاتوریه عاشقانه،با یک بطری پرازگلاب،

آمده برسرخاکم،وبه آغوش میکشدباهرچه بوسه،

سنگ سردمزارم را و چه ناسزاوار

عکسی راکه برمزارم به یادگارمانده،

نگاه میکندودرحسرت نفس های ازدست رفته ،

به آرامی اشک میریزد...

تمام تمنای من امسربرآوردن ازین گوراست

تابگویم هنوز بیدارم...دست ازین عشق برنمیدارم

پرنده ای که رفت بگذار برودهوای سرد بهـــانه است !هــوای دیگری در ســر دارد

ماکه ازهرچیز ترسیدیم سرمان آمد…! بیا تمرین کنیم کمی از”خوشبختی”بترسیم!


قله ای که چند بار فتح شود ؛
بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود !
مواظب دلت باش !…


تــــــو

انقـدر از سردوسنگ بودی

کــــه

عـــاشـقانه های من

بـــرایت گـــزافه ای بــیش نـــبـود !!!

دوستت دارم هایم راباورنمیکردی

حــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلالت نمـــــــــــــــــــــــــــــــــــیکنم.

اعتراف زندگی زیرت زاییدم ..........



درد دارد !

وقتی می رود ..

و هـمه می گویند :

دوستـت نداشـت …

و تــو نمی توانی بـه همه

ثابـت کنی که هرشب با عاشقانه هایش خوابت می کرد !!.



نگاره: ‏اگر می بینی هنوز تنهام

به خاطر عشق تو نیست …

من فقط میترسم ؛

میترسم همه مثل تو باشند …

~~~امیرعلی یگانه~~~‏


می کشــــد ، نــــــــه ، کشتـن نیست خــــــوره اســـت ،انتهـای مـــــــرگ احســــاس ، یادآوری آغوشــــــی کــه هــرگز اتــــفاق نیفتـــــاد ، هـــزار آغــوش مـــــن و تــــــــو بـه هم *بدهــــــکاریــــــــم* فقـــط بـــه **روی هــــم نمی آوریــــــم**، شـــاید ایـن همــان جبــریســــت کـــه شنیده بــــودیم . »


دنیایم را همانی خرابش کرد که یه زمانی با دستانش آنرا ساخته بود....

همیشه که صبر کردن , بخشیدن , ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می شود ...

لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری , باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدن دلش رابتوترجیح ندادوزجرکشیدنت را نفهمید
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ

وقتی میمانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی
وقتی محبت زیادی میکنی آن راوظیفه میدانند...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ
ﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...
ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ...
وقتی که معنای عشق ووفارانمیفهمی
چگونه جانی رافدایت کنم که ارزشش اندازه شریک شدن درخوشی هایت نبود...
آنگاه که محتاجت بودم رفتی اکنون دگردیرآمدی
 بخشیدنت محال است دلی رابه تودادم زیرخاک کردم...


دوسـتم !
پـیراهنـم را بـزن بـالا …
کـمرم را دیـدی ؟
نـترس چـیزی نـیست !…
ایـنها فـقط جـای خـنجرنـد ، مـن نـفهمیـدم در رفـاقـت چـه شد !
” تــو مـواظـب بــاش “



روزی چند بار دوستت داشتم
یکبار وقتی که هوا بَرَم می دارد ، قدم میزدم درکوچه خاطراتمان
وقتی که خوابت میامدوشب به خیرمیگفتی ، تو می آمدی میگفتی بوس بوس
وصبحگاه هنگام بیدارشدنت...وقت دیدارت هرروز
یکبار وقتی که باران ناز می کرد ، دلِ ناودان می شکست و می بارید...میخواندیم خیلی وقته دیگه بارون نزده
وقتی که شب شروع می شد ، تمام می شد
هر بار دیگرکه دل میشکستی وخاک میکردی عشقم را !
یکباروقتی بهم توجه نمیکردی وساعتهابادیگران بودی وسرخوش ومن نگران
وقتی که ازت بزور میخواستم بگی دوستم داری
وقتی که خیانت کردی
وقتی که گریستم وغرورم راله کردی آواره ام کردی
وقتی که بظاهرازدواج کردی
حتی هنگامی که درآغوش عشقت بودی
بارهادوستت میداشتم
شایداگرتنفرنداشتم

هنوز را ، همیشه را ، ازل تا ابد ، عدم تا وجود ، من حتی بیشتر از توانم دوستت داشتم.......حتی باقیِ روز را
اماتوقدرندانستی