دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

"آرامش "این روزهایم را مدیون همین "انتظاری" هستم که دیگر از کسی ندارم....!


هرکسی بنا به قلبش وپیمانش یه چیزایی میفهمه .میدونستی تصور تو ا ز کسی که عاشقش میشی تصور قشنگ از درون خودته وزیباییهایی که ایده آل تو اا نه اینکه اون شخص انقدر زیبا وخوب وراستگو وبی نقصه این چیزهایی که تو دوست داری ودر آینه میبینی چرا اکثرا که به وصل میرسن میفهمن اون شخص زمین تا آسمون با اونی که تصور میکردن ومیپرستیدن فرق میکنه وتفاوت داره



۰چه ازدواج کرده باشید، چه نکرده باشید، باید این را بخوانید!

  ادامه مطلب ...

چه احساس پوچی..!.. که لایق "اعتمادی.

همه دردیک عاشق اون اعتمادیست که یکهوبه اندازه صدم ثانیه ممکنه ازبین ببره وقتی که

بفهمه چقدرساده واحمق بوده چه احساس بدی بهت دست میده که کلمه لایق رومیشنوی!

هرچندکه خودت بارهامیگفتی من لایق محبت تونیستم ومن چه ساده لوح بودم که جواب میدادم نه عزیزم تو

لایق این عشق وعلاقه ای من ازچشمام بیشتربهت اعتماددارم.....آه میخواستم آنقدربهت محبت کنم

که جایی برای رفتنت ولرزیدن دلت پیش کسی نباشه اماحتی توشرمنده این همه محبت نشدی وباوقاحت تمام رفتی

وحالاکه بتوفکرمیکنم می بینم چیزی که ارزش دوست داشتن داشته باشه  درتوپیدا نمی کنم جزمواردی اندک!!!

یادته میگفتی توخیلی مردی که...یادته گفتی...!!!امانه  زندگی منوتومث صفحه بازی مارپله بود

که وقتی میخواستم برنده بشم بانیش توهی میسوختم آره من فقط یک تاس بودم توزندگیت که هرگزنتونست

توی قلب توجفت شش بیارم!!!


بــــــــعضی وقتا بـــاید

یقه ی احســاســـاتـــــــــ رو بگیری
بزنی تــــو گوشش!
با تــــمام قدرت سرش داد بزنی بگی
خـــــــــــفه شو دیگه بسه!!
تا الآن هرچی کشیدم
به خاطر تــــــــــو بوده...

  ادامه مطلب ...

ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻴﺎﺯﺍﺭ ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ، ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻜﻦ!!!

مــخاطب خاص: خاص بودن خاصیت توست تـــو همـیشه خاص می مونی ، چــون سلیقه ی منی ...

چون اومدی ومنوباحرفهات آروم کردی بااینکه خودت کوه دردی...مرسی 

دیگه زخمام دردندارندچون ازعصب گذشتن من خوبم وزندگی میکنم

لعنـت به اونایی که خود عوضیشون
تو بغل یکی دیگـست
ولـی...
یاد کثیفشون پیـش ماست!!!


درست همون موقعی که داری از دوریش به هم میپیچی...
اون داره تو بغله یکی دیگه به هم می پیچه؛
ای عشق لعـــنت بر تو باد...!


نمیدونی گاهی یک حقیقت تلخ بهترازدروغ شیرین میتونه باشه اگرباعث بشه من حس کنم دیگه بازیچه نیستم

اگه بدونم نقابی که برچهره داره واقعیست من آسوده خاطرمیمیرم

تمام دردمن وحتی مردم من همینه که حتی بخاطریک رودروایسی ساده ممکنه حرف دلمون وبهم نزنیم

اینکه من نتونستم رودرروبگم ازت متنفرم همینه امامیدونم تواگه بودی میگفتی

آره اماهمیشه یک خرمث من پیدانمشه که سوارش بشی یک گرگ یک روزپیدامیشه میاذتیکه تیکت میکنه

میدونم خریت کردم وتوسوارم شدی...چون جنبه محبت زیادی رونداشتی آره امثال مث توبایدهمیشه تشنه محبت بمونن

  ادامه مطلب ...

من وتومثل دوتاخط موازی شده ایم...بفهم!!!

عمر را
از هیچ به هیچ رساندیم
و زمین
سرگردانی ما را پیوسته تکرار می کند...

زندگی وعشق برای هرکس تعریف ومفهوم خاصی داردامابرای یکنفرعشق هیچ معنی نداشت!همه چی مثل جک بودواحساس عاشقانه فانتزی ترین جمله...هرچندکه میدونم توچرابه این مرحله رسیدی امانمیدانم چرامنوبه این لحظه کشوندی که تسلیم این احساس بشم هااااااا؟

اینکه این حرف هارومیزنم قرارنیست یکطرفه به قاضی برم وبگم من بهترین ایده ال ترین مردروی زمین بودامابدهم نبودم...

چندروزقبل اس ام اس دادی بدین مضمون که ازمن دعوت کردی به نمایشگاهی که دایرکرده بودی حضوربهم برسونم!!!خب

من نمیدونستم چراتواین درخواست وکردی درحالی که من ازتودلکنده ام ونمیخوام ریختت روببینم امادوست دارم به کسانی که این نوشته هارودنبال کردندبگم حتمافهمیدیدچقدراونی که متاسفانه عاشقش بودم انسان بی خیال وشوتی هست که درک نمیکنه به کسی که خیانت ونامردی کرده وهزاران بارشکستش میادودرخواستهای عجیب میکنه نمیدونم چی بگم فقط واسه خودم متاسفم که واسه همچین آدمی که گهگاهی میادزخم کهنه ای روتازه میکنه ومیره چراانقدرزجرکشیدم  وتره خوردمیکردم

دست ازسرم بردارلطفا...

بلاخره بعداینکه امانتی روکه دستت دارم برام بیاری دیگه قسم میخورم به خدای احدواحدازیک کیلومتریتم ردنشم

این دوخط موازی هرگزکنارهم قرازنخواهندگرفت بفهم وسراغم نیا

زندگی من باارزش ترازاینه که واسه آدم نامردی مثل توهدربشه...چندروزقبل شکست عشقی دیگه ای ازیکی ازنزدیکانم  ودیدم که کارش به خودکشی وبیمارستان کشیدامامن که اینجوری نبودم مجنون بودم اماصبورترازحرفهام چون اینجاسنگ صبوردارم

ویک دنیاواسم باارزشن ......

 

ادامه مطلب ...

درروزگاری که لبخند ادمها به خاطرشکست توست برخیز تا بگریند......

صفحه ام راکه بازمیکنی وحرفهایم که میخوانی دل کوچکم راشادمیکنی!میدونم که کسی هست...

 هرچندکه میدانم بعضی وقتها باید سکوت کرد
باید تلاطم دریا را درون خود تحمل کردباید حرف دل را قورت دادباید نشست و دید روزگار چه برسرت می آورد
حتی نمیتوان گریه کردباید بغض کردباید دم نزد و سکوت کرد...سکوت!!!اماازخداکه پنهان نیست ازشماچه پنهان

اگرگذرزمان دلهاراتنگ یاسردودستهاراازهم جدامیکندچشمهاراعاشق یاترمیکندامامن که خدایم وبعدشمادوستان راکه ازدست نمیدهم مینویسم برایت ای خاص ترین مخاطب من همون که روزی عشقش راخرگوش کوچولو(هووووش توچولو)صدامیکرد

اکنون دل به فرشته هایی چون شوماعزیزان داردومینویسدازحس امروزش...

وقتی درلابلای حرف هادنبال نیمه گمشده دلت درجستجوی حال واحوال خودت وگاهی باتمام احساست نطری میگذاری انگاردوبال یک پرنده ای راگشوده ای که ازقفس پریده است ودرحوالی هرمخاطبی میگردد وبرایش رهایی آرزومیکندودستش رادرازمیکندوفریادمیزندحال که به من سرزدی بیاوبال بگشاوبامن ومابپر...

پرنده ای ازدنیای نامردی هابه مجازی ترین بهشت دنیامیبردسرزمین عشاق که  حاصل پیداکردن مخاطبین خوب شد...

دنیای من شوماهستید

نمیشناسمت امادوستت دارم تک تکتان را

دیگردلم نمیلرزد...قلبم نمیشکندپاهایم نفسهایم نگاهم درطلب کسی نیست ...روحم رارهاکرده ام ازهمه وابستگی ها

واین نکات رابرای خودمشق کردم دل راپیونداعضاکردم به همه مخاطبان عزیزم


ﻣﯿﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻓﺮﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﭼﻮ ﯾﺎﺭ ﻧﺎﺯ ﻧﻤﺎﯾﺪ، ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ .. ﻣﯿﮕﻦ ﻋﺸﻖ ﯾﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﻃﺮﻓﻪﺳﺖ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ . ﺍﻣﺎ ﺩﻭﻃﺮﻓﺶ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﻧﯿﺴﺘﻦ . ﯾﮑﯿﺶ ﻋﺎﺷﻘﻪ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻭ ﺍﺻﻮﻻ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﺎﺷﻪ . ﻋﺎﺷﻖ ﭘﯿﺶ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﻏﺮﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﯾﻌﻨﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺷﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺑﺒﺎﺯﻩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﺎﺯﺷﻮ ﺑﺨﺮﻩ . ﺍﻣﺎ ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺗﺎ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﮕﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﭼﺸﺖ ﺍﺑﺮﻭﺳﺖ، ﺑﻪ ﺗﺮﯾﺞ ﻗﺒﺎﺷﻮﻥ ﺑﺮﻣﯽﺧﻮﺭﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻦ ﮔﻮﺭ ﭘﺪﺭ ﻫﺮﭼﯽ ﻋﺸﻘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ! ﻏﺮﻭﺭﻣﻮﻥ ﺟﺮﯾﺤﻪﺩﺍﺭ ﺷﺪ . ﺷﺨﺼﯿﺘﻤﻮﻥ ﺧﺮﺩ ﺷﺪ ! ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮔﻔﺘﻦ، ﻣﻌﺸﻮﻗﯽ ﮔﻔﺘﻦ . ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﯽﻭﻓﺎ ﺑﺎﺷﻪ، ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ ﺑﺎﺷﻪ، ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﺎﺷﻪ !! ﺍﻣﺎ ﺑﻪﻫﺮﺣﺎﻝ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﻃﺮﺷﻮ ﻫﺮﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ، ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭼﭗ ﻭ ﭼﻮﻟﻪ ﻭ ﺑﻪﺩﺭﺩﻧﺨﻮﺭ ﻣﺎﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻌﺸﻮﻕ .) ﺍﮔﺮﻡ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺍﯾﺮﺍﺩﺍﺕ ﺳﯿﺴﺘﻤﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﺦ ﻭ ﺑﻦ ﻣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﺍﺯ ﻗﻮﻩ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻋﺎﺷﻘﻪ( ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻋﺎﺷﻘﻪ، ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﯼ ﻫﻤﻪﭼﯽ ﻭﺍﯾﺴﺘﻪ. ﺩﺭﺳﺘﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻫﻢ ﺗﻤﺎﯾﻠﯽ ﺑﺎﺷﻪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻓﻘﻂ ﺩﻟﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻧﺎﺯﺵ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ) ... ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﺑﻮﺩ( ﻭ ﻟﺰﻭﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﮔﻢ ﻭ ﮔﻮﺭ ﺷﻪ ﺩﻕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ . ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺷﻘﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻕ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺴﻮﺯﻩ ﺗﺎ ﺑﻤﯿﺮﻩ . ﭘﺲ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻻ : ﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﻣﺎ ﺟﻤﺎﻝ ﯾﺎﺭ ﻣﺴﺘﻐﻨﯽﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻭﻣﺎ : ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺍﺩﺍﯼ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺯﻭﺩ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻩ ﺩﺭﺑﺮﯼ، ﺑﻬﺘﺮﻩ ﺯﺭﺗﯽ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﻋﺸﻖ ﻧﮑﻨﯽ . ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﺳﻨﮕﯿﻨﯿﻪ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺯﯾﺮﺵ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﺕ ﻓﻘﻂ ﺍﺭﺯﺵ ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﺍﺩﻋﺎﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﺩﯼ. ﮔﺮﭼﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﻝ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﻮﻟﯽ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﮐﺘﺎﺑﺎ ﺑﺎﺷﻪ، ﺍﻣﺎ ﻟﺰﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﺎ ﺩﻭﺭﻭﺑﺮﻣﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ، ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺷﻪ . ﻭﺍﻗﻌﺎ ﭼﻨﺪﺩﺭﺻﺪ ﻣﺪﻋﯿﺎﻥ، ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺸﻮﻥ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﻣﯽﻣﻮﻧﻦ؟ ) ﻣﯿﮕﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﻫﺎ(! ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﻭ ﻃﺮﻑ ﺗﺤﻮﯾﻠﺖ ﻧﮕﺮﻓﺖ، ﺍﺻﻦ ﺯﺩ ﺗﻮ ﺳﺮﺕ. ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮕﯽ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﺷﺪ؟ ﻫﻤﻪ ﺍﺩﻋﺎﻫﺎﻡ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ؟ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﮕﯽ .. ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ . ﻋﯿﻦ ﺧﯿﺎﻟﺸﻮﻧﻢ ﻧﯿﺲ . ﻫﻤﻪ ﮐﻪ ﻣﺚ ﻣﻦ ﻣﺸﻨﮓ ﻧﯿﺴﺘﻦ . ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﻭ ﻓﺎﺿﻼﻧﻪ !!! ) ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻧﺎ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﺖ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﻧﻤﯽﺭﻩ ( ﻣﯿﺰﻧﻦ، ﻓﻘﻂ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺸﻮﯾﻘﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﺴﺒﺐ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻨﺎﺏ ﺣﺎﻓﻈﻪ :
ﮐﻤﯿﻨﻪ * ﺷﺮﻁ ﻭﻓﺎ ﺗﺮﮎ ﺳﺮ ﺑﻮﺩ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﻭ ﺍﮔﺮ ﺯ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺍﯾﻦﻗﺪﺭ ﻧﻤﯽﺁﯾﺪ ..

 

ادامه مطلب ...

هر چه میروم نمیرسم شاید کلاغ آخر غصه ها باشم !

می نویسم که تو بخوانى، اما حیف !
دیگران عاشقانه هاى مرا می خوانند و یاد عشق خودشان می افتند !
و تو… حتى نگاه هم نمی کنى …!



بالاخره یاد می گیری از یک دوستت دارمِ ساده، برای دلت یک خیالِ رنگارنگ نبافی... که رابطه یعنی بازی و اگر بازیگری نکنی، می بازی... ... که داستان های عاشقانه، از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود می گیرند... که سر هر چهار راهِ تعهد، یک هوسِ شیرین چشمک می زند... یاد می گیری که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی... که آدم جماعت چه خواستن های سیری ناپذیری دارد...و چه حیله هایی برای بدست آوردن... که باید صورت مسئله ای پر ابهام باشی، نه یک جوابِ کوتاه و ساده... که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی، نه بازوی بغل دستی ات را... روزی می فهمی در انتهای همه گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی... و این همان لحظه ای ست که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری با رویی گشاده و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمی دانی...که معنی اش همان دنیای نامرده...



ریزش باران است و تصادف چترها. قدم زدن هم چیز خوبی است اگر خیس شوی و بی وقفه به جان مادرت دعا کنی که تو را بیست سال دیرتر به دنیا آورده که زیر این باران جوان باشی... اصلا هم مهم نیست که خوبی یا نه. مهم تر این است که باران خوب است. البته خوبی از خودتان است اما همینجوری که نمی شود عاشق شد. عشق هم خوب است بسته به اینکه چگونه تعریفش کنی. چشم در برابر چشم دست در برابر دست قلب در برابر قلب عشق در برابر عشق.. اما این هم خوب نیست. من خوبم. تو هم باش. بودن البته چیزی را تغییر نمی دهد." تنها بودن" مهم است. مهم این است که تنها هم که باشی عاشق باشی. چه باران ببارد چه نه. چه چتر دستت بگیری چه نه...
تصادف هم که اصلا مهم نیست..هست؟



واااااااای که وقتی به یادمی آورم گفتی

بیا یه "دوست معمولی باشیم" ....

ترجمه :

خـــــداحـــــا فــــــظ ................ !!!

ومن تازه فهمیدم معنی اش را!!!!!!!!!

 

ادامه مطلب ...

اینجا زمیـــــــن است... قیمتـــــــ یک عشق تا عشق دیگر یک قهر ســــــاده است....!!!!

می خواهم این راهی که من وتو آمده ایم را…
از ابتدا ویران کنم…
تاهیچ کس..
به اینجایی که ما رسیده ایم…
نرسد…




همیشه همینجوریه ...

تا میای عادت کنی به اینکه تنهایی از زندگی لذت ببری
بدون هیچ آشفتگی و دلتنگی...

یکی از راه میرسه ...
یه مهربون....اولش خیلی ساده میگیری
میگی اینم یکی مثل بقیه است ،

اما بعد چند وقت میبینی روزاتو چقدر قشنگ کرده...

چقدر صبحا با انرژی از خواب پامیشی...

چقدر شبا با شب بخیرش آروم میخوابی...

چقدر سرحالی...

چقدر از ته دل میخندی و شادی....

چقدر خوبه که یکی اینقدر دوست داره و تو هم دوسش داری....

اما اونم یه روز مثل بقیه میره
و تو داغون میشی....

دوباره روزات سیاه میشه...

دوباره بی انگیزه و غمگین میشی...

اصلا یادت نیست
که مگه قبل از اون چیکار میکردم که الان برام زندگی اینقدر تلخه...

اون وقته که به دل احمقت میگی :

چی فکر میکردیم و چی شد ...
این که از بقیه هم بد تر بود ...

حالا کلی بگذره تا دوباره برگردی به حالت طبیعی ....!!



وقتـــی دو نفـــر از هـــم جـــدا میشـــن ....
دیگه نمیتونن مثل قبل دوستـــ باشن ؛ چون به قلب همدیگه زخم زدن !
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ؛ چون زمانی همو دوستـــ داشتن
!تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن ...!



یه شهریوری نمی تونه دوست داشته باشه،
بعد دوست نداشته باشه،
و بعد باز دوست داشته باشه !

اون فقط میتونه دوست داشته باشه، دوست داشته باشه، دوست داشته باشه، دوست داشته باشه ،

و بعد دیگه هـــــرگـــــز دوست نداشته باشه!

مواظب باشید به اونجــــا نرسونیـــدش . . .

 

ادامه مطلب ...

آدم هاعادت می‌ کنند به هرچیزی... حتی به خنجرهایی که ازپشت می‌خورند.

امروزاول بهمن

نه مهتاب می درخشد
و نه شب به انتها می رسد...
اینجا،سرزمین بی طلوع گذشته هاست!
تو را می بینم
بی احساس،
ایستاده بر فراز بلندترین قله ی محبت خود
نه پایین را می نگری
و نه شوق نگریستن داری!
خودم را می بینم
در انتهای جاده ی دراز و خاکی خیال
در انتظار تو...
با دست هایی قوی،اما #مه آلود!!!
و چشم هایی سیراب،
اما #خسته



 من به بهمن های بی فیلتروسیاه عادت کرده ام حتی اگربرف کویردلم راسفیدپوش کند

من به خنجرزدست دوست خوردن عادت دیرینه دارم ...

ادامه مطلب ...

سخت بودتحمل کسی که اوایل جوردیگه ای بود

توی این روزگارزیبااماکمی بیرحم ونامردخیلی دیرطول میکشه اونی روکه دوست داری بشناسی وشایدم

هرگزنشناسیش واین ناممکن ترین احتمالات راممکن میکنداگرحتی درخفابتوخیانت کنددرحالی که همزمان توداری

برای سالگرددوستی تان نقشه میکشی وشایدبه اینکه به ازدواج بامعشوقت می اندیشی که مطمینی ازاوبهتری وجودندارد...تمام پل های پشت سرت رابخاطرخواستنش خراب کردی!!!

اینکه قواعدعشق ووفاداری  روبهم میزنه شکی نیست امابیادمیاری که همه لذتهای دنیاروبخاطرش کنارگذاشتی

به عشق یک لبخندش همه کارکردم حالاکه همه چی ویران شدچطورمیشه سربلندکردچطورمیتونی توروی خدایت نگاه کنی بگی خداجون این همون بودکه زبونم لال داشت واسم خدامیشد.رغیب تو!!!ای وای برمن وما

گذشته هاگذشته من واقعاحالم خوبه اگه مینویسم به خاطراینه که مخاطبینم بدونن من زنده ام

شایدعیب من اینه که ازپایان میترسیدم هرگاه به پایان کتاب یافیلمی میرسیدم ناخداگاه اشکم سرازیرمیشد...ومن

روزی بایدواقعیت رابپذیرم که خداحافظ برایم شروعی دوباره خواهدبود

باتشکرازبهارمهربان وشیوای عزیز

میتونم تنهاچیزی که به همه عزیزان بگم اینه که مراقب خودتون ودلتون باشید


ادامه مطلب ...

حضرت عشق...دلم خانه توست.

وقتی شروع به نوشتن کردم ومشغول جمع آوری عکس ومطالب شدم هرگزگمان نمیکردم عزیزانی

بیایندوحرفهای معمولی مرابخوانندوخودراهمدردبنامند!نمیدونستم شایدبرای تخلیه احساس خودم باعث

رنجش کسی بشم یایادآوردردورنج عزیزی یشم.کیفیت مطالبم اگرخوب نیست ببخشیدچون من هرگزنتونستم

تراوشات ذهنی خودم رابااحساسم یکی کنم وبه زبان بیاورم!

میدونم دردهای مهم تری توزندگی هس که شایدبااهمیت ترازشکست عشقی باشه اماموضوع عشق

یک موضوع مقدس وحتی فرابشری وفرازمینی می باشدونمیتونیم نسبت بهش بی تفاوت باشیم وقتی

بدونیم سرچشمه همه اینهاخداست ومن اگرتمام اون داشته هایی که برای یک انسان فانی هدردادم رابرای

خدای حقیقی ام میگذاشتم الان مرجع تقلیدمیشدم!!!

من دریافتم که این خاصیت طبیعته وقتی که یک نفررابیشترازهمه دوست داری وهمه توجع ووقتت واحساست

روبراش میذاری تاکمبودی حس نکنه امااون ازت دورترودورترمیشه واینجاست که توهرچه داری مجبوری روکنی

مث یک برده میشی التماس میکنی امادیگه فایده ای نداره!کاش میدونستیم خدانمیگذاره کسی بیش

ازحدعاشق آفریده های خودش بشه چون میدونه بعدش دل کندن چه سخت وعذاب آورمیشه...حالابگذریم

که لیلی ومجنون یاشیرین وفرهادازدست دررفتن

تنهاعده معدودی بارش باران رواحساس میکنندوبقیه فقط خیس میشوند.پس ممنون ازتویی که احساس منو

میفهمی وناراحت ازاینکه طعم تلخ نامردی وبی وفایی روچشیدین یااگرهم مشکلی نداشتیم خب خداروشکر

همتون دوست دارم واستون بهترین آرزوهارودارم...به عنوان آخرین حرف میخوام

حقیقت تلخ دیگری درموردعشق های این دوروزمونه هست که...بخونیدبدنیست به

حقیقت عشق برسیدنمیخوام بگم همه اماداره اینجوری میشه...

ﭘﺴﺮ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ
ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺭﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺸﻘﺖ ﻗﺸﻨﮕﻪ ، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﭘﺴﺮ : ﺟﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﯿﺮﯼ ﻧﮑﻦ ﺧﻮﺩﺗﻢ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﯿﺎﺩ ﭘﺲ ﮔﯿﺮ ﻧﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ
ﺩﺧﺘﺮ :ﻧﻪ ! ﻣﺎ ﺗﺎﺯﻩ 2 ﻫﻔﺘﻪ ﺱ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﯾﻢ
ﭘﺴﺮ : ﺗﻮ ﺩﻭﺳﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﮔﺮ ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯼ
ﺩﺧﺘﺮ: ﺭﻭ ﻣﺨﻢ ﻧﺮﻭ ﺩﯾﮕﻪ؛ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻣﯿﺸﻢ ﺍﻣﺎ
" ﻋﺸﻖ ﻗﻠﺒﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ ﭘﺎﻫﺎ ﺭﻭ "

اما (دلشکته)نمیدونم گذرزمان میتونه همه مشکلات حل کنه یانه!ولی 

بهرحال زمان چه بخواهیم وچه نخواهیم میگذرداما

من که ازسهم رنجی که بوجودم آوردنمیگذرم

اگه خیانت نکردم...فکر نکن نمیتونستم...اتفاقا خیلی ها دور و برم بودن...
اگه خوب بودم...فکر نکن خوبی از خودت بود...خوبی تو ذاتم بود...
اگه بردمت بالا...فکر نکن چیزی بودی...میخواستم هم قد خودم شی....
اگه تک پر بودم...فکر نکن پریدن بلد نبودم...فقط میخواستم با تو بپرم...
اگه دلمو فقط به تو دادم...فکر نکن تو عالی بودی...دلم راضی نمیشد...
اگه واسه دیدنت لحظه شماری میکردم...فکر نکن خیلی شاخ بودی...به دلم که تنگ بود احترام میزاشتم...
اگه...اگه...اگه...خلاصه اگه حالا دارم فراموشت میکنم...فکر نکن واسم آسونه...
خودت راه موندن رو سخت کردی که مجبور شدم آسون برم...
رفتم چون جواب وفادری منوباخیانتت دادی...

 

هورمونی هست به نامِ هورمون "که چی بشه"
که گند میزنه به هورمونِ "اراده"

ادامه مطلب ...

شراب اشکاهم دست رنج توست بخوربسلامتیه دلبرامروزت...

ایکاش
همان آدمهایی که
نوشته هایم رامی خوانندیابرای خودبرمی دارند
و حرفهایم را
به نام خودشان می زنند!
گوشه ای از دردهایم راهم برای خود

و به نام خودشان بزنند!!!


یادم میادچه شبهابا گریه میخوابیدم به بالش مشت میکوبیدم

نمیدونی چقد سخته که مجبورم بگم خوبم...یه مدت بی خبربودم وآروم میشدم

تابازمیومدی ظالم تازه داشتم خوب میشدم فراموشت میکردم امادوباره روزازنوروزی ازنو

وتوتجربه بدزندگی من بودی هانطورکه آدمای خوبی هم اومدن وماندندوتجربه خوبم شدندشادآمدندوشادرفتند.

ملامتت نمیکنم توهم حق داری بدباشی نمیدونم شایدراه خوب جداشدن رونمیدونستی شایددیگه

دل شکستن واست عادت شده بود!نمیدونم قضاوت باوجدانت

تودیگه خودت نبودی توهمون بامحبت همیشگی منم گاهی مجبورم بگم بی خیال گذشته بی خیال احساسم

بی خیال عمری که هدرشد...آخه مجبورم میفهمی مجبورم خودم گول بزنم مث یه قمارباز

راهی ندارم جزاینکه بگذارم زمان خودش مشکل گشابشه بقول شاعر...

رفیق من سنگ صبورغمهام                    به دیدنم بیاکه خیلی تنهام
هیشکی نمی دونه چه حالی دارم          چه دنیای روبه زوالی دارم
مجنونم ودلزده ازلیلیا                              خیلی دلم گرفته ازخیلیا
نمونده ازجوونیام نشونی                         پیرشدم پیرتوای جوونی
تنهای بی سنگ صبور                              خونهءسردوسوت وکور
توی شبات ستاره نیست                          رفتی وراه چاره نیست
اگرچه هیچ کس نیومد                              سری به تنهاییت نزد
اماتو کوه درد باش                                    طاقت بیارومردباش
اگربیای همون جوری که بودی                   کم میارن حسودا ازحسودی
صدای سازم همه جاپرشده                       هرکی شنیده ازخودش بیخوده
اماحالا پرشدم ازگلایه                                چیزی ازم نمونده جزیه سایه
سایه ایی که بدون عشق وامید              همیشه محتاجه به نورخورشید


..حرفش را ساده گفت : من لایق تو نیستم !

اما نمیدانم خواست لیاقتم را به من یاداوری کند یا خیانت خودش را توجیح !؟

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم ، با اشک تمام کوچه را تر کردم ، وقتی که شکست

بغض “تنهایی” من ، وابستگی ام را به تو باور کردم...

 

ادامه مطلب ...

توی ترکم ترک اغوشی که فقط برای من نبود

یکنفرازآرزوهایش گفت ودلبری کردودلی راوابسته خودکردو...رفت!

یکنفرزجرکشیدوناکام شدبزوردلکندو...اماماند!

من نمیدانم چرااین روزهازودمیگذرندحتی فرصت عشق ورزیدن راازماگرفتندومن فهمیدم کودک نامشروع درونت وشایددرونم

بعدگذشت ۱۰ماه کذایی دیگربی تابی نمیکند!!!

این ماههابرایم هرشیش شب یلدابودامابیشترازتبریکی که منتظرش نیستم بخاطرایام پیش روبه دلم بایدبگویی تسلیت دل صبورم!!!

خب لااقلش میدونم شب یلدابرات شب خاصی بوده ودراندک خونه های روشن شهردرظلمات شب چراغ خانه شوماروشن ترازگذشته بوده وحیات بیشتردراطرافیانت درجریان بودآخه فک کنم اولین شب چله ویلدات درکنارشایدشوهریانامزدت بوده وبرای هم سنگ تمام گذاشتین وتوخوشحال ترین دختراین شهربودی...

ازتومیخواهم بگذاری کودک درونم درآرامش زندگی کندکه من به اوآموختم ناله نکند!ازتومتنفرباشدوبااین حس زندگی کند...

آخرنمیدانی این آمدن این رفتنت چه بلایی برسرش می آوردوقتی که بهانه ات رامیگیردمن مجبورم بگویم مرده ای یاازاین کشوررفته ای!!!

پس باتمام خیانت ونامردی وبی وفاییت وحتی نمک نشناسی ات کنارمی آیم اگربگذاری آخراین جاده وپایانش دیداردرقیامت باشدحسن ختام این عشق نافرجام ویکطرفه...

ساعت جدایمان روی ساعت 10صبح شکسته وبی حرکت مانده هرروزش ساعت 10وهرشبش شب یلدای نامبارک بود

تمامش کن اگرخداحافظی نمیدانی لااقل بگذارساعت خوابیده دل شکسته ام رادوباره کوک کنم بگدارتارعنکبوت های دلم را

خانه تکانی کنم وبه زندگی بعدازتوبعدازساعت ۱0برسم وبرگردم مدتهاست نمیدانی قبل وبعدازساعت 10چه برسردلم آمد

10ماه بعدازاولین دیده خون بارم بعدازاولین خوردن قرص اعصاب بعدازاولین نفرینهاباخودم حساب کردم تعدادهم آغوشی هایت رابایارجدیدت وحس میکنم حتی اگردرآغوش هرکسی باشی مراهمان لحظه بیادخواهی آوردمیدانم اگردرکوچه پس کوچه های خاطراتمون عبورکنی بادلبرت وقتی دست تودست هم هستین یادمنوباهم بودن لحظه ای بیفتی وبدانی دیگردعای من نیست که همراهته بلکه...وفعلاهمین مرابس که خیال سنگین من که عذاب وجدانت روزی خواهذشدوبه همه عذابهایی که بعدازشکستن دلم ونامردی بهم کشیدی برسی خواهی فهمیداین آه منه




خسته ای ؟

دلت گــرفته ؟
دلت تنگ شده میگی کــاش بود ...
آدمای عاشق و دو فنره ی دورو برتُ میبینی یاده روزای خــوب خودت میُفتی ؟
میگی اگه اونم الان بود ماام مثل همه دست تو دست
توی این شب ســرد میرفتیم قدم زنی ....
اره یهو تمام خاطرات میاد جــلو چشمات ...
حلقه ها ی اشک چشتُ پــر میکنه ولی حیــــف حتی نمی تونی گریه کنی ....
فقط ُ فقط میتونــی یه نفــس عمیق بکشی
همیــن!
فقط میتونم بــگم گذشــت تا الان از این به بعدشم میــگذره!
بلاخــره ماام خدایی داریم .........


گیرم که یلدا هم بیاید.

شبی هم به درازا بکشد.
برفی هم ببارد.
سفره ای هم چیده شود.
اناری هم باشد.
و دیوان حافظی هم.
چه یلدایی؟
چه برفی؟
چه فالی؟
بی تو اینجا همه شب یلداست.
همه شب سرد است.
همه شب فال مرا می گیرد،
یاد آشفته تو


 صد سال نماز عشق می خونم ، قربه الی الله ، الله اکبر ، بسم عشق .......

 

ادامه مطلب ...

اگه مهم بودی... زیرت خط میکشیدم... نه دورت

دخیل می بندم که یلدا تو را با خود بیاورد ...

یلدای بی تو به چه کار آید ؟

کاش یلدای امسال

کوتاه ترین شب سال شود ...

اگر نباشی ....

که نیستی ...!


چه زودعاشقت شدم چه بی اندازه توراخواستم آروم شدی آروم شدم محبت کردم محبت کردی وایستت شدم وایسته ام شدی نوازشت کردم نوازشگرم شدی وفاکردم وادادارم شدی...اماوقتی عاشقت شدم عاشق سردشدی جای تعجب من اینجابودتودلت عشق به که داشتی که منوناناگهان ازمموری عشقت دیلیت کردی؟؟؟چه زیبابودروزهای عاشقانه زیستنم

حتماتوهم تجربه کردی من باتووتوبی من حتماحرفهای برای گفتن داری برای دفاع ازخودت امامن دیگه نمیخوام بشنوم کاش حرفهای اخرت رااول میگفتی تازخمی وشکستی بوجودنمی اومد!!!

نوش دارو‍‍‍‍‍‍‍‍‍بعدمرگ سهراب فایده نداره ...

 

ادامه مطلب ...

تحقیرت هم کنم کافی نیست… تفریقت میکنم از تمام زندگی ام


یکی بود یکی نبود
عاشقش بودم،
اومدوگفت دیگه هیچ حسی بهم نداره

..می گفت از من بیشتر عاشق اوست.

اصلادارم ازدواج میکنم ومن

از عشقم گذشتم،عشقم بود غمش برایم درد بودوشادیش شادی من...
جلوی چشمانم عشقم را پر پر کرد،مرا فروخت،از پشت خنجر زد..فقط و فقط به خاطره هــوسش.

در آخر عشقم را فاحشه خواند چون ارضایش کرده بود.

دلم وشکست و...

و من دلکندم بظاهراز معشوقی که ارضا کرده بود رقیبم راباگفتن بله درازدواج
حالا باید تا ابد در این آتش بسوزم،که عیب ازمن بودیاتوزیاده خواه بودی؟
عشقم از دستم پرید،روشنایی هایم تاریک شد،شیرینی هایم تلــــخ.دست کسی به اندامش میخوردومن!!!!!
این است سزای من،سزای کسی که برای رسیدن به عشقش سستی کرد.....!

این سزای من بودکه برای داشتن عشقش همه داشته هایش راروکرد....



به من مجــــــــــــــوز چاپ نمی دهند..

می گویند داستـــــــــــــــانی که نوشتی قابل باور نیست

اما من.....

فقط خاطـــــــراتم را نوشــــــتم...




دلتنگی سهم ماست

از خاطراتی که یه روز ، خاطره نبودن ، زندگی بودن .


 او هـــــم آدم اســـــت
اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت
غـــــصـــــه نـــــخور
اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن
یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش میکند
یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــیفهمد
یک روز شکــــستن را درک مــــیکند
آن روز میـــــفهـــــمـــــد کـــــه
آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده . . .

ادامه مطلب ...

ایـــن روزهـــآ ... پــــر از احــــســآســم، امـــآ ... خــآلـــی از اعـــــتـمـآد ...!!!!

توی این 9ماهی که ازجداییمون میگذره فقط یک بارباهم رودروشدیم وچندباربارهم بهم اس ام اس دادی

ومن هرگزشروع کننده نبودم بااین که توتمام کننده این رابطه شدی وباعث شدی من بازجرفراوان ازتوی نامرد

جداشم وزندگی ام رابرای اولین باربدون توشروع کنم!!!

تولدی دوباره بودلحظه ای دلکندنم ازتووبرای توزندگی جدیدبایارجدید!!!خب من هرگزخواسته آنچنانی ازتونداشتم در

قبال مراقبت وهمراهی ازت.اینکه متولدشدم بخاطرکامل شدن شناختم ازتوبوددیگه کوروکرنبودم دیگه حقایق جلورویم بودوداشتم تحلیل میکردم همه رفتارات بامن چه خوب وچه بدوحتی وقتی که داشتی سردمیشدی ومن ساده دل بودم که عیب رادرخودجستجومیکردم!!!

فکرمیکردم زندگی بی توبرام دیگه ارزشی نداره اماحالافهمیدم زندگی من ارزش باتوبودن رانداشت واین توبودی که بی ارزش بودی...آره اگه داشتی به قلب عاشق من احترام میگذاشتی وبدون خیانت به من میرفتی ومیدونستی که من بخاطرعلاقه ام بهت حاضربه فداکاری بودم...

خلاصه مطلب اینه که وقتی ازمن چندماه قبل درخواست کمک کردی من باهمه تنفرم یهورام شدم وقبول کردم درخواستت رو

دقیقامث اون ماری که ازتوسبدمارگیربی اختیارباصدای فلوتش درمیادوکاملارام ومطیعش میشه

نمیخوام هربارکه خبری ازت میشه بهم بریزم بذاربه دردخودم بمیرم وتوخیالم روزی صدباربجای اینه برات بمیرم

برای دلم بمیرم وتوروح عشقمون هرشب فاتحه بخونم وازخداآرزوکنم منووبهاروامثال مث ماکه بهمون خیانت شددرآرامش زندگی کنندواون نامردی روکه بهمون خیانت کردومیادهرازگاهی بهممون میریزه ومیره روبخداواگذاریمش...


دلِ من  همی با تو مهر آورد...هرجاکه هستی بهارواست دعای خیروسلامتی میکنمدوستت دارم هوارتااااا

  ادامه مطلب ...