دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

من روحی سرگردانم بلاتکلیف وخسته


احساس من بتویکی ازحقیفی ترین مواردعشقی دردنیابودوتومیدانی این حقیقت راکه شایدبرایت این همه احساس عذاب آوربودکه نمیتونستی پابپایم بیایی!!!امانمیدانم چگونه مرااحمق فرض کردی روزی که شروع به بی وفایی خیانت ونامردی کردی مانندموریانه آرام آرام ازدروغ خورده شدم امابازهم سازش کردم دیدم اون لحظه که خواستم اس ام اسی روکه روی گوشیت اومده بودروبخونم وتوچقدرترسیدی ورنگ عوض کردی!...!چقدرالتماست کردم وقسم دادمت چی شده وچه بودکه ازمن پنهون کردیش اماتوانگارنه انگار.

من برای اولین بارخواستم یک اس ام اس ازگوشیت بخونم وتوترسیدی ورنگ به رنگ شدی وکم کم شروع شددوران احساس بی اعتمادی هااماتلاش بیشترمن هم برای بدست آوردن دلت ادامه داشت شایدفکرمیکردم هنوزهم کم برایت گذاشتم...

بعدازرفتنت وترک کردن من گاهی میامدی وباحرفی پیامی زنگی مرابه هم میریختی بی آنکه یکباربپرسی برمن بعدتوچی گذشت دریغ ازدلداری دادنی آرامشی می آمدی ودفترعشق واحساس من رومینوشتی وپاکش میکردی انگاردل من بازیچه کودکانه چرکنویس مشقهایت بوددلی که میدانی مدتهاست یتیم بوده وشکستن دل یتیم چه عوابقی داردمیدانی یانه .

همدردمن هم پای روزگارانت شدم درسختی هاوغم وشادیت سپربلایت بودم توقع داشتم کمی بامن مهربانتربودی ودرکم میکردی نه اینکه بابی مهریت ترکم کنی خب مگرمن ازتوچه میخواستم...!ببین من تورافهمیدم وبه خواسته ات احترام گذاشتم پاپیچ نخواستن دلت نشدم نمیدانم چراتلاش کردی مرادک کنی سعیت راالان میفهمم که چطورتلاش کردی من دیگرنباشم خوب من نیستم پیشت الان راحتی بی من همه چیزروبراه است دیگرکسی هس مث من احمق لحظه به لحظه کنارت باشه ومراقبت باشه آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پس چرانمیگذاری وعده دیدارمان رابگذاریم روزحساب

نه تکلیفت بامن مشخص شدنه بادل خودت حالاهم راهی وجودداردکه بخاطرهمه بدیهایت ببخشمت...نه شک دارم توحتی برایت مهم باشسدکه من ازتومتنفرباشم بگوبدرک که نمی بخشی مگرمن چه کردم مگه بزوره اجبارکه نیس

آره عزیزم اجباری ندارم توکه الانشم راحتی من که توی زندگیت نیستم من تنهاباخیال توکمی زنده ام وکمی مرده ...

نقطه چین هایم راببین من هنوزهم ناتمام مانده ام وتومرادربلاتکلیفی کامل غذاب میدهی دربی تفاوتی محض سرگردانم کرده ای

ازپس شکستی که خورده ام نویسنده ای رمای غمناک شدم که هرسکانسش بوی نامردی میدهدوتماشاگران ومخاطبانش  هم چون من اسیردنیای نامردشدن

رفتی ومن تاقبل رفتنت تمام تلاشم رابرای داشتنت کردم اماوقتی که رفتی من هم رفتم ازدنیاازیادت چنان مرده متحرک هرکسی به من نزدیک شدچنان ازحال من ترسیدکه فراری شدمن زنده نیستم دیگرپس سراغ مرده ای متحرک رانگیرمن پوسیده ام سوخته ام نیامن زودتسلیم میشوم من زودمیمیرم اگرمیخواهی جهنمی رابرایم بپاکنی وهرباردرگناهی که نکرده مرابسوزانی واحیاکنی بدان من یقینن طاقت ندارم پوست من نازک است مث دلت ازجنس سنگ خارانیست...بگذارندیده بگویم نمیخواهمت حلالت نمیکنم وازت نمیگذرم نمیدانم شاید بادیدنت بازهم اسیرفریب نگاهت شوم...

مردی بودم که گریستم وتوتحمل اشکام رونداشتی وامامردانه اشکت رادرنیاوردخودبه قلبم زخم زدم امادلی ازتونرنجاندم من دراین عشق ضررکردم اماتوبعدازمن حتمابارت رابستی وباکسی هستی که قلبت میخواست واین گنجینه راکه محفوظ دردلم بودراازمن پس گرفتی وخرج کسان دیگرکردی...

 
 

ادامه مطلب ...