بچه که بودیم جاده ها خراب بود ؛
نیمکت مدرسه ها خراب بود ،
شیرای آب خراب بود !
زنگای در خونه ها خراب بود ....
ولی ....
ولی ...
آدما سالم بودن ...
غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق
یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق
بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار
اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی
رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی !
آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک
اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک
تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود
دیدنت حتی یه لحظه راه حل مشکلم بود
تو که ریشه کردی بـا من ، توی خاک بیقراری
تو که گفتی با جدایی هیچ میونه ای نداری
پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی ؟
تو عزیزترینی اما ، یه رفیق نیمه راهی
داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من
رفتی و دیگه چه فایده ؟ ناله و ضجه و شیون ؟
تو سفر کردی به خورشید ، رفتی اونور دقایق
منو جا گذاشتی اینجا ، با دلی خسته و عاشق
نمیخوام بی تو بمونم ، بی تو زندگی حرومه
تو که پیش من نباشـی ، همه چی برام تمومه
عاشق خـسته و تنها ، سر گذاشت رو خاک نمناک
گفت جگر گوشه ی عشقو ، دادمش دست تو ای خاک !
نزاری تنها بمونه ، همدم چشم سیاش باش
شونه کن موهاشو آروم ، شبا قصه گو براش باش
و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره
پا کشید از آسمون و جاشو داد به یک ستاره
اون جوون داغ دیده ، با دلی شکسته از غم
بوسه زد رو خاک یار و دور شد آهسته و کم ک
ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه رو سر داد
روشو بر گردوند و داد زد : به خدا نمیری از یاد !!
✗ ﻣـﺸﮑﻠــــﻢ ﺍﯾــــﻨﻪ ﮐـــﻪ: ﺻــــﺪﺍ ،
ﺭﻓــــﺖ ... ✗
✗ ﺗـﺼﻮﯾــــﺮ ، ﺭﻓــــﺖ .... ﺧـﺎﻃــــﺮﺍﺗـﺶ ،
ﻣــﻮﻧــــﺪﻩ ﻧــﻤﯿــــﺮﻩ ... ✗
بازنده منم
که در را باز می گذارم
شاید که بازگردی
دزد هم که بیاید
چیز مهمی برای بردن نمی یابد
مهم من بودم
که تو بردی...
زن به شیطان گفت : آیا
آن مرد خیاط را می بینی ؟
میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق
دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه
کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی
کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد
خیاط اعتراف کرد.
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش
هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد
سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن
زن به او گفت :
اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط
گفت :بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون
آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد
و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن
زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد
و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت:
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای
اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای
ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و
خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم
و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به
خانه اش.
و الان شیطان در
بیمارستان روانی به سر میبرد و اطلاعات دیگری
از شیطان نداریم
بچه که بودیم جاده ها خراب بود ؛
نیمکت مدرسه ها خراب بود ،
شیرای آب خراب بود !
زنگای در خونه ها خراب بود ....
ولی ....
ولی ...
آدما سالم بودن ...
بنظر شما نجس ترین چیز در این
دنیای خاکی چیست؟؟؟
گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس
ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟ برای همین کار، وزیرش را مامور می کند
که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا
پیدا کند و یا هر کسی که بداند، تمام تخت و تاجش را به او بدهد. وزیر
هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به
این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین
مدفوع آدمیزاد اشرف باشد و عازم دیار خود می شود. در نزدیکی های شهر
چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار از او هم سوال کنم شاید جواب
تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان او به وزیر می گوید من جواب را می
دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد. چوپان هم می گوید
تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد
چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما
مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است، تو اینکار را بکن اگر جواب
قانع کننده ای نشنیدی من را بکش.
خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار
را (اسمشو نبر را) انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید کثیف ترین و
نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی
نجس ترین است بخوری
زمانی که نادر شاه افشار عزم
تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت. از او
پرسید: پسر جان چه میخوانی؟
قرآن.
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا….
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا میزند میگوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند.
میگوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول میداد یک سکه نمیداد.
زیاد میداد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه
گورکانی پیروز شد
زنی با صورت کبود نزد دکتررفت.دکتر پرسید: چی شده؟
زن گفت: دکتر،هروقت شوهرم مست میاد خونه ، منو زیر مشت و لگد می گیره دکتر
گفت:هر وقت شوهرت مست اومد خونه یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به
قرقره کردن و این کار رو ادامه بده.
دو هفته بعد ، زن با ظاهری سالم و
سرزنده پیش دکتر برگشت وگفت: دکتر، قرقره چای سبز فوق العاده بودهر بار
شوهرم مست اومدخونه من شروع کردم به قرقره کردن چای سبز . اودیگه به من
کاری نداشت.حتی اون کمتر مشروب می خوره
دکتر گفت:می بینی؟ اگه جلوی زبونت رو بگیری، خیلی چیزا حل می شن... !!!!
نزدیکیهای ساعت ٩ صبح بود که
تقریبا همه اعضای گمرک برای بازکردن و تفتیش
چند صندوق چوبی خوش ظاهر گرد یکدیگر جمع شدند.
پیشخدمتها با تیشه و تبر به کندن میخ و تختههای روی جعبه مشغول شدند
و پس از آن که پوشال روی صندوقها را پس زدند بوی خوشی برخاست که همه
مطمئن شدند صندوقها محتوی شکلات میباشند.
طبق معمول در یک قوطی باز شد و یکی از کارمندان برای خود و رفقایش از
آن شکلاتها مقداری برداشت.
یک ساعت بعد صندوقها میخکوب و برای تحویل شدن به صاحب جنس آماده
بود.کارمندان نیز در پشت میزهای خود مشغول کار شدند ولی گاهگاهی صدای
زنگ بلند میشد و کارمندان به پیشخدمتها ارد آب خوردن میدادند.
صدای قار و قور شکم اعضای دله گمرک از هر طرف بلند بود و در عرض چند
دقیقه هجوم عمومی به طرف مستراح شروع شد
ولی بدبختانه یا خوشبختانه عمارت گمرک بیش از یک آبریزگاه گلی و یک
آفتابه حلبی نداشت.
در این گیرودار رئیس بیچاره دفعتا متوجه خود شد و دید که شلوار خود را
مظفرانه کثیف کرده است! خواست به گوشهای برود و شلوار خود را عوض کند
که ناگهان اتومبیل شیک آخرین سیستمی جلوی عمارت گمرک ترمز کرد و یکی از
بازرسهای معروف گمرک جنوب که مامور سرکشی گمرک بود پیاده شد.
از پلهها بالا رفت، هیچکدام از اعضا را ندید. از درون اتاقها هم صدای
نفسکشی شنیده نمیشد. بدبخت با عصبانیت به طرف اتاق رئیس رفت. رئیس
بدبخت از مشاهده بازرس خود را باخت و رنگ از رویش پرید و از این که به
علت اشکالات فنی! نمیتوانست از جا بلند شده و تعارف بکند بیاندازه
شرمگین شد با این حال با لکنت زبان خیر مقدمی گفت و اضافه نمود که به
علت رماتیسم و درد پا قادر به تکان خوردن نیستم و بعد هم زنک زد تا
فراش آمده و برای مهمان تازه وارد چای و شیرینی بیاورد ولی هیچکس در
راهروهای عمارت وجود نداشت تا به زنگ رئیس پاسخ دهد!
بازرس در حالی که از این قضیه در فکر فرو رفته بود چند دور با عصبانیت
طول اطاقها را طی نمود و در این اثنا یک مرتبه چشمش از پنجره به بیرون
افتاد و از مشاهده هجوم اعضا و معاون گمرک به مستراح بیاختیار خندهاش
گرفت. مخصوصا چندنفری که طاقت نیاورده و دولادولا در گوشههای حیات،
پشت درختهای نخل مشغول! شده بودند، توجهش را بیشتر جلب کرده و بر
تعجبش افزوده بود! بوی تعفن گیج کنندهای فضای گمرک را معطر ساخته بود!
تمام این جریانات که باعث رسوایی کارمندان گمرک گردیده بود شاهکار یک
جوان ارمنی بود که مرتبا از آمریکا شیرینی و شکلات وارد میکرد و چون
هر دفعه بیش از نصف هر صندوق را آقایان محض تبرک! میچشیدند و طبق
معمول هیچ مرجعی هم برای شکایت نداشت، حقهای به کار زده و یک بار
سفارش داده بود که برای او شکولاکس یعنی شکلات مسهل بفرستند و به طریقی
که ملاحظه شد به بهترین وجهی انتقام خود را از شکمهای دله کارمندان
گمرک گرفت!
یکی از فانتزیام اینه که...
عـاتشنـشان بـشم بـعد
یـهو خـبر بدن کـه یـه ساختمون عـاتیش گرفته بعد بریم توی اون مـحل
بـچـه هـا کـه عـاتیش به اون بزرگی رو دیدن پـشماشون بریزه و جا بزنن
بعدفرمانده عملیات بگه ترسو ها چرا جا زدین ؟!
بعد هیچکی هیچی نگه بعد فرمانده داد بزنه واقـعا هیچکی نیست این شجاعتو
داشته باشه که بره تو ساختمون ؟!
بـعد مـن یهو بگم فرمانده مـن این کارو میکنم! بعد با یه لبخند ملیح در
حالی که دارم کلاهمو از سرم برمیدارم از بین جمعیت بیام بیرون
بعد فرمانده بگه عافرین !!
اگه یه مـرد توی این گـروه باشه اون تویی نیما :| بعد من بش بگم خوب
بسه دیگه زیاد زِر نزن وقت نداریم بوگو عـابو باز کنن
بعد من برم تو ساختمون تمام ساکنا رو نجات بدم بعد آخرین نفر که میاد
بیرون یهو ساختمون منفجر بشه بعد همه با چهره غمگین شروع کنن به گریه
کردن بعد فرمانده زیر لب با بغض بگه شَـهـید غـُسل نـدارد !
بعد همینطور که دارن همه گریه میکنن یهوو یه بچه داد بزنه اون کیه داره
از تو دود میاد بیرون !!!!!
بعد فرمانده با خوشحالی داد بزنه اون نیماعه نیماعه !!!
بعد دیگه مردم دورم کنن و بوس و این حرفا بعد همون موقع به طرز مشکوکی
تیر بخورم و بمیرم
خانمی سراغ دکتر رفت و گفت: نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را زنی بد بخت می دانم.
دکتر گفت:
تنها راه علاج شما این است که پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی
و از خانه هر کدام آنها یک تکه سنگ بیاوری، به شرط اینکه از زبان آنها بشنوی که خوشبخت هستند.
زن رفت و پس از چند هفته برگشت، اما این بار اصلاً افسرده نبود.
او به دکتر گفت:
برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینها هستند رفتم،
اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم
فهمیدم که خودم از همه خوشبخت تر هستم!
.............................
هیچ وقت ناامید نشید شاید شما از بقیه خوشبخت تر باشید ..
در زمان بودا، زنی از مرگ
تنها فرزندش رنج میبرد.
او که نمیتوانست مرگ فرزندش را بپذیرد، به این سو و آن سو میدوید و
بهدنبال دارویی میگشت تا زندگی را به او بازگرداند و بودا گفت چنین
دارویی نزد اوست.
نزد بودا رفت، با او بیعت کرد و پرسید:آیا شما میتوانید دارویی بسازید
که فرزندم را دوباره زنده کند؟
بودا گفت:من این دارو را میشناسم، اما برای اینکه آنرا بسازم به
موادی احتیاج دارم.»زن که آرام گرفته بود پرسید: «به چه موادی نیاز
دارید؟
بودا گفت: برایم یک مشت دانهی خردل بیاور.
زن قول داد که برای بودا یک مشت دانهی خردل بیاورد، اما هنگام ترک
محضرش، بودا اضافه کرد:من دانهی خردلی میخواهم که از خانوادهای تهیه
شده باشد که در آن، هیچ همسر، پدر و مادر یا خدمتکاری نمُرده باشد.
زن قبول کرد و از این خانه به آن خانه در جستجوی دانهی خردل راه
افتاد. تمام خانوادهها مایل به کمک به او بودند، اما وقتی سؤال میکرد
که آیا در این خانواده کسی مرده است یا خیر، نتوانست خانهای بیابد که
مرگ به آن راه نیافته باشد
دریک خانه دختر در خانهی دیگر خدمتکار، در دیگری شوهر یا پدر و مادر
مرده بودند. زن نمیتوانست خانهای را پیدا کند که مصیبت مرگ به آن راه
نیافته باشد. وقتی دید در اندوه خود تنها نیست، از پیکر بیجان فرزند
دل کِند و نزد بودا بازگشت. بودا با همدردی بسیار گفت: فکر میکردی
تنها تو پسرت را از دست دادهای. قانون مرگ برای هیچ موجود زندهای،
جاودانگی قائل نیست
اونایی که میگن: میل ندارم...خب که چی مثلا؟ خودتو با قهوه می شوری توحموم؟ خیلی با کلاسی؟ قهوه جواب نمیده برات؟ یا چی؟
یکی از فانتزیام اینه که :
رییس کل بانک مرکزی بشم ، همچین ... به اقتصاد مملکت که تن ممدرضا شاه تو گور بلرزه
تفاوت آدم های موفق و
ناموفق، در زمین خوردن و یا نخوردنشان نیست، در نوع عکس العمل آنها بعد
از زمین خوردنشان است.
آن هایی که زمین نمی خورند، دلیلش این نیست که حتما خوب راه می روند،
احتمالا ایستاده اند و اصلا راه نمی روند.
این جهان، جهان تغییر است نه تقدیر!
به جایی که می افتی نگاه نکن، به جایی نگاه کن که لیز خوردی!
فیلم از توی اتاق خواب و زیر پتوی دو معشوقه شروع میشه، صحنه بطوری
رمانتیک و خفنه که شما خشکتون میزنه و با خودتون میگین که چرا رفیقتون
بهتون نگفته بود فیلمش صحنه داره که با فریاد مامان از جا میپرین و بر
خلاف میل باطنی مجبور میشین این صحنه رو رد کنین،
خلاصه دختره که خیلی شوهرشو دوست داره میره بقالی سر محله که بقال محله
ازش خوشش میاد و بلههههههه بازم مجبور میشین برای اینکه صدای مامان در
نیاد صحنه رو رد کنین و مامان هم داره غر میزنه که اینا اون دنیا چه
جوری میخوان جواب خدارو بدن؟
بازهم خلاصه خانم برای اینکه شوهرشو غافلگیر کنه سفارش میده تا برای
شوهرش پیتزای مورد علاقشو بیارن که از یارو پیتزایی هم خوشش میاد و
دوباره بلهههههه و شما هم موظفین که این صحنه هارو تند تند رد کنین،
خلاصه از اول تا آخر فیلم این خانوم مشغول کارای بد بد کردن یا همون
دکتر بازی خودمون با این و اونه بطوریکه فقط با خواجه حافظ شیرازی
کارای بی ادبی نمیکنه.
تا اینکه در یکی از همین صحنه های مبتذل شوهر سر میرسه و زن گریه میکنه
و ناراحت میشه و از شوهرش معذرت خواهی میکنه و شوهر هم که آدم فهمیده
ای هست با متانت از اینکه سر زده وارد شده معذرت میخواد و میگه"عزیزم
چون عشق من و تو یک عشق واقعیه میدونم از این کار منظور بدی نداشتی و
من هنوز دوستت دارم"
و در آخر، فیلم با پیام اخلاقی سیب زمینی بودن و عشق واقعی تموم میشه.
دکتر حسن روحانی هفتمین رئیس جمهور ایران شد. حسن روحانی از جمله شخصیتهایی است که در هر دو جناح حضور داشته و توانسته در هر دو جناح جایگاهی برای خود تدارک ببیند. وی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز یعنی مهمترین نهاد سنتی اصولگرایان بود (وی در حدود ۱۰ سال است که در جلسات جامعه روحانیت شرکت نمیکند.) و در همان حال توانست منصوب خاتمی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی باشد. وی اکنون نماینده ولی فقیه در شورای عالی امنیت ملی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با حکم رهبر انقلاب است.
به گزارش آلامتو به نقل از دیدبان با ذکر این مقدمه ادامه داد: حسن روحانی در دوران تصدی مسئولیتهای خود از تیمها و اشخاص مختلفی به عنوان همراهان خود استفاده کرده که در این مجال در صدد بررسی همه یاران حسن روحانی هستیم.
حسن روحانی تجربه ۵ دوره نمانیدگی مجلس را در کارنامه خود دارد. حضور طولانی و مستمر در مجلس باعث شد تا وی قدرتی فراوان در این نهاد کسب کرده و حلقهای از یاران را به رهبری و مدیریت آیتالله هاشمی رفسنجانی تشکیل دهد.
روحانی در دو دوره نایب رئیس مجلس و در دورههای مختلف رئیس کمیسیون دفاع و همین طور رئیس کمیسیون سیاست خارجی مجلس بوده که این حضور باعث شده تا وی تبدیل به یکی از مهرههای فعال در مجلس شود. روحانی در مجلس به عنوان نایب رئیس مجلس و در ستاد فرماندهی دفاع نیز سمت معاونت هاشمی را بر عهده داشته است.
از اینرو هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی را میتوان از اعضای همنظر یک تیم دانست که در مجلس به صورت هماهنگ عمل میکردند. اکرمی، منتجبنیا، غفاری و … از دیگر اعضای این تیم محسوب میشدند.
روحانی بعد از بازنگری در قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی از سوی رئیسجمهور وقت یعنی آیتالله هاشمی رفسنجانی انتخاب شد. روحانی در مجلس رئیس کمسیونهای دفاع و سیاست خارجی بود و همچنین وی نایب رئیس هاشمی در مجالس بود که باعث شد تا وی در این منصب مستقر شود. وظیفه شواری عالی امنیت ملی در سه حوزه دفاع، سیاست خارجی و امنیت ملی تعریف میشود که روحانی توانست در این سه حوزه تجربه زیادی به دست آورد.
از اعضای اصلی تیم روحانی در شورای عالی امنیت ملی و مذاکرات هستهای میتوان به سیروس ناصری و موسویان اشاره داشت. بعد از تغییر دولت و جایگزین شدن علی لاریجانی به جای حسن روحانی این اعضا نیز از این تیم مذاکره خارج شدند.
سیروس ناصری به خاطر برخی پروندههای مربوط به مسائل مالی، از تیم مذاکرات هستهای کنار گذاشته شد. وزیر سابق امورخارجه نیز حکم وی را به عنوان سفیر ایران در اندونزی صادر کرد که مورد موافقت رئیسجمهور وقت قرار گرفت. وی در مذاکرات پاریس به عنوان سفیر ایران در سوئیس در جریان مذاکرات بود.
اما موسویان که به خاطر سوابق تحصیلاتی در آمریکا وارد تیم روحانی در شورای عالی امنیت ملی در مذاکرات هستهای شد بعد از تغییر دولت هشتم و روی کار آمدن دولت احمدینژاد از این سمت برکنار شد و بعد با اتهام امنیتی بازداشت، سپس با وثیقه ۲۰۰ میلیونی آزاد و سرانجام مقیم دائم آمریکا شد.
موسویان در سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵، رئیس کمیته روابط خارجی شورای عالی امنیت ملی ایران بود که به مدت ۲ سال در مذاکرات هستهای نیز شرکت داشت. او هماکنون در خارج از ایران به سر میبرد و نویسنده کتابی با عنوان «بحران هستهای ایران» است که موسسه کارنگی در سال ۲۰۱۲ آن را منتشر کرده است. او علاوه بر این کتاب، در یک سال گذشته مقالههای متعددی را در مورد رابطه ایران و آمریکا و مساله هستهای منتشر کرده است.
همچنین میتوان از علیاکبر صالحی، محمدجواد ظریف، امیرحسین زمانی، محمدرضا البرزی و محمد سعیدی نیز به عنوان اعضای تیم روحانی نام برد که اطلاعات چندانی از آنان در دست نیست.
صالحی رئیس سابق دانشگاه صنعتی شریف و نماینده دائمی ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی بود و اکنون وزیر امور خارجه است.
ظریف نیز سفیر و نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد به مدت پنج سال بود و در حال حاضر دستیار ارشد وزیر خارجه است.
همچنین در این تیم میتوان از شخصیتهای دیگری نام برد. امیرحسین زمانینیا عضو سابق تیم هستهای در حال حاضر در مرکز تحقیقات استراتژیک مشغول فعالیت است. محمدرضا البرزی نیز سفیر و نماینده سابق ایران در مقر سازمان ملل در ژنو بوده است. همچنین محمد سعیدی معاون سابق برنامهریزی، بینالملل و امور مجلس سازمان انرژی اتمی و تیم مذاکرهکنندگان بود که در حال حاضر در این شورا فعال نیستند.
به طور کلی در مجمع تشخیص مصلحت نظام افرادی که نگرشهایشان به هاشمی نزدیک است دیده میشوند که شخصیتهایی نظیر حسن روحانی، علیاکبر ناطق نوری، محمد هاشمی، دری نجفآبادی، حجتالاسلام علی عسگری، قدرتالله علیخانی و … در زمره این افرادند.
یکی از نهادهای مهم در مجمع، مرکز تحقیقات استراتژیک است که تقریبا همواره دارای حاشیههایی بوده است. این مرکز در سال ۱۳۶۸ با هدف تدوین و تنظیم استراتژی برای جمهوری اسلامی ایران در ابعاد گوناگون تشکیل شد اما در سال ۱۳۷۶ بر اساس مصوبه شورای عالی اداری از نهاد ریاست جمهوری منتزع و به عنوان بخش تحقیقاتی مجمع تشخیص مصلحت نظام به آن پیوست.
اولین رئیس این مرکز موسوی خوئینیها بود و رئیس بعدی این مرکز تا به حال حسن روحانی بوده است. از اعضای فعلی این مرکز میتوان به امیرحسین زمانینیا، مجید احتشامی، آرمین امینی، سید علی طباطبایی و محمودرضا گلشنپژوه نام برد.
روحانی برای پیروزی در انتخابات یک تیم مجهز را تشکیل داد که تمامی این افراد از دوستان و یاران نزیک حسن روحانی محسوب میشوند.
محمدرضا نعمتزاده را میتوان مهمترین فرد در حلقه همراهان و حلقه نزدیک حسن روحانی دانست. وی که تحصیلات خود را در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در آمریکا گذرانده، سابقهای طولانی در مدیریت بخشهای دولتی و خصوصی دارد. وی قبل از انقلاب در کارخانجات بخش خصوصی فعال بوده اما بعد از پیروزی انقلاب توانست به وزارت کار برسد. وی پس از آن در دولت شهید رجایی، میرحسین موسوی، هاشمی رفسنجانی دارای مسئولیتهای مختلف و متعدد بوده است.
وی که در دولت سازندگی به وزارت صنایع و معادن رسید، در دولت اصلاحات مدیرعامل شرکت ملی صنایع پتروشیمی شد و در دولت نهم مدیرعامل شرکت ملی پالایش و پخش فرآوردههای نفتی و مشاور ارشد وزیر نفت بود. نعمتزاده در سال ۱۳۸۸ بازنشسته شد و در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری ریاست ستاد انتخاباتی حسن روحانی را بر عهده گرفت.
ترکان را نیز میتوان از مهرههای اصلی تیم روحانی دانست. وی در سال ۵۸ در جهاد سازندگی لرستان فعال شد و در سال ۶۰ استاندار ایلام و پس از آن نیز استاندار هرمزگان شد. وی در سالهای ۶۴ تا ۶۸ مدیرعامل سازمان صنایع دفاع بود و در دولت اول هاشمی وزیر دفاع شد و در دولت دوم هاشمی به وزارت راه و ترابری رسید.
ترکان هر چند در انتخابات ۱۳۷۶ جزو تیم ناطق نوری بود اما در دولت خاتمی رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع شد و بعد از آن توانست معاون وزیر نفت و مدیرعامل شرکت نفت و گاز پارس شود؛ مسئولیتی که تا آخر دولت نهم و به ریاست محمود احمدی نژاد ادامه داشت و هماکنون از اعضای تاثیرگذار حلقه اول تیم حسن روحانی محسوب میشود.
وی که با کنار گذاشته شدن از مسئولیتهای دولتی به فعالیتهای اقتصادی روی آورده بود، یکی از مهمترین تامینکنندگان منابع مالی ستاد حسن روحانی محسوب میشد.
همچنین محمدباقر نوبخت حقیقی نماینده مردم رشت در چهار دوره مجلس و دبیرکل حزب اعتدال و توسعه از دیگر یاران انتخاباتی روحانی است. نوبخت خواهرزاده آیتالله حجتی، از روحانیون سرشناس گیلان است و دو برادرش نیز در سمتهای دولتی و قضایی مشغول به فعالیت هستند. او دارای دکترای اقتصاد از انگلستان است. نوبخت در کارنامه خود چهار دوره نمایندگی مردم رشت در مجلس را دارد و اکنون به عنوان معاون پژوهشهای اقتصادی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام فعالیت میکند.
سابقه نزدیکی نوبخت به تیم هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی به همکاری آنان در مجلس و مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص باز میگردد.
نوبخت بیشتر در مناظره خود با محمد خوشچهره رسانهای شد. وی در آن مناظره به عنوان نماینده هاشمی رفسنجانی و محمد خوشچهره نیز به عنوان نماینده محمود احمدینژاد حضور یافتند که رفتار نوبخت باعث بدبینی مردم به تیم هاشمی شد.
این چهره نزدیک به آیتالله هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم سخنگوی ستاد مردمی انتخابات روحانی بود.
از دیگر شخصیتهای سیاسی که میتوان از آنان به عنوان افراد تیم حسن روحانی نام برد، حجتالاسلام علی عسگری است. او معاون پارلمانی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و نماینده مردم مشهد در مجلس هفتم بوده است.
وی پس از آن وارد تیم مجمع شد و به عنوان معاون این مجمع فعالیت خود را آغاز کرد. از اظهارت وی میتوان مواضع هاشمی رفسنجانی را رصد کرد اما وی برای اولین بار خبر کاندیداتوری حسن روحانی را رسانهای ساخت و خبر از جلساتی در حلقه اول تیم هاشمی و روحانی برای انتخابات داد.
عسگری در یک مصاحبه رسانهای اعلام کرد: «ایشان (حسن روحانی) هم به عنوان یکی از چهرههای دلسوز نظام برای برونرفت از مشکلات ایران نگرانیهای جدی و تلاش مجدانهیی دارند … ایشان از مصائبی که این سالها یقه سیاست خارجی و دیپلماسی ایران را گرفته به شدت ناراحت و نگران هستند. همچنین بارها در جلسات خصوصی از وضعیت اقتصادی کشور و وضع زندگی مردم ابراز ناراحتی کردهاند.»
با اعلام این خبر روحانی به جمع کاندیداهای ریاست جمهوری پیوست و برنامه و سایر اعضای تیم وی نیز مشخص شدند.
حجتالاسلام و المسلمین علی یونسی را نیز میتوان یکی دیگر از اعضای اثرگذار در حلقه یاران حسن روحانی دانست. یونسی وزیر اسبق اطلاعات و در حال حاضر مشاور ارشد حسن روحانی است. تقریبا وی را میتوان سخنگوی اصلی جریان هاشمی – روحانی دانست. وی با فعالیت در کنار حسن روحانی تمام تلاش خود را برای پیروزی وی انجام داد. سفرهای استانی و حضور در همایشها و سخنرانی به نمایندگی از حسن روحانی از جمله فعالیتهای یونسی در دوره تبلیغات بوده است.
یونسی به صراحت به این شبهه اصلاحطلبان پاسخ داد که شاید روحانی عضو جناح اصلاحطلبان نباشد اما مطمئنا وی در ذیل گفتمان و بینش اصلاحطلبی تعریف میشود. او بود که علنی ساخت پشت سر روحانی چهار روحانی سرشناس دیگر یعنی هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی قرار دارند.
حسامالدین آشنا استاد دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع) و داماد آیتالله دری نجفآّبادی از دیگر یاران روحانی در عرصه انتخابات بود. وی مشاور رسانهای حسن روحانی است و در کارنامه خود سابقه فعالیتهای اطلاعاتی و امنیتی نیز دارد.
حضور وی در کنار حسن روحانی در مناظرات تلویزیونی و همچنین در تهیه و تدیون مستندهای انتخاباتی او نشان از همراهی این استاد دانشگاه امام صادق (ع) با حسن روحانی دارد؛ دانشگاهی که یک فارغالتحصیل دیگر آن یعنی سعید جلیلی نیز در عرصه انتخابات حضور داشت و فعالیتهای روحانی در کسوت دبیری شورای عالی امنیت ملی را همراه با دو نامزد دیگر اصولگرا یعنی قالیباف و حداد عادل به چالش کشید!
از ابتدای اعلام حضور حسن روحانی در رقابتهای انتخاباتی یازدهمین دوره ریاست جمهوری، فرزندان آیتالله هاشمی رفسنجانی حضوری پررنگ در اطراف وی داشتند اما دو تن از فرزندان هاشمی یعنی فاطمه هاشمی و محسن هاشمی حضور علنی و فعالتری داشتهاند. فاطمه هاشمی دختر بزرگ هاشمی رفسنجانی و محسن هاشمی پسر بزرگ وی هستند که به عنوان حلقه یاران تیم روحانی از ابتدا با وی همراه بودهاند.
فاطمه هاشمی برعکس فائزه فعالیت علنی سیاسی نداشته و بیشتر در حوزه مددکاری اجتماعی و خدمات عامالمنفعه فعالیت دارد. محسن هاشمی هم بیشتر از آنکه چهرهای سیاسی باشد چهرهای اقتصادی و اجرایی است و در کارنامه خود مدیرعاملی خطوط متروی تهران را دارد. هر چند صلاحیت وی در انتخابات شورای شهر تهران رد شد اما وی ترجیح داد فعالیت سیاسی خود را در این مقطع، کنار حسن روحانی شدت بخشد.
دوست عزیزم سلام...
وب جالب و پرمحتوایی دارید.
خوشحال می شوم به کلبه حقیرانه ما هم سری بزنید..
در ضمن با تبادل لینم موافق هستید؟
درصورت تمایل ما را با اسم مکتب زندگی لینک کنید..
بعد بفرمایید که شما را با چه اسمی لینک کنیم.
منتظر حضور گرمتون هستیم...