دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

این رسمش نیس...




  



این رسمش نیست به خداااااا

جعفر رضایی/متولد 1356/لیسانس اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی تهران/ سال 1380 عا...شق دختری بنام مریم شد/چون وضع مادی جعفر خوب نبود پدر مریم با ازدواجشان مخالفت کرد/پنج سال تمام جعفر و مریم برای رسیدن به هم تلاش کردن/سال 85 مریم خود کشی کرد/و جعفر دیوانه شد/ اکنون دو چشم جعفر کوره/به هر کی میرسه میگه هفته دیگه عروسیشه. همه رو دعوت میکنه...

*
نگاره: ‏این رسمش نیست به خداااااا :( 

جعفر رضایی/متولد 1356/لیسانس اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی تهران/ سال 1380 عا...شق دختری بنام مریم شد/چون وضع مادی جعفر خوب نبود پدر مریم با ازدواجشان مخالفت کرد/پنج سال تمام جعفر و مریم برای رسیدن به هم تلاش کردن/سال 85 مریم خود کشی کرد/و جعفر دیوانه شد/ اکنون دو چشم جعفر کوره/به هر کی میرسه میگه هفته دیگه عروسیشه. همه رو دعوت میکنه... :(

*LISHMNAIA*‏


قهوه را خورد و فنجــان را شکست
چای را نوشــید و لیوان را شکست
عاشقش بودم، دل من را شکست
او نمک خورد و نمکدان را شکســت
حال، او هست لایقِ آنچه که هست
لایقِ بـــــودن با آدمهــــــای پَســـت
من هم مست از مِی و سیگار بدست
زیـــرسیـــــگاریــــــم کجــــــــاست؟!
یـــادم آمد، لعنتـــی ...آنرا شکست!
پُر ز ِ خاکســـتر شده این قابِ عکس
راســـتی عکسمان را یادِت هست؟؟
این یکی با دست من خواهد شکست


نگاره: ‏ادمین بلانش‏


یکی رَگِشو واسه عشقش میزنه اما عشقش داره رگ گردن یکى دیگرو لیس میزنه ...

نگاره: ‏سلامتى کسى که رَگِشو واسه عشقش میزنه اما عشقش داره رگ گردن یکى دیگرو لیس میزنه ...

A&D‏



به وحشی ترین حیوون محبت کنی جوابت با محبت میده .
نمیدونم چرا بعضی از ادما جنبه ندارن محبت میبینن وحشی میشن…!!!!!



مگـــر میـشـــود آدم فقط یـک بـــار عاشـق بشــود؟
عشق ِ ابـــدی فقط حـــرف است .
پیـش مـــی آیــــد کـه آدم خیلــــی خـاطر کســـی را بخواهــد .
امـّـا همیشـــه وقتــــی آدم فکـــر میکنـــد
کـــه دل َـش سخت پیش کســی گرفتـــار است ..
یـک دفعــه یک جایـــی میـبینــد کــه دل ـَش ..
تــه دل ـَش بـــرای یکـــی دیگــــر هـــم میــلـرزد .
اگــــر بــاوفـا باشـد دلش را خفـــه میـکنـــد
و تـــا آخر عمـــر حسرت آن دل لــــرزه بـرایش می ماند.
اگر بـــی وفــا باشد میـلغـــزد و همه ی عمـــرش عـذاب گنـــاه بـــر
دل ـَش میـــمانـد. هیچــکس حکمت ـَش را نمیـــداند . حالا با خود آدم است که حسرت را بخواهد یا عذاب گناه را. یکی را باید انتخاب کند.
فرار ندارد

نقل قـول کتــاب شـاهدخـت ســـرزمین ابــدیت [ آرش حجـــازی ]




زن و شوهر جوانی پس سالها ازدواج بچه دار نمیشدن برای اینکه از تنهایی در بیان یه توله روتوایلر میخرن و اونو مثل پسر خودشون بزرگ میکنن...این روت بزرگ میشه چندین
بار جون این زن و شوهر رو نجات میده حتی از دست راهزنا....اما پس از گذشت 7 سال این خانم و اقای جوان صاحب نوزادی میشن که باعث میشه به روتوایلر دیگه کمتر توجه کنن....سگ حسودی میکنه اما کار بدی انجام نمیده...
تا اینکه یروز اقا و خانوم نوزاد رو که خواب بود روی گهواره تنها میذارن و برای درست کردن کباب به تراس خونه میرن
اما وقتی بر میگردن به داخل خونه میبینن روتوایلر با دهن خونی تو راهروی خونه ایستاده مرد عصبانی میشه و بدونه اینکه فکری کنه اسلحشو بر میداره و سگش رو در جا میکشه...و خیلی سریع میرن به اتاق نوزاد میبینن روتوایلر یه مار بزرگ رو کشته و سر مار رو کنده تا به بچه اسیبی نزنه....همون لحظه مرد فریاد میزنه که من سگ وفادارم رو




ما آمده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...

ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند.....




اینـجــــا ، زمین …
ارزانــــتر از هـمه چـــــیز ، انــسان !
نـــــرخَ ش هـــــم بـــــروز نــیست !
امّــــا ،
مصـــرفـش تـــــاریـــــخ دارد !
سلام ، تـــــولــــــیدَش !
و انــــــــقضـــایــــــــ ش ؛
خــــداحــــافــــظ !




اسـمـم داره یـادم مـیـره چـون تـو صـدام نـمـی کـنـی
حـالـا کـه عـاشـقـت شـدم تـو اعـتـنـا نـمـی کـنـی

دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو
هنوز همه حال ِ تو رو از من فقط میپرسن و....
با اینکه با من نیستی .. دیوونه میشم از غمت
اصلا نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمت


عکس


سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه




تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ “تبلـــورت” مهمه

اهل کجا بودنت مهم نیست ،”اهــل و بـجـا” بودنت مهمه

منطقه زندگیت مهم نیست ، “منطــق زنـدگـیت” مهمه

و گذشته ی زندگیت مهم نیست

امــروزت مهمه که چه گــذشتـه ای واسه فــردات میسازی . . .





شـوق سفــر نـداشتــی,

قصــد گذر نـداشتـــی

مـــن بـــا تــــو زنــــده بــــودم امــــا خبـــر نــداشـتــــی






مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.

«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»

«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»

«اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد»...
«خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»

«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»

«چی می خوای بپرسی پسرم؟»

«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟»





پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.
بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.
دو سه هفته می گذره و می ره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.
.
دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه:خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.
پیرمرد می گه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته ام!
هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم…
فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که
توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام!



نگاره: ‏دوستان توجه داشته باشید که نوشته حرف دیگران ....
نظر شما چیه ؟ چرا باید عاشقانه های ما دستخوش حرف دیگران باشه ؟‏



نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش

به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.

اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید. به او بگویید تعمق کند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه و به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود. به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به پسرم یاد بدهید با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد. به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند. ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید. اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند. به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست. به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.

در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که او شجاع باشد، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است.



نظرات 4 + ارسال نظر
بهار سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:55 ق.ظ

سلام

حالت چطوره؟ فکر کنم (یعنی امیدوارم) که بهتر باشی
راستش بعد از اینکه تماس گرفت خیلی سعی کردم فراموش کنم ولی نشد...
اومده بود فقط رو زخمم نمک بپاشه و بره! به نظرم واقعا مشکل داره!!! بابت همینه که یه مدتیه یه خرده بی حوصله ام

من میام میخونم پست هات رو و از اینکه یه خرده مطالبش متنوع تر از قبل شده خیلی خوشحالم


پ.ن: راستی نمیدونم مشکل از کامپوتر منه یا نه ولی توی فایرفاکس نمیشه برا وبلاگت پیام گذاشت!

چه لحــظه ی درد آوریهـ ...

اون لحظـه که می پرســه :خوبــی؟

پنــج خط تایپ میکنــی...

ولــی بجای enter

همه رو پاکـ میکنــی...

و می نویسی :

خوبــم مرســی تو خوبــی...؟!

بهار یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ق.ظ

الهی!

نبینم خسته باشی دختر.دلتنگی هامون تمومی نداره این عاقبت عشق نافرجام منوتوست بازهم اینقدرهاهم آخرش غم انگیزنشدبعضی هابه تهدیدوسواستفاده وکتک کاری میکشونن امامنوتوخیلی ساده کنارکشیدیم تاالانم مقاومت کردیم هرچندتصمیم سختی بودهرچندکه شایدفراموش نکنیم امادنیامحل گذره چون میگذردغمی نیس...!!!دروغ نباشه غمی هس یکم هست...
دکترروحانی رای آوردخوشحالم امیدوارم تیم ملی هم به جام جهانی بره انشالله که دلمون شادبشه

بهار دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:12 ق.ظ

مرسی! دلتنگی هامون بالاخره یه روزی انقدر کم میشه که یادمون بره
آره هنوزم به نظرم بهترین کار ساده کنار کشیدن
راستش من موقع رای دادن از فکر اینکه خونده نشه، احساس حماقت می کردم ولی الان واقعا خوشحالم!
ان شالله تیم ملی هم حتما میره و شادی مون کامل میشه

سیدمحمد جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:34 ق.ظ http://LOVINGSTORYS.BLOGFA.COM

افرین باحالهمیشه بامن بپیوندیLOVINGSTORYS.BLOGFA.COM

بیابامن باش0910537588

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد