دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

زندگی‌ خیلی کوتاه است...بهار

چندیست در نبودنت به ساعت شنی می نگرم ، یک صحرا گذشته است !

.

.

توآب شدی از خجالت و

                      من آب شدم از ندیدنت

                حالا

دو اسکلت کنار هم

                روی دکل های برق

به علامت: خطر مرگ

.

.

 در مرکز برج اخلاق

بمب کار گذاشته اند

وجدان انسانی میتواند

خنثایش کند

که هفت کفن پوسانده است...

 

نمیدونم کجایی ودرچه حالی اماامیدوارم مث این فرشته آروم وبی دقدقه باشی...


کاش می دانستیم زندگی کوتاست کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم کاش قلبی رو برای شکستن

انتخاب نمی کردیم کاش همه را دوست داشتیم کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم کاش

هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید کاش دلهایمان دریایی می شد کاش می

فهمیدیم زندگی زیباست و لذت می بردیم تا نهایت کاش میدانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان

چه اتفاقی می افتد کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود



هر لحظۀ آن را، زندگی‌ کن

این آثار هنری، متعلق به هنرمند برزیلی «نِلِه آزِوِدو» است.او این آدمکها را از یخ درست می کند
و آنها را روی پلکانها در میادین اصلی شهرها قرار می دهد،جایی که در کمتر از نیم ساعت از بین می روند.


 او با این اثر هنری سعی دارد توجه مردم را به قطعات یخ در حال ذوب شدن
در گرین لند و قطبها معطوف کند تا اهمیت تغییرات اقلیمی را به ما نشان دهد.


یک تعبیر دیگر این اثر هنری می تواند این باشد که: «زندگی‌ خیلی کوتاه است. هر لحظۀ آن را، زندگی‌ کنید».
 


دست خودم نیست

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی


خسته ام پینوکیو...

اینجا آدم ها دروغ های
شاخدار می گویند...


و دماغِ درازِ خود را جراحی پلاستیک می کنند...



 یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره .

یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره

یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره ....



افسانه ها را رها کن

دوری و دوستی کدام است؟؟

فاصله هایند که عشق را می بلعند

تو اگر نباشی
……..

دیگری جایت را پر میکند!!

به همین سادگی!!!


در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !
از یـڪ روز،
از یـڪ جــآ،
از یـڪ نفـر،

بـہ بعـد...!
دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!
نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ
همـہ چیـز مـﮯ شـود:


بی صبرانه در انتظارم تا،

زمان سالخوردگی ام فرا برسد!

شاید عشق پیری چیز دیگری باشد..
.

 
 
 
 

گـــاهــی اوقــات ،

احســآس میکنــی 

واسهـ /هیچــی/ زندهـ ای .... !

هر چــی میشینی و فکر میکنــی 

میبینـی /دلیــلی/ واسهـ زندهـ موندن نداری ....

چنــد ساعت بهـ یه جــآ زل میزنی

 و با خودت میگــی :

/مــُردن چــی...؟ ارزش مُردن دارمــ ...؟! /




نمیدانم  نمیدانم کجا هستی و به کجا مینگری ، 
نمیدانم در چه حالی و به چه می اندیشی.
نمیدانم به یاد منی یا در حال فراموش کردن من ،
نمیدانم به عشق منی یا به عشق در آغوش گرفتن غم.
بدان که من در همانجا هستم که با هم بودیم ،
به لحظه ی غروب مینگرم همانجا که دستانت در دستانم بود.
حال من خراب است ، دلتنگی و انتظار است .
بدان که به یاد توام ، هم عاشقم و هم چشم به راه تو ا
بدان که به عشق تو زنده ام ، آرزوی من در آغوش کشیدن تو است.
نمیدانم آیا میدانی که من کیستم ؟
 من همانم ، همان کسی که عاشقانه تو را دوست میدارد.
من همانم که لحظه ها را میشمارد تا لحظه ای تو را ببیند و باز ببیند.
آن لحظه که تو را میبینم بیشتر عاشقت میشوم ،
و آنقدر تو را میبینم تا دیوانه ی تو شوم.
نمیدانم کجا هستی و به کجا می نگری
بدان که در قلب منی و به من مینگری و 
من هم عاشقانه به چشمان زیبایت مینگرم.من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد

….


تـــاثیر گذار ترین قــانون زندگــی من ،

قــانون ِ /کهـ نبـــآید/ بـود ...!

عــاشق کســی شدم ،

کهـ نبـــاید ...

دستـــان یخ زدهـ امـ ،

دستــان تب دار اویــی را طلب کــرد ،

کهـ نبـــاید ...

دلـــم بودن اویـی را خواستـــ ،

کهـ نبایـــد ...

اشکهایـــم بیــآد کســی سرازیر شد ،

کهـ نبــــاید ...

میدانــم ... ایراد از من بــود ...

کـــآش میشد این روزـهآ کمــی مُـرد ...!



+کــآش میشد این روزـها کمی مُرد ...


+رفتم ولی قلبم هنــوز هوات و دارهـ شب و روز ...





دوست خوبم

تو را به جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست میدارم

 

تو را به جای تمام روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم

 

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

                                      

وقتی دلت خسته شد...

دیگر خنده معنایی ندارد!

فقط می خندی تا دیگران غم آشیانه کرده در چشمانت را نبینند!!!

وقتی دلت خسته شد...

دیگر حتی اشکهای شبانه هم آرامت نمی کند!

فقط گریه می کنی چون فقط به گریه کردن عادت کرده ای!!!

وقتی دلت خسته شد...

دیگر هیچ چیز آرامت نمی کند!

بجز دل بریدن و رفتن!!!!

چهـ تفـــاوت بزرگـــی است میـــان 

/تنهـــایی قبل از تو / 

و 

/تنهـــایی بعد از تو/ ...

 

+من و تــو ، "مــا" که نشدیم هیچ ...

من نیمی از خودم را هم باختـــم ...


بعدا نوشت :

بهـ قول یکی از بچهـ ـها :

بعضی اوقاتـــ /یهـ شبـــ/ ،

/چنـــد روز/ طول میکشهـ ....


در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد... در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت و در یک روز، فقط یک روز می شه عاشق شد! ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد