دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

عشق ابدی...

 اولین و آخرین احساس قلبم نسبت به تو … دوستت دارم!
تو نیز گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است!
این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم
این من بودم که سهم دیدارم با تو عشق بود ، این تو بودی که میگفتی از آغاز هم قصه من و تو دروغ بود!
تو هر چه دوست داری بگو، اما من هنوز بر سر حرفم هستم ، دوستت دارم!
خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!
کاش تو نیز مثل من بودی ! مثل من عاشق ، بی قرار ، چشم انتظار ، در انتظار بهار
کاش تو نیز حال مرا داشتی، هوای مرا داشتی…
بی خیال میخواهی هوایم را داشته باش یا نداشته باش ، میخواهی به انتظار من باش یا نباش ، من دوستت دارم
نمیترسم از رفتنت ، نمی بازم از شکستنت، نمیخندم و نمیگریم ، از این هیاهو و التهاب تنها یک احساس است که می ماند ، دوستت دارم!
دوست داشتن تو دو روز باشد یا یک عمر مهم نیست ، مهم این است که من در این دنیا و آن دنیا دوستت دارم
میخواهی باور کن یا نکن ، حس کن ، یا از آن بگذر ، اما قبل از گذشتنت لحظه ای صبر کن ،دوستت دارم … حالا هر جا که میخواهی برو…

یک روز به دنیا آمد. زندگی کرد. یک روز هم مرد. همین!



بــــرو ...!

ترس از هیـــچ چیز ندارم ...

وقتـــی یقین دارم 

بیشتـــر از من 

کســ‍ی / دوستت نخــواهــ♥د داشت .../

بیشتـــر از من کســـی

طاقت کـــم محلـــی هایت را نـــدارد ...!

بـــــــــرو ...

ترس برای چهـ...؟!

وقتـــی میدانم یکـــ روز 

تــُف می اندازی به روی تمـــام آن هایــی که به خاطرشـــان

من را از دست دادی ....



+همهـ ی کارهایت را بخشیدم ...

جز آن / تردیـــد آخر/ هنگام رفتنت ...

که هنـــوز مرا به برگشتنت امیـــد وار نگه داشتهـ ...



آهای بیوفادیگه دوستم نداری




نبــودنهایی هست کهـ هیــچ بودنی 

جبرانشان نمیکند ...

غــم هایی هست کهـ هیچ شــآدی 

نابودشـان نمیکند ...!

رفتن هایی هست کهـ هیچ آمدنی

جبرانشــان نمیکند ...

"اویــی" هست کهـ تمام زندگــی است ....

کهـ وقتــی نبــآشد ،

تو هم نیستــی ...!

و درست همینجاست که

همه کار میکنــی جز زندگــی ... !


من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبیولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم

من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم

اگه گلبرگ بی آبم، به شبنم رو نمی ارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم

من اون دردم که هر جایی پی مرهم نمی گرده 
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه

من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه 
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه

اگه من ساقه خشکم، به دریا دل نمی بندم
ا
گه بارون پربارم به صحرادل نمی بندم



بیـــزار باش از / معشــوقــی / کهـ 

اسم ×هرزگـــیهایش× را بگــذارد ! آزادــی !

اسم × نگــرانی هایت× را بگذارد 

/گیـــر دادن/!

و براــی بی تفاوتی هایش ،

×اعتمـــآد داشتن بهـ تو را بهــآنه کند ...×

 

+خدایــآ !

یادتهـ؟

دستشو گرفتم آوردم پیشت ...

گفتم: / من فقط اینو میخوام/ !

گفتی : این کمه ! بهتر از اینو برات گذاشتم کنار ...

پامو کوبیدم زمین و گفتم :/همین و میخوام/ !

گفتی: آخه نمیشه ... قولش و به یکی دیگه دادم ...


                نامه ای به وسعت یک نفس نفسی بهاری...

حال احوالت چطوره کوکه کوکی  یا بدی

خوبه خوبی یا هنوزم داری گردو میشکنی

اگه میپرسی زحال روز من حرفی ندارم

خط بکش رونقطه های زخم کهنه زخمی ندارم

هنوز دستام بوی عطردست دیگه نگرفته

با خودم همش میگم اون که رفته دیگه رفته

یادمه یکی میگفت که فراموش میشه خاطره هاتون زود

فراموش که نشد هیچ واسه این اول راه بود

به خودم دلداری میدم دست تقدیر این چنین بود

بشکنه کور بشه تقدیر که همیشه در کمین بود

سرتو درد نیارم اخر نامه رسیده وقتشه بشه مچاله

تا کسی  چیزی ندیده

 

 باور کن حرفامو

 حرفامو باور کن بد جور گرفتارم هم بغض بارونم هر لحظه میبارم

این بی قراری ها تقصیر چشماته. ای که نمیبینی تو قلب من جاته

حرفامو باور کن بیرنگو بی نورم از حس پروازم یک اسمون دورم

این خستگی هامو ای کاش که میدیدی من بی تو پژمردم اما نفهمیدی

حرفامو باور کن حرفی بزن با من این حس دلگیرو با یک نگاه بشکن

 این فاصله عشقو از یاد تو برده

اسمم به دست تو انگاری خط خورده

باور کنی یا نه درگیر تقدیرم یک روز از این روزا من بی تو میمیرم


می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

 

می برم تا که در ان نقطه ی دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

زین همه خواهش بیجا و تباه

ناله می لرزد می رقصد اشک...

اه که بگذار بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید ان به که بپرهیزم من

 

عاقبت بند سفر پایم بست

میروم خنده لب و خونین دل

میروم از دل من دست بر دار

ای امید عبث بی حاصل

 

فروغ فرخزاد




 


تواینجا

 

این بار مینویسم برای این دل خسته  برای  کسیکه این دلو شکست به راحتی شکستن شیشه .برای کسیکه که سخت باورم کرد.برای کسیکه غرورمو به خاطرش زیر پا گذاشتم. برای کسیکه حالا میگه راهه منو تو یکی نیست. برای کسیکه دلم به بند بند دلش بنده.  کاش برگرده وبهم بگه فقط یک شوخی بود.چراغ قلبم (شایدم دارم خواب میبینم .چه خواب  طولانیی .پس چرا بیدارنمیشم)خدایا بیدارم کن از این خواب. قول میدم بهت که دیگه نخوابم.


به من برگردون اون روزو        که باتو زندگی خوب بود

به شوق دیدنت هردم             تو دلم بدجوری  اشوب بود

به من برگردون اون روزو                 شبو ازبین ما بردار

یه کاری کن که بر گرده             گذشته های بی تکرار

که من جا مونده ام انگار          تو اون روزها ولحظه ها

با این من اشنا نیستم               من انگار مرده ام سالها

منو برگردون از گریه           به خنده های بی وقفه

وجودم  یخ زده ازغم           غمت طوفانی از برفه

به من بر گردون احساسی که اروم کنه بازم

وگرنه من بدون تو با دلتنگی نمیسازم

میام پیشت تو که رفتی حالا که سردو غمگینم

توهم برگردون تو اغوشت که من محتاجه تسکینم

توبه من برگردون حسی راکه گرفتی از دلم ناگه

دارم شک میکنم حتی که ما باهم بوده ایم یانه

یه کاری کن منه مرده  دوباره زنده شم در تو

عزیزم کارسختی نیست  فقط یک لحظه پیداشو




 
گریه کردن ،؛، برای کسانی که خنداندن دیگران را دوست دارند ، کمی بی انصافیست ...

انتظار ازار دهنده است. فراموش کردن ازار دهنده است . اما تردید در تصمیم گیری بد ترین عذاب هاست


می خوام نه واسه این که ازش چیزی بخوام

خدارو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام 

خدارو دوست دارم نه واسه جهنم و بهشت

خدارو می خوام اما نه واسه زیبا و زشت

خدارو می خوام  نه واسه خودم که باشم یا برم

خدارو می خوام نه واسه روزای تلخ آخرم

خدارو می خوام نه واسه سکه و صد کوی و مقام

خدارو می خوام  که فقط تورو نگه داره برام

خدارو دوست دارم واسه این که تو رو بهم داده

خدارو دوست دارم چون عاشق بودن و یادم داده

خدارو دوست دارم چون عاشقارو خیلی دوست داره

خدارو دوست دارم چون عاشقو تنها نمی زاره 

خدارو دوست دارم واسه این که حواسش بامنه

خدارو دوست دارم آخه همیشه لبخند می زنه

خدارو دوست دارم واسه این که من و تو باهمیم

خدارو دوست دارم واسه این که می دونه ما عاشق همیم

تو با منی هر جا برم مهر تو بند جونمه عشقت نمیره از سرم تو پوست و استخونمه

یه دم اگه نبینمت یه دنیا دلتنگت میشم (خدای خوبم)

نگاه دریایی تو آبیه روی آب می شم

واست دلم واست تنم اصلا تمام زندگیم

از تو دوباره منع شدم با تو تموم شد خستگیم

نم نم بارون چشام گواه عشق پاکمه همنفس قسمت من دوست دارم یه عالمه

 

برترین کلمه، " الله " است.حاضرترین کلمه، " خدا " است.وسیع ترین کلمه، " بهشت " است.پاک ترین کلمه، " فطرت " است.آرام ترین کلمه، " سکوت " است.گرسنه ترین کلمه، " حرص " است.مهربان ترین کلمه، " مادر " است.خونین ترین کلمه، " جنگ " است.بی نیازترین کلمه، " قناعت " است.باحیاترین کلمه، " فاطمه " است.راستگوترین کلمه، " آینه " است.تنگ ترین کلمه، " قبر " است .بی حال ترین کلمه، " تنبل " است.عبرت انگیز ترین کلمه، " قبرستان " است.



+ تو چه کرده ای که با تو شده عشق تار و پودم ...

+ به خاکی زدن را دوست دارم . اصلا خاکی شدن را دوست دارم . دنبال فواره های پارک راه افتادن و خیس شدن را هم دوست دارم . اسم فامیل بازی را هم دوست دارم . تو را هم دوست دارم . مثل دیوانه ها روی خاک نشستن و اسم فامیل بازی کردن را هم دوست دارم . حتی چرت و پرت گفتن و نوشتن را هم دوست دارم . به کسی چه مربوط که دیوانه شده ام ؟ دیوانه شده ام ... دی وا نه ...

+ نمیدانم چه میخواهم بگویم ، زبانم در دهان باز بسته ست





پسر نگاهی به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم دختر با بی میلی قبول کرد پسر چشماشو بست و گفت کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم ... بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خیلی بی تفاوت گفت کاشکی همین الان دنیا تموم بشه ... وقتی چشماشو باز کرد پسر رو ندید فقط چند تا
خوــآستـــم /چشمــ ــهـآیش/ را از پشـت بگیــرم ...

دیــدم طــآقت 

 اســـم هاــیی کهـ میگویــــد

را ندارمـــــــ ... !




مگه قسم نخوردی که دلمو تنها نذاری روبروم نشستی اما از غریبه کم نداری روبروی من نشستی توی چشم تو ستاره از صدای تو شنیدم که دلت دوسم نداره دل تو تو آسمونا من به دنبال دل تو تو به دنبال ستاره من به یاد قسم تو میمیره نور یک ستاره شب جای مهتاب و میگیره

به یه عده باید گفت اونی که الان دستش دور گردن شماست ،

یهـ زمان قلادش تو دست ما بود ..!


اگـــر می بینــی هنوز 

تــــــنــــــــهــــــــایـــــــــم ،

به خاطــر عشـــ♥ـــق تو نیست ...

من

فقط

میتــرسم ...

میتــرسم همهـ مثل تـ×ـو باشــند ...

آدم است دیگـــر ...

گــاهی

حتـــی

برای نامـــردی هایـت هم 

د ل ت ن گ / می شــود ...!

امــروز 

دلــم تنگ دیــروزی است 

که میگفتــی :

"فردایــت را می ســـازم ..."!

• یکـ  تیغ میخواهد و یکـ رگ ...!

و کافی است دنیایت کوچکـ شده باشد و 

دلـ×ـت تنگِ هم آغوشی با  تیغ و ...رگ ...

چند لحظه بعد...

درد .. خون ... و در آخر /مـ ــرگــ ــ/ ...

چند لحظه بعد کسی فریاد میزند : او مُردهـ است ...!

مــُردهـ ...

من را به بهشت راه نمی دهند ...

به جرم خودکُشــی...!

به جرم مــ×ــرگ ...

اما مهم نیست ...

رهایی از خاطراتتــ مرا کافی است .


عمری است خودم را به خریت زده ام ...

دلم برای آن روی ســگم تنگ شده ....



همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، همیشه دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکردههمیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، همیشه چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد
همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ، همیشه احساسی بود که مرا درک میکرد
حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند
همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست
امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست
شاید اگر مثل همیشه فکر کنم ، هیچگاه نخواهم توانست فراموشت کنم
همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد
آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!
آری عشق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد…
تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم
همیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد ، همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد ، اینک من مانده ام و تنهایی ، ای یار بی وفای من کجایی ؟
یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساستر از تنهایی
دیگر نمیخواهم همیشه مثل گذشته باشم ، میخواهم آزاد باشم ، میخواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم!


http://keturahweathers.theworldrace.org/blogphotos/theworldrace/keturahweathers/love2.jpg

کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش درک میکردی احساس قلب مرا

کاش میدیدی اشکهای مرا ، که با هر نفس یک قطره اشک از چشمانم میریزد
با یاد تو داغ دلم تازه تر میشود
کاش میسوخت خاطره ها ، کاش از یادم میرفت گذشته ها
کاش هیچگاه به یادم نمی آمد لحظه هایی که در کنارت بودم
نبودنت را باور ندارم ، باور ندارم تو نیستی ، باور ندارم دیگر مال من نیستی
کاش باور داشتی عشق مرا ، کاش جا نمیگذاشتی در جاده های تنهایی قلب مرا
پشیمانم از اینکه به تو دل بستم ، سرزنش نمیکنم دلم را، دلم هنوز دیوانه ی توست
پشیمانم از اینکه عاشق شدم ، نفرین نمیکنم تو را ، دل دیوانه ام باز هم در پی توست
شاید دیگر نبینم تو را حتی در خواب، شاید دیگر نبینم چشمهایت را حتی یک بار!
گرچه لایقم نیستی ، گرچه بی وفایی و یک ذره هم عاشقم نیستی اما هنوز هم در حسرت داشتن توام ، هنوز هم خیره به عکسهای توام….
کاش باور داشتم که دیگر هیچگاه تو را نخواهم داشت…




می‏خواستم عزیز تو باشم خدا نخواست

همراه و همگریز تو باشم خدا نخواست

می‏خواستم که ماهی غمگین برکه ای

در دست‏های لیز تو باشم خدا نخواست

گفتـم در این زمانه ی کج‏فهمِ کند ذهن

مجنون چشم تیز تو باشم خدا نخواست

می‏خواستم که مجلس ختمی برای این

پائیز برگــــریز تو باشــــم خدا نخواست

آه ای پری هر چه غزلگریــــه! خواستم

بیــت ترانه‏ای ز تو باشم خدا نخواست

مظلوم ساکتم! به خدا دوست داشتم

یارِ ستمْ ستیز تو باشم خدا نخواست

نفرین به من که پوچی دستم بزرگ بود

‎ می خواستم عزیز تو باشم خدا نخواست

(فرهاد صفریان)

  


دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود 
تو در کنار من بشینی محال بود 
هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود 
 چشمان مهربان تو پاک و زلال بود
 پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری
با تو چه قدر کوچه ما بی مثال بود
نشنید لحن عاشق من را نگاه تو
 پرواز چشم های تو محتاج بال بود 
سیب درخت بی ثمر آرزوی من 
یک عمر مانده بود ولی کال کال بود 
گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت 
گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود 
یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود 
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود 
چیزی شبیه جام بلور دلی غریب 
حالا شکست وای صدای وصال بود 
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد 
اما نه با خیال تو بودم حلال بود





کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم !

ساحل قلبم آرام است ، همچنان دلم گرفتار است ،

 به انتظار نشسته ام ، باز هم دل به رویاها بسته ام!

با خود نام تو را زمزمه میکنم ، سکوت قلبم با این زمزمه ها شکسته شده!

چشمهایم به دوردستها می نگرند ، قلبم پیش تو است ولی دلتنگت هستم!

ساحل قلبم آرام است ولی دریای عشق طوفانی!

ببین که طوفان عشق چه آرامشی به قلبم داده است!

در خیالم لحظه ای در امواج دریا غرق میشوم ،

حالا میفهمم که دریا بی رحم نیست ، طوفان عشق رحمی به من نمی کند!

از آن لحظه هم عاشق دریا شدم ، و هم عاشق انتظار !

انتظار در کنار دریا برای تو زیباست ، عشق من کجایی که مهرت حتی از آن  

دور دستها نیز پیداست!

حس میکنم تو نیز در آن سوی دریا ، در کنار ساحل به انتظار من نشسته ای!

این پیوند عشق است که بین ما یک دریا فاصله است!

پس من درون دریا غرق میشوم تا امواج دریا با طوفان عشق مرا با خود  

به آن سوی ساحل که تو نشسته ای بیاورد!

دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم

تنها دردی در سینه دارم و بغضی  که گلویم را می فشارد

تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است

من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بودم

نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شد

رویاهایی که با تو داشتم ، کاش یاد تو را در خاطرم نداشتم

خواستم تو را فراموش کنم ، فراموشی را فراموش کردم

خواستم اشک نریزم ، یک عالمه بغض در گلویم را جمع کردم

کلافه و بی قرارم ، مثل این است که دیگر هیچ امیدی ندارم

سادگی من بود که بیش از هرچیزی مرا میسوزاند،

کاش به تو اعتماد نمیکردم ، کاش تو را نمیدیدم و راه خودم را میرفتم

کاش لحظه ای که گفتی عاشقمی ، معنای عشق را نمیدانستم

همه جا مثل قلبم دلگیر است ، همه جا مثل چشمانم خیس است

همه جا مثل غروبها ، مثل پاییز و مثل این روزها نفسگیر است

همیشه میگفتم بی خیال ، اما اینبار بی خیالی به من گفت بی خیال

همیشه میگفتم میگذرد میرود ، اما اینبار گذشت و چیزی از یادم نرفت!




نظرات 1 + ارسال نظر
tarsa یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 07:00 ب.ظ http://tarsa93.blogfa.com

اوج تنهایی من وقتی است

که از تو خبری نیست ....

دلم یه دنیا گریه میخواد! اونقدر دلم واسه یه نفر تنگ شده که شبا خوابشو میبینم. دلم کما میخواد! از همونا که دکتر میاد بیرون میگه متاسفم...!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد