دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

خاطراتت آزارم میدهند...

وقتی نیستی خاطره ها آزارم میدهند ، کاش آنها به جای تو رفته بودندسخته من هرگوشه ازاین

شهرکه میروم باخاطراتش اشک میریزم این ضعف من است که احساسی ام...

این آخرین جملات منه میخوام تواین هفته دعوتت کنم به خوندن این وبلاگ...من دیگه خسته ام نمیدونم باخوندن

این مطالب تغییری درتوایجادمیشه یانه نمیدونم چی میشه اما جسمم تورا تنهاخواهدگذاشت وازشردلتنگی  وازدست توبخداپناه ببرم...

اماروحم دردنیای دیگرمنتظرتوست...نه اینکه بخوام بهانه رفتن بگیرم نه من فقط شکسته ام ومیخوام بقیه عمرم

روباکینه ای تلخ سرکنم نمیخوام مانع زندگیت بشم نمیخوام

اگربرایم وقت داشتی وتحمل شنیدن آنچه که زدوریت ازخیانتت برمن گذشت روداشتی بخون

ازبی مهریت برجانم رواکردی خواهی فهمیدبردلم چی گذشت...این روبدون میترسیدم بگم ازبدیهات که خوبی

هات بچشم دیگه نیاداماگشتم ودیدم بدیهایت دیگرجایی برای فکرکردن به خاطرات خوشمون نمیده...

وبدون من همینجورکه

اغاز شدم اکنون هم تمام میشوم دیگه نمیتونم مث قبل مراقبت باشم چطورمیتونم باشم کنارت وقتی که

همه چی یک

طرفه شده چطورمیتونم سرقولم باشم واسه بودن کنارت تاابددرحالی که تواصلابهم اهمیت نمیدی فک

میکنی وظیفمه خوب باشم نه عزیزم من آدم بدشانسی ام که دستم نمک نداره توی این آسمون خدایک

ستاره ندارم

تومرا نمیخواهی چون من وسیله ای برای گذروندن وقتت شده بودم ...نمیخوام آویزونت باشم

أون لحظه ای که دیدمت همه چی روفراموش کردم،فراموش کردم باهام چیکارکردی اماچرافک میکردی ب

رام مهمه بدونم کی ازسفربرگرشته کی خونش روعوض کی سرکاراومده کی رفته...پس خودمون چی؟

دوست داشتم ذره ای باحرفهات ازغم درونم کم کنی اماافسوس هرگزتوعوض نمیشی!خواستم

لحظه ای که دیدمت باهات دست بدم اما!خواستم عینک دودی که روچشات بودوبردارم وبه مردمکهای

چشات زل بزنم بگم چقد دوستت داشتم... امایادم اومددیگه چشات فریبه دیگه اون همیشه

بامحبت نیستن دیگه اون چشایی نیستن که اگه یک ساعت سرکارناپدیدبودم همه جارو

جستجومیکردن آخه مدتهاست مال من نیستن آخه یکساله فرارمیکنن ازمن...!

من اینجاتوبلاگ واسه خودم دنیایی داشتم همه چی داشتم اماتورونداشتم!تولحظه های اشک وآه اندوه

وگریه اون لحظاتی که ازغم خیانتت دروغهات بی عاطفه گی هات داغون بودم وتونبودی جایی که باید

باشی وآرامشم باشی اون زمانی که منم تنهاامیدم توبودی وهرروزدعامیکردم خدایاخبری برسون ازش

تنهاهمدمم بهارشدتوزندگی مجازی ام،برای فرارازتوحتی بازبه فیسبوک تنهایی ام پناهنده شدم به وبلاگ

شخصی ام روی آوردم تاحرفهای دلم رواونجابزنم!د،اگه نمیزدم نمی نوشتم غمبادمیگرفتم دق میکردم...

اینجاتووبلاگ روزمردوحتی عیدروعیدی که بکامم زهرکردی چون عیدپارسال خودت بخودم تبریک گفتم

سالروزتولدت روباخودم خلوت کردم شمع یادت راخاموش کردم امایادت راهرگزفراموش!

انصافانگوکه مراقبت نبودم تواین سالها،مث گلبرگ گل ازت محافظت کردم من باغبان باغچه عشقمان

بودم نگوکه سواستفاده کرده ام این روبفهم که باتمام مشکلاتم هرگزپولی ازتونگرفتم نذاشتم برایم

خریدبکنی نگذاشتم تنهابمونی خواستم امنیت بهت بدم خواستم توی دنیای کثیف پشت وپناهت

باشم اگه خودم آلوده شدم اماتوروپاک نگه داشتم،من عاشق ومعشوق رودرکشاکش عشق گناه

کارنمیدانستم من به ابدیت باتومی اندیشیدم وتوبه شایدفردای بی من به شکستن حریرعشقم

به اتوبان یک طرفه دلبری.نمیخوام لحظات آخرازتوگلایه کنم نمیخواهم محبت راازتوگدایی کنم

تواگروجدان داشته باشی خودت می آیی و..تواگرآمرزش میخواهی بایددل شکته ام روبندبزنی!!!

عکس

من خسته ام ازآدمیکه محبت کردن بلدنبودوفقط محبت میطلبیدامامحبت نمیکرد...

تودنیای یه عاشق چیزی بدترازبازیچه شدن نیست،تقدیرمن این بودکه ازاول تاآخرراه یک تیکه

گوشت قربانی باشم میان سردخونه چشمات.نمیخوام آسمون به ریسمون ببافم واست

صدتادلیل بسازم بگم دلیل بیوفایهات چی بوده یابپرسم چراباهام اینکاروکردی!

اونچیزی که الان مهمه اینه که بدونی من چیزی ازتونمیخوام یادته یکروزگفتی بهم ازدروغ

متنفری این تنهاچیزیه آزارت میده اماخودت بدجوردروغگوپنهان کاروخاین شدی بلاخره آدم

بخاطرچیزی که بیشترازهمه تودنیادوستش داره وباارزشه براش حاضرهمه کاربکنه من

عاشقانه ازت متنفرم این بلایی هست که سرمن آوردی دیگه جون ندارم هی محبت کنم

امامحبت نبینم.....................................

میدونی قشنگترین جمله ای که ازت شنیدم حرفی بودکه4سال قبل زدی گفتی بیاهفته

درختکاری باهم درخت عشقمون

روبکاریم این حرفت خیلی بدلم نشست تااینکه یکبارهم گفتی عاشقم شدی امادیگه

حرفهای قشنگی ازت نشنیدم که

اینجوری باشه وبدل بشینه...!!!!!حرفهای که برای من معنی داشت...


حس میکنم دیگه به هیچی وهیچ کس اعتمادواعتقادندارم گناهش باکسی که منوکافرم کرد...

وای وای تمام حس هایی که کنارت یک زمانی داشتم...احمق بودم!                                                               

دوستت داشتم حتی                                                                           

ازخدابیشتر باخودم میگفتم خدایامنوببخش                                                     

اگه بهت خیانت کردم  ویکی روبی نهایت دوست داشتم کسی که ازش سیرنبودم

خدایاحالااون ب من خیانت کردتوبگوباهاش چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

من بارهاثابت کردم عاشقم خدایادیگه امتحانم نکن طاقت ندارم 

 
وقتی فکر میکنم به گذشته ها ، آتش میگیرد باز این دل تنها
وقتی فکر میکنم به آن روزها ، باز هم در قلبم مینشیند آن غم بی وفا
با خود گفته بودم دیگر اشک نمیریزم ، دست خودم نیست ، تا به یادت می افتم نمیتوانم در برابر
سیل اشکهایم بایستم
با خود گفته بودم فراموشت میکنم ، اما روزی می آید ، مثل امروز ، لحظه ای می آید دلگیرتر از
دیروز ، که باز آن خاطرات بی تکرار ، دوباره در خیالم تکرار میشود
نه انگار نمیتوانم بر سر عهد خویش بمانم ، اینکه فراموشت کنم و گذشته ها را به یاد نیاورم
هر چه قدر میخواهم به تو فکر نکنم ، یا با شنیدن اسمت ، یا با دیدن یکی مثل تو بدجور دلم میگیرد
یک روز ، یک جایی ، یک زمانی با هم ، در  همینجا ، همینجا که اینک  تنها نشسته ام ، نشسته بودیم، تو
مرا نگاه میکردی ، دستت در دستانم بود و با هم عهدی بسته بودیم
حالا تو کجایی، خدا میداند ، در فکرت چه میگذرد ، آیا هنوز هم مثل من به یاد آن روزها می افتی ،
آیا هنوز هم مثل من با یاد آن روزها به گریه می افتی
آیا با شنیدن اسمم دلت میگیرد یا با دیدن یکی مثل من یک قطره اشک ، تنها یک قطره
اشک از چشمانت میریزد؟
عجب زمانه ایست این زمانه ی بی وفا ، خیلی وقت است دلم را سپرده ام به خدا
هر چه میخواهم فکر نکنم به آن روزها ، یک خاطره ، تنها یک خاطره از تو ، باز
هم میسوزاند دل تنهایم را…




بگذارامشب پربگشایم

بگذار امشب
پر بگشایم
سرشار از آرزو با شادی سویت آیم
بگشا ی
بند از پایم
تا که بر پای تو لحظه ای چهره سایم

از خود امشب میگریزم
می خواهم تنها
سوز عشقت را در جان ریزم
من که دنیا
بی تو نخواهم

زیبای من
خواهی چرا
از خود جدا
دنیای من

خواهی چرا
افسرده چون امروز من
فردای من

بر بال نغمه ها
می نشانم ترا
بر بام آسمان
تا شهر اختران
می کشانم ترا

من که دنیا
بی تو نخواهم

زیبای من
خواهی چرا
از خود جدا
دنیای من


خواهی مگر
افسرده چون
امروز من
فردای من

روز های آخر زمستان رهایم کردی...

چرا صدایم را نمیشنوی؟

چرا نابود شدنم را زیر پایت حس نمیکنی وقتی به آسمان نگاه میکنی

چرا صدای خش خش شکستن عشقم را نمیشنوی

خود را به خاک رساندم تا بگویم برای عشق تو سبزی عرش وغرورم را میسپارم به
 زردی نزدیک به فرش اما

افسوس و افسوس که افسانه نبود روز های آخر زمستان

دستانم می لرزید نه از سردی ،از اضطراب لحظه های در حال گذر

 

از احساسی که انقدر به وجودم گرما داده بود که سرمای آن روز را حس نمیکردم

 

تابی نهایتی از ازنامردی تو در دنیایی از عشق

 

لبریز بودم از حسی که هرگز تجربه اش نکرده بودم

 

احساسی که لحظه هایم را ازکینه لبریزکرد

 

 

همه ی غم منی تو غم دنیا که غمی نیست

همه ی غم منی تو ، غم دنیا که غمی نیست
من ازت خاطره دارم خاطره درد کمی نیست

روبروی من عزیزم روزگار روشنی نیست
دائم از حال تو میگم حال من که گفتنی نیست

من یه عمره با خیالت لحظه لحظه در نبردم
با تو زنده بودم اما با تو زندگی نکردم

واسه من از تو گذشتن معنی یکی شدن شد
اوج پرکشیدن تو اول سقوط من شد

قلب من از باور تو فکر برگشتن نداره

من به هر راهی که میرم به تو میرسم دوباره….



میدونی کی می فهمی دنیا دو روزه ؟

وقتی که هرکیو دوستش داری بهت میگه

تا آخر دنیا باهاتم


یه پروانه رو میگیری تو مشتت

اگه آروم لای انگشتات رو بازکنی ببینیش

فرار میکنه

اگه مشتت رو محکم کنی که فرار نکنه

می میره

دوستی هم چیزیه مثل همین


بچه ها شوخی شوخی به گنجشکا سنگ میزدن

گنجشکا جدی جدی می مردن

آدما شوخی شوخی زخم زبون میزدن

قلبها جدی جدی میشکستن

تو شوخی شوخی لبخند زدی

من جدی جدی عاشقت شدم

نمیخوای شوخی شوخی به اینی که

جدی جدی دوستت داره فکر کنی؟؟


میدونی فرق تو با خون چیه ؟

خون میره تو قلب و بر میگرده

ولی تو رفتی تو قلب و بر نمیگردی



اگه روزگار بی رحمه تو مهربون باش

اگه خورشید میسوزونه تو سایه بون باش


وقتی کمتر سزاوارم به من مهر بورز

آخر آن زمان نیازمند ترم


میدونی چرا بین انگشتای دست فاصله است ؟؟

برای اینکه تو با دستهات این فاصله را پر کنی


سنگی که طاقت ضربه های تیشه رو نداره

تندیس زیبا نمیشه !!

فقط یه بار فرصت داری تا از وجودت تندیس بسازی

پس از زخم تیشه خسته نشو


آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم


دوستای خوب مثل ستاره ها هستن

حتی وقتی که نمی بینمشون

خیالمون راحته که سر جاشون هستن


حیف شب بود.....

 

 

منتظر آمدن نیستم

 

 

انتظار....چه کلمه سنگینی فقط لحظه هایم را پر کردم با این لغت

 

 

میخواهم فراموش کنم چیزی که زندگی را به هیچ می کشاند

 

 

 .همیشه نمیشود دل بست به آمدن

 

 

....

 

لحظه هایم را به کدامین خاطره پیوند بزنم

 

 

بر دل کدام دیوار بنویسم از روز ها و شب هایی که

 

 

هر لحظه اش دفتری کامل از افکار و گله مندی دلم است به خودم

 

 

دلم به کدامین محکمه ببرد شکایتش را؟

 

 

خدایا ببخشای این بنده حقیرت را که به اعتبار هم نوعش غافل شد از خالقش

 

 

پشیمان شده ام از دیدن ویرانه های پشت سرم

 

 

راه بازگشتم را بسته اند و محبوس شده ام در

 

 

 آینده ای که هرگز تصورش را نداشتم به این گونه شود

 

 

افسوس از غفلت و.. حسرت




نشسته ام بر رویــ چرخــ فلکیـــ که هیچگاهـــ توقفــ نمیکند

راهیــ نیستــ برای گریز جز مرگــ

توانیــ نیستـــ برای ادمهــ دادنــ به آنچهــ که در آنــ پایانیــ وجود ندارد

و تکراریـــ بیشــ نیستــ

آمدنــ منــ یک اشتباهــ بود!

حالــ میدانمــ جایــ منــ نهـــ اینجاستـــ نه جاییــ دیگر
شاید کشیدنــ اینــ نفسایــ طولانیــ عذابیـــ استــ کهــ منــ باید بکشمــ

قطعــ شدنــ این عذابــ به همهــ آرامشــ میدهد

حتیــ به خــــودمــ...

دیدنــ جسمــ سرد مرده امــ همهــ را خوشحالــ میکند

حتیـــــ تـــــو...

شاید اولینـــ حقیقتــ زندگی امــ شنیدنـــ این جملهـــ بودهــ

+بـــودنـــــ و نــبودنتــــ فرقیــــ نــــــدارد!



دردم ایــــن نـــیـسـت کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت
دردم ایــــن نــیــسـت کــــــــه
مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت...
دردم ایــــــن است کــــــه
بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم؟!
همیشه فکر میکردم اینکه بی دریغ به کسی محبت کنی
هواشو داشته باشی
به یادش باشی
باهاش صادق باشی
بهش آرامش بدی
دوستش داشته باشی
میتونی اون آدم رو برای همیشه تو زندگیت داشته باشی
چیزی نگذشت که
فهمیدم زهی خیال باطل
اگر قرار باشه کسی برای همیشه بمونه
باید تشنه نگهش داشت
تشنه محبت و دوست داشتن
و اگه سیر بشه میره
تازه فهمیدم چقدر آدما بی لیاقت هستن
کسی که باید ازش دریغ بشه تا همیشگی بشه
موندنش هیچ ارزشی نداره!!



امروز باورم شد

که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را …

از من گذشت …

اما …

هر جا هستی

“ خسته نباشی ”

نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تورا دارد

نمیدانم نداشتنت سخت است

یا تحمل اینکه...

دیگری تورا دارد!!!!!



بدترین چیز در زندگی

این نیست که سرانجام تنها شوید

بلکه آن است

که سرانجام گرفتار آدم هایی شوید

که باعث شوند احساس تنهایی کنید ...

رابطه از اونجایی خراب میشه که

تو ناراحتش کنی و یکی دیگه آرومش ...
برو ............
از چیزی ترسی ندارم ............
وقتی یقین دارم بیشتر از من ....................
کسی تورو اندازه من دوست نخواهد داشت .................
بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را نخواهد داشت ................
برو ..................
ترس برای چه ........................
وقتی میدونم نگاهت را بر می داری از روی تمام کسانی که بخاطرشان ..............
منو از دست دادی...........................


اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو :
بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد...
تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت...
دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست...
کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد...
و شاید بد بود ولی برای کسی بد نخواست...


از گدایی پرسیدند :
بدبخت تر از تو کسی هست ؟
خندید و گفت : آری ، عاشقی که به عشقش نرسد !


نظرات 1 + ارسال نظر
بهار پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ب.ظ

سلام!

ببخشید یه مدتی سرم یه خرده شلوغ بود و نتونستم بهت سربزنم اما به یادت بودم. چطوری؟
راستش تصمیم گرفتم دیگه از روی نوشته هات حالت رو حدس نزنم چون امیدوارم فقط وقتهایی که حالت بده اینجا بنویسی و بقیه موقع ها آروم باشی و حالت خوب باشه

مراقب خودت باش

میشه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم.
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم.
میفهمی چی میگم بهت.
میبینی خستگیمو
میشه بزارم پیش تو.
چند روزی زندگیمو.
میشه بشینی پیشمو و یه شعر برام بخونی.
امشب یه کم تنها شدم میشه پیشم بمونی.
انگار یه بغضی تو گلوم داره شکسته میشه.
اینجوری که پلکای تو هی باز و بسته میشه.
میشه نوازش کنی وقته گرفته حالم.
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم.
میشه نوازشم کنی وقتی گرفته حالم.
میشه ببندی بالمو اخه شکسته بالم.
میفهمی چی میگم بهت.
میبینی خستگیمو
میشه بزارم پیش تو.
چند روزی زندگیمو.
میشه بشینی پیشمو و یه شعر برام بخونی.
(سیاوش قمیشی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد