ومن دیوانه شده ام وبی خبرم!!!اروزبازهم خواب دیدم وتواومدی بخوابم
کاش شبهادرخواب تورانمیدیدم کاش کابوسی درکارنبود!!!کاش لحظاتم کنارهمه اش تلخ می بودشایددرخواب
شیرینی دقایق باتوبودن راحس نمی کردم که اینگونه بی تاب شوم.
نمیدانی چه سخته بی قراری ودلتنگی وقتی که بایدباخودت واحساست بجنگی
وبخودت آرامش بدی بگی آروم باش اون خیانت کردورفت
من بخودم میگم وحس تنفرم رگ غیرت نداردتابلایی سراووخودم بیاوردآن وقت که کاردبه استخوان رسیدوراحت
توچشمات گفت من باتوکاری ندارم اینجادیگه نیا...ومن پایان رادیدم امابازهم نخواستم عشقی که دزسینه دارم راخدشه دار
کنم وراهم راکشیدم وگریه کنان رفتم.
درخواب لبخندت مراآزارمیدادوقتی که حس میکردم برای کسی دیگرهم همین لبخندراداری!!!وقتی بهت گفتم وبلاگم وخوندی گفتی که نه وقت نکردم ومن باهات قهرکردم وتوهم آمدی تاازدلم دربیاری...خب ایناهمش خواب بودومن اکنون رهاشدم بابیداریم اما چه کنم با بی قراریم شایدبامرگم روزی یادتووزجرهایت دفن شود.
هــمــیــشـــــــه نــــبــایـــد هــمـــه چــیـــز را تـــوضـــیــح داد
وقـتــی کســی بــرای نـداشــته هــایــت بـــهـانــه مـیـگــیــرد
بـهتـر اســـت او را هـــم نــداشــته بـاشـــی تــا بــه نـــداشـــتـه هــایــت اضــافــه شــود
عیدهمتون مبارک مخصوصابهارجون...
راستش را بگو
تایحال یک لیوان شیر نسکافه ی داغ نبودی؟
تلخ ِ شیرین ...
گرم و خواستنی ...
و به شدت آرام بخش ....
واسه من که بودی
آره بهار...
چه زود فراموش شدم...
چه زود فراموش شدم آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد ....
چه زود از یاد تو رفتم آنگاه که دستانم از دستان تو رها شد....
مقصد من در این راه عاشقی بیراهه بود این همه انتظار و دلتنگی بیهوده بود !
با اینکه دلتنگ هستم اما چاره ای جز تحملش ندارم ،خیلی خسته ام ، راهی جز تنها ماندن ندارم !
چه زود قصه عشقمان به سر رسید اما آن مرد عاشق به عشقش نرسید !
چه زود آسمان زندگی ام ابری شد ، دلم برای آن آسمان آبی تنگ است ،
که با هم در اوج آن پرواز می کردیم و به عشق هم می خواندیم آواز زندگی را ...
آرزوی دلم تبدیل به رویا شد ، تنها ماندم و عشقم افسانه شد ...
چه زود رفتی و چشم به ستاره ای درخشان تر از من دوختی ،
با اینکه کم نور بودم اما داشتم به پای عشقت می سوختم ،
با اینکه برای خود کسی نبودم ،اما آنگاه که با تو بودم برای خودم همه کس بودم !
چه زود غروب آمد و دیگر طلوعی نیامد !
هرچه به انتظار آمدنت نشستم نیامدی ، هرچه اشک ریختم کسی اشکهایم را پاک نکرد،
هرچه گوشه ای نشستم و زانو به بغل گرفتم کسی نیامد مرا در آغوش بگیرد و آرام کند .
خواستم بی خیال شوم ، بی خیالی مرا دیوانه کرد ،خواستم تنها باشم ، تنهایی مرا بیچاره کرد .
چه زود گذشت لحظه های با تو بودن ، چه دیر گذشت لحظه های دور از تو بودن
و دیگر نگذشت آنگاه که تو رفتی و هیچ گاه نیامدی !
باور داشته باش هرگزنمیبخشمت ،
هر گاه دیدی نیستم بدان که از عشقت مرده ام !
چه زود فراموش شدم آن زمان که دلم برایت خون شد ....
تازه می خواستم با آن رویاهای عاشقانه ای که در سر داشتم تو را خوشبخت کنم ،
می خواستم عاشق ترین باشم ، برای تو بهترین باشم ،اما نمی دانستم دیگر جایی درقلبت ندارم ...
چه زود فراموش شدم آن زمان که دیگر تو را ندیدم !
دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند
وقتی بعداز۵ماه دوری بهم اس دادی وبعددیدم باخودم میگم چی باعث میشدوقتی که دیدمت باهات دعوانکنم و
دوباره مث گذشته کنارت بنشینم وبحرفهات گوش بدم!!!نمیدونم خردرونم شایدرام توباشدامامیدانم من اهل انتقام
نیستم...فقط نمیدانم چراسرنوشت من همیشه اینجوری میشه؟شایدتواون دنیااگه واسه 1%هم به بهشت برم هوری
بهشت هم بهم خیانت کند!!!
میدانم لحظه به لحظه ودقیقه به دقیقه درچه حالی هستی وچه میکنی وچه میخواهی.من ازآنچه
دوست داری ومتنفری باخبرم من نکته به نکته ات رامیدانم!میدانی که میدانم پس این روبدون فقط
نمیدونستم ممکنه توهم نامردباشی!!!خوب نامردنمیدونی چه سخته وقتی کسی رومیبینم شکل تو
مث توروسری ومانتومیپوشه مث توراه میرودبرمن چه میگذرد"""بااینکه ناگهان حضورتوراحس وبعدمیفهمم که توهم بوده
اماهمان لحظه مرابه اندازه چندین روزیادتومی اندازد...
ببین هنوزهم نمیتوانم حرفی که توی دلم مونده درست بیان کنم اگه میشداحتیاجی به این همه مطالب نبود
اماقسم به همان دقایقی که دست دردستم قدم میزدی سوگندبه تمام اشکهایمان هرگزبه تواعتمادواعتقادندارم
دیگه دوستت ندارم وحلالت نمیکنم که مرامجبورکردهرروزطعم دلتنگی وغصه رابچشم مرابه عالم وآدم بی اعتماد
کردی...
به من آموختی جواب عشق ومهرومحبت وفداکاری وفادازی خیانت وسردی ونامردیست
بیماری نادرییست
این کــــه نگاهــــت
به هــــــــر چه بیفتد
دلــــت برایش تنگ شود !
ادامه مطلب ...
کجای!کجایی وقتی که ازبس گریه های بی امانم راه گلویم رامسدودمیکردوقتی که همه دستمال های
جادستمالی راصرف اشک میکردم حتی سرآستین لباس هایم ردآن هق هق برویش نمایان بود! آه امان
ازهجمه خاطراتت که حتی اندک شباهت هامرایادتومی اندازد!مراهوای تودرسرمیکندواندیشه ام سوی
توبی اختیارمیرود،آری فقط اندیشه ام اماقلب وروحم دیگرهلاک توعاشق سینه چاکت نیستن آنگاه که
شکسته بدست توهرگزتالحظه مرگم ازتونمیگذرند.
میدانم همه میگویندفراموش کن اون که نامردبودپس چراهنوزازش مینویسی!؟
مینویسم چون عاشق بودم وعشق هرگزفراموش نمیکند،نه دردهانه غمهانه شادی هاونه نامردی را!
فراموش نمیکندآنچه که درچکاچک ضربه هایت برقلبم کوبیدی آری فراموش نمیکندحتی لحظه های اندکی
راکه برهمان قلب مرهم بودی.مینویسم برای بعدازما!هرکه عاشق شدسرنوشتش اینست دیگرشیرین و
فرهادهالیلی ومجنون هاقلابی شدنداینترنتی چت رومی شدنددیگه دوستت دارم واسه همون لحظه
است معشوق هاپولکی شدند!
اندازه عمرعشقم برایت چقدراندک بود!تاریخ مصرف دلم،خودم وجونم
چه زودبرایت اتمام پیداکرد!اماکجایی وقتی که بنددلم پاره میشدوقتی صدایت رااسمت رامیشنیدم میلرزیدم
وگاهی نفس نفس زنان ازخودبی خودمیشدم...ولی
إمان ازروزی که دلم راشکستی...
به سلامتیه اونی که جوری داغون شد که دیگه هیچوقت نمیتونه به کسی دل ببنده ...
ادامه مطلب ...سلام خدمت همه اونایی که این وب روخوندن وبهش سرزدند،مخصوصابهارگلم که ازحال واحوالش
بیخبرم.فکرنکنی بیادت نیستم!هستم اماگاهی فک میکنم اگه بخوام حرفی بزنم سوتعبیربشه اما
بطورویژه دوستت دارم چون مخاطب خاص بودی کسی که همیشه فرشته نجات میخوامش کسی
که تولحظات ناامیدی باتمام دردهاش سنگ صبورم شد.هرکی میگه انسانیت مرده بیادببینه نجاتم
دادمراآنکه خودزخم خورده رفاقت بود، که چطورجملات توباعث شدسخت ترین لحظات جدایی ام تبدیل
به آرامش بشه هرچندکه داغون بودم امافهمیدم فقط من نیستم که بهش ضربه خورده وسختی
کشیده!ازتوممنونم بخاطراینکه بی هیچ تعلقی آمدی وبی هیچ نیازی رفتی ودورآدور نظاره نشستی
احوالاتم رومیخونی نوشته های سردوغم بارم رو!!!ومن ترااحساس میکنم...
مراقب خودت باش
کاش اینقدرقدرت داشتم تامیتونستم هرگزحرفی ازدلم نزنم وکسی ندانددرنهان خانه دلم چه میگذرد
امانوشتم تابدانندوبخوانندکه بعداماعشق چه بوده وچه کرده بامن وما!!!عشق مگه چیه؟ممکنه آدمی باشی
سردوسخت وسنگ دل اماعشق رامت میکنه وقتی اسیرش میشی!
عشق خامت میکنه آن هنگام که باهات حرف میزنه عشق رسوات میکنه عشق خرابت میکنه اگه عشق
بشه تنفرکه ممکنه حیوونت کنه وبخوای ازهرکی وهرچیزی انتقام بگیری.
اماسهم من ازعشق...مشق شد!!!مشق نوشتم روزی هزاربارازت متنفرم متنفرم امابازوقتی میگفت سلام
منم جواب میدادم علیک!!!یعنی عشق گاهی خرمیکنه آدم بدخاطرخواه رو!
اینکه عشق وقتی خودش یهواومدتوقلب وروحم دیگه نتونستم بگم بهش نه آخه مث یک کرم تووجودم وول وول
میزدووادارم میکردواسش جون بدم جلوهمه به ایستم ورگ دستم وبزنم وبگم میخوامش!یااون یاهیچکس دیگه
اینجاست که میکن عشق کورمیکنه...میفهمی کووری امانمیخوای قبول کنی انتخابت اشتباه بوده داری می بینی
داره باهات سردبرخوردمیکنه دیگه حتی اس کم میده وسرقرارنمیاداماهنوزم بهش ایمان داری...!!!
اگه بهت میگفتن فلانی روباکسی دیدن باورت نمیشد...
من باتوبودم بخاطراینکه دیدم تورابطه قبلیت شکست خورده بودی وروبه نابودی وحتی خودکشی بودی
اومدم توزندگیت تاسنگ صبورت باشم ومراقبت باشم امادیدم عاشقت شدم ودارم لحظه به لحظه بهت وایستگیم
بیشترمیشه حالاکه افتادم تودام عاشقیت وخواستمت حتی برای ازدواج توکم کم سردشدی...
میدونم انتخابم اشتباه بودبخاطرعاشق شدنم نه بخاطردوست داشتنم عشق اینجاست که برسر2راهی میرسوند
ومن رسیدم اماتوانتخاب کردی بامن نبودن رادرحالی که من باتوبودم وتوبادیگری ومن بی خبراازهمه جاهنوزداشتم تلاش میکدم علت این دوریت ازخودم وکشف کنم به رابطمون تلنگری بزنم واشتباهی اگرداشتم رواصلاح کنم!!!آخه
فک میکردم باعث این سردی تومنم!!!
بازی روبدون من وبی خبرازمن شروع کردی درحالی که من داشتم زمینه روبرای فداکردن وجون دادنم اسه
خاطرخواهیم وعشقم آماده میکردم یکهووووخنجری زدی به قلبم که هیچ دکتری قادربه درمان جراحاتش نبود
حال این منم واین مشق نانوشته که مینویسم الهی به امیدتو...
ﺩﻭﺳـــﺘﺖ ﺩﺍﺷــﺘﻢ …
ﺯﯾـــــﺎﺩ …
ﮐﻤـــﺶ ﮐﺮﺩﯼ …
ﮐﻤﺘـــﺮﺵ ﮐﺮﺩﯼ …
ﺑــﯽ ﺗﻔـــﺎﻭﺕ ﺷﺪﻡ …
نامردلااقل ﺩﯾﮕـــﺮ ﻣــﺮﺍ ﺑـــﻪ ﻧﻔـــﺮﺕ نمیرساندی
هر چه هست از تو میکشــــــــــــــــــــــــم ،
هر چه هست در نبودنت میکشـــــــــــــــم ،
سیگار سیگار سیگار و سیگار پشت سیگار ،
مـــــــــن دود می شوم در نبودنت و تو می گویی هوا ابریست . . .
من درد می کشم در نبودنت و تو می گویی سرماخوردگیست . . . !
من می میرم در نبودنت و تو می گوییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . . ..
ﺳﻼﻣﺘﯽ " ﭘﺴﺮﯼ" ﮐﻪ...
ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻱ ﺧﻴﺲ ﻭﺍﺭﺩ ﺳﺎﻧﺪﻭﻳﭽﯽ ﺑﻐﻞ "
ﺗﺎﻻﺭﻋﺮﻭﺳﯽ" ﺷﺪ ﻭ
ﮔﻔﺖ...
ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺮﻭﺳﻲ " ﻋﺸﻘﻤﻪ" ", ﺑﻨﺪﺭﯼ" ﺑﺰﻥ
کی می گفت فراموشش کن
دیگری می گفت دوست داشتن گاهی رسیدن نیست
دیگری می گفت تو از جنسِ من نیستی
خلاصه اش را بگویم
شهر پر شده از پچ پچ هایِ این مردم
که می بافند و تنِ دوست داشتنت می کنند
من اما
هرروز صبح بیدار می شوم
موهایم را شانه میکنم
پیراهن می پوشم
به خیابان می روم
و تو را می بینم
که کنارم قدم برمیداستی
امادلت باکسی دیگربود
مگرمن همه ایمانت نبودم؟
چرابردلم کافرشدی! !
من اما
هرشب خدا را به تو قسم می دهم
به خنده هایت
که اگربااوخوشبختی چرامرابازی می دهی
گاهی چنا میگریم
من اماگاهی
بلند می خندم به مردم
و در دل افسوس می خورم
که محضِ رضایِ دلشان
اگر حتی
عاشق نیستند
انسان باشند
اگرانسان نیستد
لااقل دل نشکنند
واگرشکستیدحلالتان نمیکنم من تحمل ضربه هایتان راندارم...
یکی می گفت فراموشش کن
دیگری می گفت دوست داشتن گاهی رسیدن نیست
دیگری می گفت تو از جنسِ من نیستی
خلاصه اش را بگویم
شهر پر شده از پچ پچ هایِ این مردم
که می بافند و تنِ دوست داشتنت می کنند
من اما
هرروز صبح بیدار می شوم
موهایم را شانه میکنم
پیراهن می پوشم
به خیابان می روم
و تو را می بینم
که کنارم قدم برمیداستی
امادلت باکسی دیگربود !
من اما
هرشب خدا را به تو قسم می دهم
به خنده هایت
که اگربااوخوشبختی چرامرابازی می دهی
گاهی چنا میگریم
من اماگاهی
بلند می خندم به مردم
و در دل افسوس می خورم
که محضِ رضایِ دلشان
اگر حتی
عاشق نیستند
انسان باشند
اگرانسان نیستد
لااقل دل نشکنند
واگرشکستیدحلالتان نمیکنم من تحمل ضربه هایتان راندارم...
اعتراف زندگی زیرت زاییدم ..........
درد دارد !
وقتی می رود ..
و هـمه می گویند :
دوستـت نداشـت …
و تــو نمی توانی بـه همه
ثابـت کنی که هرشب با عاشقانه هایش خوابت می کرد !!.
می
کشــــد ، نــــــــه ، کشتـن نیست خــــــوره اســـت ،انتهـای مـــــــرگ
احســــاس ، یادآوری آغوشــــــی کــه هــرگز اتــــفاق نیفتـــــاد ،
هـــزار آغــوش مـــــن و تــــــــو بـه هم *بدهــــــکاریــــــــم*
فقـــط بـــه **روی هــــم نمی آوریــــــم**، شـــاید ایـن همــان
جبــریســــت کـــه شنیده بــــودیم . »
امشب آن یاربیوفاخبرزحالم گرفت!درست روزی که خواستم دوباره فراموشت کنم آمدی وبازرفتی وآرامش
روازمن گرفتی,گفتی سرنوشتت رااگربفهمم دلم برایت خواهدسوخت امامن دیگردلی ندارم که بسوزد
خیلی وقته که دیگه خوش نمیگذره!!
فقط میگذره.....
میخوام بهت فکرنکنم نمیشه میخوام به خاطرات خوب فکرکنم اماوقتی دلتنگ میشم وجودم پرکینه و
تنفرمیشه گاهی دیگه اندازش ونمیدونم عشق وتنفربرابرهم شدند!عشق به اینکه خوشی تنفرازاینکه
ناخوشم.کوفه دلم پرشدازبی وفایی!من دعوت شدم به شهردلت اماناخوانده نبودم که رانده شوم!چرا
تردم کردی منی که ایمانت بودم بنده شیطانم کردی...بعدازخوکردم به تنهایی به آخررسیدو حتی وجودم
رادرفیس بوک خیالم دردنیای مجازی ام فروختم وروحم راباحس انتقام ازتودرآخرت التیام بخشیدم...فقط
میخواهم فراموشت کنم راحتم بگذارتحمل ضربه هایت راندارم نامرد...توترکم کردی توخیانت کردی
من سادگی کردم من صبوربودم وتو!!!بادروغهایت فریبم دادی
یادت باشه خدااشکهایی روکه بخاطروحتی ازدست توریخته ام روحساب میکنه
یادت باشه قلبی که بارهاشکستی جوابش ونمیتونی بدی چون ازت راضی نیست
یادت باشه نامردی کردی بهم یکی هم میادوبتونارومیزنه
ازهردستی گرفتی...
ببین چه سریع تابستان هم داره تمام میشه وپاییزغم انگیزازراه میرسه وکتاب زندگی من هم تندتند
ورق میخوره!دارم تلاش میکنم ازشرکتی که توش کارمیکنم بیام بیرون اماهنوزاسیرم ونتونستم به
اون هدفهام واسه کارجدیدم برسم.۱دلیل اینکه بایدبرم بخاطرخاطرات بدی هست که برام پیش اومد!یادتوو
عشقی که بتوداشتم میوفتم ازخودم بدم میادوقتی فکرمیکنم حاضربودم برات جون بدم!توویی که ارزشش
رونداشتی...حیف عمری که پات حروم شد،حرامت بادهرچه بتوازجونم ازاحساسم بتودادم وبخشیدم.روزت
ولدم گذشت وانتظارکشیدم شایدهنوزهم کمی انسانیت درمانده باشدوتبریک بگویی امااین احساسم هم
میدانست مارابه خیرتوامیدی نیست پس شرنرسان وسراغی ازمن نگیری بهتراست اماگاهی احساس
میکردم ذره ای فقط ذره ای قدرشناسی ومهربانی درتوهس اماافسوس.
بگذریم!امأاین روزهازدم توخط ذکرودعاآخه حاجت دارم واینکه دوباره دانشگاه ثبت نام کردم
میخوام همه چی روفراموش کنم!!! امیدوارم.
خدایا به سرنوشت بگو اسباب بازی هایت بی جان نیستند ادمند...میشکنند...کمی ارام تر...