دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

دار بـــــــــــــزن ... خــاطــرات کســی کــه , تــــو را دور زده...!

سلام به "آنها" که همیشه هستند...
آدم هایی که عجله ندارند.
"آنها" که «گوش» هستند.
"آنها" که هوای گفتگو دارند.
"آنها" که کلمه به کلمه با تو هستند.
"آنها" که وقتی تلفنی با آنها حرف می زنی مرتب نمی گویند:«باشه باشه»،که یعنی خداحافظی.
"آنها" که بلند می گویند: دوستت دارم.
جانم در می رود برای "آنها" که نیمه راه نیستند. نیمه تمام نیستند. پلاک موقت نیستند. یک روزه نیستند.
"آنها" که مدام هستند.
"آنها" که جنس روابط شان همیشگی است.....
سلام به "آنها" که تمام نمی شوند. . .

ســـــلامتیه کــسی که نمــیشناســــه منواما نوشــــته هامو میــخونـــــه تا از درونــم با خــبر شه و زیرش نظر میــزاره
نه واســه اینکه خوشــش اومــده واســه اینــکه بهت بفهــمونه که تنــها نیــستی سلامتیه همه ی شما دوستایه خوبم

دارم مینویسم بی اختیارداره حرف هاچون بغض ازچشمم ازدلم بیرون میزنه 

ما یه عُمر عادت کردیم ، واسه چیزائی که می خوایم و بهش نمی رسیم فاتحه بخونیم ..

وقت خودم را بیهوده تلف توضیح دادن هااتفاقات برای توکردم ؛ احتمالا فقط آنچه را که دوست داری بشنوی، میشنوی امادوستانم دراینجاهمیشه هستندومیبینندوقضاونشان درموردمامعمولاعادلانه میباشد

آدمهای این روزها"همانند هوا شده اند"گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود"گاه آنقدر آلوده که نفست می گیرد"...

باخودم قرارگداشتم دیگه تاابدهیچ ارتباطی باتونداشته باشم وجواب زنگهاواس ام اس های احتمالیت راندهم وحسرت دیدن وشنیدن من بردلت بماند!!!نه اینکه سرگرم کسی هستم یابی تفاوتم نه من ازعشق به توبجنون ودیوانگی وخودکشی رسیده بودم امااکنون تنفرم ازتوبیش ازحداست ازتویی که جایی که بایدمیبودی ونبودی ازتویی که آینده راوعده دادی که شایدروزی همون هوووش توچولوی من بشی(هوووش اوچولو)چیزی بودکه اسم توبودبخاطراون که مث یک سنجاب یایک خرگوش کوچولوشیطون وسرزنده بودی واصطلاحی ازشخصیت کارتونی بود....

بهرحال این همه اسراف محبت کردم وجوابش روبانامردی دادی ومن فهمیدم نیش عقرب نه ازره کینه است وتوبیوفایی وبی احساسی درخونت وجونت ریشه دارترازاون چیزیست که بشه لمس کرد.

من عاشقانه میرم کناروبادردام کنارمیام دیگه کاری بادنیاندارم وقتی دنیام توبودی وخیانت کردی من دل ازاین دنیاهم کندم

سهم من ازتوهمین وبلاگ ونوشتنه مینویسم که همه منه رسواروبشناسند

اولین ضربه ی زندگی را از کسی خوردم که بیشتر از بقیه بهش اطمینان کردم این است رسم روزگارنامرده

من همونی بودم که تاغصه ات میگرفت تامشکلی داشتی تادلت میگرفت کنارت بودم.هیهات ازمن که لحظه بیداری تالحظه خواب بتومی اندیشیدم وبرای خدایم شریک آورده بودم این کفرمن بودوتقاصش راپس دادم باازدست دادن تو!!!خدایم مراببخش این سزای من بودکه اوراازتوبیشتردوست میداشتم ومن احمقترین عاشق روی زمین بودم هیهات ازاین جسارت!!

منتی نیست هرچه من کردم واسه التیام دل خودم بودونداشتن کمبودی ازجانب من امابهرحال اگرروزی بدانی من برای داشتنت چه هاکردم برای لبخندت برای راحتیت چه پل هاپشت سرم خراب کردم طاقت نمی آری ازاین همه جفابهم

این مدت که نبودی چقدرنامت راصدازدم وازخداخواستم که بیایی که چقدروقتی ناامیدبودم میگفتم دوستت ندارم نامرد.

کبوترجلدم نبودی وپای فرارازمنوداشتی ومن دیگراجباری ندارم ودل من کبوتری نیست که چوازبامی که برخیزددوباره بنشیند



ﺑﻪ ﻣﻦ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ . . .
ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣـــﯽ ﺳـــــﺎﻝ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺗـــﺎ ﺍﺑــــــﺪ . . .
ﻣﻮﺍﻇــﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷــــﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﯼ ﺍﺕ ﮐــــﻨﻢ . . .
میروم. . . .
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ . . .
نه. . . .
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑماند. . .
از اضافی ﺑﻮﺩﻥ خسته ام..
من چه ساده ام! که گمان میکنم اگرنباشم دلى برایم تنگ میشود.. اما حقیقت این است.که... اگرنباشم ، فقط نیستم... همین...!

 

ادامه مطلب ...

تو ای حقیقت شعرم ...مرا رعایت کن.

در قانون من چه بدانی چه ندانی،چه بخوانی چه نخوانی وقتی خون به نقطه ی جوش می رسد،
...شعر می شود...اما چند روزیست واژه ها خیال قافیه شدن ندارند!
شعر امشبم تنها یک جمله است است:

خیلی ها دلمو شکستن...ولی تو با همه فرق داشتی...آخـه یه ضرب المثلی هست که میگه :
کار را آن کرد که تمام کرد...

کاش هنوزم آن باورهاواعتمادهای گذشته وجودداشت امادیگرمیسرنیست وپل آروزهاوایمانم راتوخراب کردی!

تو ای حقیقت شعرم ...مرا رعایت کن...!!!!!!!!!ببین تمام زندگی وحرفهاونوشته هایم 3نقطه چین شدن مث خودم ناتمام...

نمی دانم چرا همیشه نگه داشتن سخت تر از بدست آوردن است نمیدانم چرا با داشتنت احساس غریبی می کنم

شاید ترس از دست دادن مرا به این روز انداخته است دلم می خواهد به ایستم ، مبارزه کنم و برنده این بازی شوم
دلم می خواهد برای نگه داشتنش حتی جان بدهم اما ....افسوس که قدرندانستی.

همیشه باید یک کسی باشد که حتی اگر به جای کلمات فقط سه نقطه گذاشتی در یک صفحه سفید ، بدانی که می داند یعنی چه . . . !
همیشه باید کسی باشد تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات ، بفهمد !
باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید ، بفهمد !
که اگر سکوت کردی ، بفهمد !
باید کسی باشد که اگر بهانه گیر شدی ، بفهمد !
باید کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن ، نبودن ، بفهمد !
باید کسی باشد که اگر حرف های بی معنی زدی ، بفهمد !
باید کسی باشد بفهمد که درد داری !
که زندگی درد دارد !
بفهمد که دلگیری !
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچک تنگ شده !!!
اماافسوس اونفهمیداوقدرمحبت راندانست اصلااون درک ازعشق ومحبت نداشت ومعنی جان دادنم گریه هایم التماسهاوسوختنم رانفهمید...ومن بازنده تواین قمارعشق...

گویی همیشه برنده بازی از قبل تعیین می شود و تو باید بنشینی لبانت را طوری به هم بدوزی که صدای ناله ات جگر مادرت را نسوزاند...کوله بار خاطراتت را با همه سنگینی اش به روی شانه ات بگذاری
و کشان کشان خودت را از حقت اخراج کنی طوری اخراج شوی که برایت حتی حقوق بازنشستگی قایل نشوند
با ترحمی خانمان سوز کمی خاطراتت را باز خرید می کنند و به سلامت...چه سخت میشود این رفتن
هرقدر میخواهی مردانه بروی نمی شود انگار باید تا ته فلاکت خودت را بکشانی
زانو به زمین بسایی و صدای خنده شان را نوش جان کنی اما نمی شود ،نخاع عصبی ات را با احساس فلج کرده اند
هرکار می کنی پاهایت تکان نمی خورد دیسک خاطرات درست روی نخاع گیر کرده است
کمی به خود فشار بیاوری دیسکت پاره می شود و برای همیشه فلج عشق می شوی...نه ، نباید این طور شود
زمانه عوض شده است ، دیگر برای فلج بودنت کسی حتی تره ترحمی هم خورد نمی کند !!
آن وقت دیگر امید بازگشت دوباره را هم نخواهی داشت
راه حلی برایم باقی نمی ماند باید این بار گوش های خودم را با اشک شمع بسوزانم تا صدای خنده هایت بی تفاوتیت
همچو سنگی به اتاقک خالی خاطراتم نکوبد و من را موجی نکندآن وقت راحت میتوانم سینه به خاک بگذارم
و کشان کشان خودم را از خاطراتم بیرون بکشم...باشد ، باشد
حواسم را هم جمع میکنم تا سرم برنگردد و چشمانم به چشمانت گره نخورد و اشک هایم را نبینند....

آخراینجاخارج ازهرقانونی قلبهایی هست که برایم میتپدمراباورداردودرهمه مشکلات درکنارم هست ...جایی که دیگرجایگاه تونیست ولیست بلوکه ات رانوشته ومن درRecycle Binدلت ودرسیاه چاله دلت فرمان فرمتم رامیشنوم همانطورکه توهیچ چیزی رانمیشنوی...فریادوناله وهق هقم را!!!

ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺰﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺸﻮﯼ ، ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺪﻫﺮﭼﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ، ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻣﯽ ﺭﺳﺪﭼﺸﻢ ﻣﯽﺑﻨﺪﯼ ، ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿَﺶﭼﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﻧﯿﺴﺖ
ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﯾﺪﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ، ﺻﻤﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺴﻠﯿﺖﺑﮕﻮ . . ! .

حسرت نبودنت رامیکشم

غصه تنهایے هایم رامیخورم
امادیگرنمیگذارم بازگردے
چه بودنت ،چه نبودنت هردوبرایم عذاب است خودت میدانے چرا؟؟؟!!!


 

ادامه مطلب ...

از همون روزای اول میدونستم نمی مونی.....


من کسی را میشناسم که دوستش دارم و دوستم ندارد، شب ها بیتاب خیره به یک عکس مینشینم, حرف میزنم ,دلتنگ میشوم... و او نزدیک و نزدیک تر میشود به کسی دیگر و در ارزو تمام شدن احساس . . .
من کسی را میشناسم که دوستم دارد و من دوستش ندارم هر روز هزار قدم برای راضی کردنم بر میدارد و من هزااااااااااااار قدم دور میشوم . . .
کسی را میشناسم که یک زمان دوستش داشتم و دوستم داشت و امروز فقط یک خاطره است، بی هیـــــــــــــــــچ احساسی . . .
کسی را میشناسم که یک روز دوست ترین من بود نزدیک تر از خودم به خودم و امروز دشمن ترین و دورتر از هر که تا امروز شناختم . . .
آری . . .
تمام زندگی همین است!


خدااا !!
مگه دنیارو نیافریدی تا بنده هاتو امتحان کنی ؟؟؟
نگاه کن !...
خیلیا اینجا دارن تقلب میکنن ...
بعضیا خیلی راحت دل میشکونن ...
بعضیا روزشونو با یکی میگذرونن شبشونو با یکی دیگه ...
یه عده خیلی راحت دروغ میگن ...
بعضیا خواب بقیه رو میگیرن ولی خودشون راحت میخوابن ...
بعضیا با حرفاشون اشک آدمارو در میارن ...
خدایا پس چرا ساکتی ؟؟


با چشم هایت حرف دارم می خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویم از بهار، از بغض های نبودنت، از نامه های چشمانم…که همیشه بی جواب ماند …باور نمی کنی؟!… تمام این روزها با لبخندت آفتابی بود اما دلتنگی آغوشت… رهایم نمی کند، به راستی… عشق بزرگترین آرامش جهان است امابرای من جزرنج وغذابی بودوبس واین جواب همه مهربونیام بود


 

ادامه مطلب ...