ببین چه سریع تابستان هم داره تمام میشه وپاییزغم انگیزازراه میرسه وکتاب زندگی من هم تندتند
ورق میخوره!دارم تلاش میکنم ازشرکتی که توش کارمیکنم بیام بیرون اماهنوزاسیرم ونتونستم به
اون هدفهام واسه کارجدیدم برسم.۱دلیل اینکه بایدبرم بخاطرخاطرات بدی هست که برام پیش اومد!یادتوو
عشقی که بتوداشتم میوفتم ازخودم بدم میادوقتی فکرمیکنم حاضربودم برات جون بدم!توویی که ارزشش
رونداشتی...حیف عمری که پات حروم شد،حرامت بادهرچه بتوازجونم ازاحساسم بتودادم وبخشیدم.روزت
ولدم گذشت وانتظارکشیدم شایدهنوزهم کمی انسانیت درمانده باشدوتبریک بگویی امااین احساسم هم
میدانست مارابه خیرتوامیدی نیست پس شرنرسان وسراغی ازمن نگیری بهتراست اماگاهی احساس
میکردم ذره ای فقط ذره ای قدرشناسی ومهربانی درتوهس اماافسوس.
بگذریم!امأاین روزهازدم توخط ذکرودعاآخه حاجت دارم واینکه دوباره دانشگاه ثبت نام کردم
میخوام همه چی روفراموش کنم!!! امیدوارم.
خدایا به سرنوشت بگو اسباب بازی هایت بی جان نیستند ادمند...میشکنند...کمی ارام تر...
دنیامحل گذره وباهرشکستی وهرپیروزی نمیتونی حتمابگی همه چی درسته یاتمومه همان طورکه
هرگزدرهوای ابری پاییزی نمیشه فهمیدوقت اولین وآخرین بارش راپیش بینی کرد!من نمیدانم
دوباره کی به انتهامیرسم اماهرباری که به آخررسوندی منوولی من عاشقانه تروصبورانه ترآغازشدم!
امروزک میخوانی نفرینت کردم بخاطراینکه فرصت عاشقانه زندگی کردن رابرای 6ماه ازمن گرفتی.
باخودم عهدکرده بوددل به کسی نبندم فقط
برای تو زندگی می کنم، به عشق تو زنده هستم، اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز می دهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو می رود…
عشق تو، حضور تو، به من نفس می دهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم
نه به انتظار شکستم، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی، تو مال منی و همه زندگی ام هستی…
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند می تپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو می میرم….
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمی شود چشمهایم از این انتظار ، می مانم و می مانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمی توان از تو گذشت، به خدا نمی توان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمی مانم ، نمی گویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز می مانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا می گذارم ،
نمی گویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی…
قلبی که تنها تپش هایش برای تو است،
زنده ماندن من به شرط تپش های این قلب نیست، به عشق بودن تو
وقتی دو نفر از هم جدا میشن ....
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ؛
چون به قلب همدیگه زخم زدن !
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ؛
چون زمانی همو دوست داشتن !
تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن ...
ادامه مطلب ...
سلام دل شکسته من حال واحوالت چطوره?؟میدونم چندوقته نه کسی سراغت ومیگیره ونه واسه عیادت
ازت گلی گرفته میشه،ببخش اگه بحرفت نکردم وباعث شدم اینجورله ولورده بشی بسوزی وبشکنی
اما...
دلم ...
عزیزم ...
نفسم... بخدادست خودم نبودگول خوردم اعتمادبی جاکردم به مهربونیت قسم به بندبندازهم
گسسته ات به وسعت صدای شکستنت به بارهاپرپرشدن به سوختنت سوگندبه لحظه هایی
زجرخیانت ازگناه شکستن تونمیگذردمن دیدم چه خون ودلهاخوردی اونی روکه بال وپرش
دادی چطوری حق عشق ومهروصبوریت بجاآورد...
سالهاخواهدگذشت اماای دل من میدانم توفراموش نخواهی کردکسی راکه
نمک خوردونمکدون شکست
میدانم لیاقت توبیش ازاینهابودمیدانم منم بتوجفاکردم اماچرابامن قهری من که
گمان میکردم اوهم چون تو
صاف وصادق است من که...من...منوببخش وعذابم نده اگه توهم این چنین گرفته باشی ودلگیر
من که دیگرپناهی ندارم!!!دل مهربانم نگذاردیگرعاشق شوم نگذاردیگربه کسی اعتمادکنم
اماازاونگذر...من به عشق باتوبودن همه صبروقرارم رفت و....
لحــظه ی رفــتـن
ســکـوتـم عـــلامت رضـا نـبـود
مــی خـــواسـتـــم مثـــل هـمـیشـه
روی حــرفت حــرفی نیــاورم
اماشایددرنبودم اثرات نامردی به من رادرزندگیت احساس کنی امابازهم مهم نیست میدانم که نمیفهمی
میدانم که نمیدانی ومیدانم که نمیخوانی
کمکم میخوام دنیای نامردراباتمام وابستگیم خاک کنم وترک کنم شایدبعدازاین
فراموش کنم حتی چقدراحمق بودم که بازهم برایت وقت گزاشتم ونوشتم ومطلب گذاشتم...
نمیدونم میتونم یانه
حیف...نمیدونم چی میشه سعی میکنم به دلم دروغ بگم که تورودوست ندارم اماحقیقت روهم
میدونم که تنفرم جایی برای دوست داشتن نذاشته
فرامـــوش کـــردنت کــار آسانــی اســت...
کافـــی اســت دراز بکشــم، چشمهایــم را ببنــدم و نــفس نــکشم...!
شهریوراومدومن احساس بدی بهم دست میده وقتی یادم میادسال قبل که توهمین ماه تولدم بود
دیگه واست مهم نبودم ...دلخوش بودم لااقل احساست روببنم که بازم بخاطرم وبیادم داری شهرو
مغازه هاروبهم میریزی که شایدخوشحالم کنی اماتو...
وقتی عاشقی حتی اگه ببردرنده هم که باشی یک موش هم میتونه بیادبااحساست بازی کنه ودلت وبشکنه وبره...
این نامردیه عاشق ضعیفه ونمیتونه ازخودش دفاع بکنه
یادش بخیرروزگاری که عشق ومحبت مان بهم زیادبودلحظه ای نبوداگه عشقم بهم زنگ میزدواس میدادبصورت
آنی جوابش وندم...یعنی حتی اگه توحمام بودم میبردم مهم نبودگوشیم خراب بشه مهم نبوداگه میخواستم قبل ازتولدش
یک ماه بازاروبچرخم وتامناسب ترین چیزوواسش بخرم...مهم نبوداگه بهترین دخترای دنیاجلوم باشن بهشون نگاه کنم
چون اون روباتمام بدیهاش دوستش داشتم وکسی درنظرم نمیتونست باشه...
یادم میادوقتی بیرون قدم میزدیم اگه میخواستی سوارماشین بشی شماره پلاکش روبرمیداشتم نکنه کسی بدزده تورو
احساس بدی الان دارم که چقدراحمق بودم که خودم باعث شدم توراحت کنارم بزنی چون نمیخواست واسه
داشتنم تلاش بکنی من آماده ودردسترس بودم من باهرسازتومیرقصیدم...
آخرین اس ام اس تورویادم میادکه نوشتی دیگه نمیتونم ببینمت من دارم ازدواج میکنم!!!!!!!وای چقدرراحت نوشتی...
میدونم میخواستی منوازسرت بازکنی و
من همش گریه کردم گریه گریه تاوقتی که دیگه اشکام خشک شدوبالشتم وروی دهنم گذاشتم وهی نفرنت
کردم هی دادزدم نه بخاطرازدواجی که گفتی نه...بخاطرروشن شدن حقیقت بخاطراینه که چه راحت دل میشکوندی
چه آسون ضربه زدی وخوردم کردی بیزاربودم ازصبوربودنم ازاینه چرانفهمیدم داشتی بهم نامردی میکردی چرا
کوربودم چرابهت اعتمادکردم چرررررررررررررررررررررررررآآآآآآآآآآآ
توگفتی نمیخوای ببینی منوآخه منی که دل تنگت بودم امااهمیت ندادی اون روزآ...ولی بخاطرمشکل
خودت قرارگذاشتی باهام
وهمدیگه رودیدیم!!!آخه این عادت بودکه فقط بفکرخودت باشی همیشه بفکرخودت بودی لعنتی
نمیدونم این مطالب ومیخونی یانه امامن ازکنارتوبودن فقط ضررکردم ازلحاظ روحی ضربه ای خوردم که دیگه
جبران نمیشه باهیچ چیزی...میتونستم باخراب ترین آدمهاباشم وخرجشون کنم واوناهم ...
امامن که اینجوری نبودم ونیستم خودت میدونستی میشدبهم اعتمادبکنی حتی هرجامیرفتم بهت میگفتم
من دیگه باورهام ازدست دادم ...اینقدربرام عزیزبودی که حاضربودم تمام اعضای بدنم رو
اگه نیازداشتی بهت اهداکنم جون میدادم برات ...چه شبهایی بیداربودم نگرانت بودم وتودرخواب نازبودی
وتوفقط خواب بودی اره خواب خرگوشی...
نمیدونم چی بگم امااگه بخواهم بگم واست چه کارایی کردم اجرخودم روکم کردم ولی کاش میتونستم یک
نفرین نامه ولعن نامه بنویسم ومث زیارت عاشوراکه شمرویزیدومعاویه وابوسفیان و...لعن میکنه منم تورو
نفرین کنم که جفاکردی به من وقلبم به راه عاشقی به انسانیت
حالابایدنفرین کنم تویی که سرت قسم میخوردم اما...
حالاهم نفرین برتوبرمن...بی معرفت... بیوفا ...بی لیاقت ...سنگدل... خاین... نامرد.....................
روزی که عاشق شدم عقلم را در پس دیوانگی پنهان کردم
روزی که به کمال عشق رسیدم غرورم را زیر پا له کردم
،روزی که عشق و زندگیم در هم آمیخته شدند دنیارا فراموش کردم،
روزی که در عشق شکست خوردم دیگر توانایی تصمیم گیری نداشتم.
چراکه عقلم را_شادمانیم را_غم_غرورم را همه و همه را از دست داده بودم
اینجا جاییست که پشت دوستت دارم ها هم نوشته شده:ساخت چین
آهای تویی که معنی عشق ومهربانی رومعنی فداکاری ووفاداری رونمیفهمی من سالهابه پات سوختم وساختم واست جون دادم وقت گذاشتم پاک نگه داشتمت مراقبت بودم وبخاطرتوازهمه چی وهمه کس گذشتم رومانتیک وبااحساس بودم واست ازبرگ گل بهت نازک ترنگفتم...پس چرادرجواب همه خوبی هام وفداکاری هام واژه خیانتت شدنصیب من چرابعدچندماه که رفتی فقط اس دادی که میدونم بهت بدکردم حلالم کن!حتی نپرسیدی حالم چطوره!؟منی که هرروزکنارت بودم یهودیدم سردشدی وازم دوری کردی نفهمیدی چقدرزجرکشیدم ازدوریت ازبی خبریت حتی وقتی فهمیدم بهم نامردی کردی فقط گریستم همش هق هق...ازت متنفرم ازتویی که ندیدی ونشنیدی کوربودی...