دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

این روزها که به بدترین شکل واسم رقم زدی اسمش جوونی بود

اونــی کــه از من گــذشـــت

واســه مـن در گذشـــت

روحــش شــاد و یــادش فــرامــوش

سلام دل شکسته من حال واحوالت چطوره?؟میدونم چندوقته نه کسی سراغت ومیگیره ونه واسه عیادت

ازت گلی گرفته میشه،ببخش اگه بحرفت نکردم وباعث شدم اینجورله ولورده بشی بسوزی وبشکنی

اما...

دلم ...

عزیزم ...

نفسم... بخدادست خودم نبودگول خوردم اعتمادبی جاکردم به مهربونیت قسم به بندبندازهم

گسسته ات به وسعت صدای شکستنت به بارهاپرپرشدن به سوختنت سوگندبه لحظه هایی

زجرخیانت ازگناه شکستن تونمیگذردمن دیدم چه خون ودلهاخوردی اونی روکه بال وپرش

دادی چطوری حق عشق ومهروصبوریت بجاآورد...

سالهاخواهدگذشت اماای دل من میدانم توفراموش نخواهی کردکسی راکه

نمک خوردونمکدون شکست

میدانم لیاقت توبیش ازاینهابودمیدانم منم بتوجفاکردم اماچرابامن قهری من که

گمان میکردم اوهم چون تو

صاف وصادق است من که...من...منوببخش وعذابم نده اگه توهم این چنین گرفته باشی ودلگیر

من که دیگرپناهی ندارم!!!دل مهربانم نگذاردیگرعاشق شوم نگذاردیگربه کسی اعتمادکنم

اماازاونگذر...من به عشق باتوبودن همه صبروقرارم رفت و....



ﺭﻭﺯ ﻣـــﺮﮔـــﻢ
ﺩﺭ ﺁﺧــﺮﯾـﻦ ﻧـﻔـﺴﻢ ...
ﻓـــﻘﻂ ﯾــﮏ ﭼــﯿـﺰ ﺑــﻪ ﺍﻭ ﺧــﻮﺍﻫــﻢ ﮔــﻔـﺖ :
ﺍﻭﻧـــــــﻄﻮﺭﯼ ﻧـــﻪ ﺍﯾﻨـــﻄﻮﺭﯼ ﻣﯿـــﺮَﻥ ..


.


دلم یه بغل می خواد،
دلم یه بغل می خواد که توش منو محکم فشار بده و بگه..
عزیـــزم چرا اینقده پریشونی؟من دیگه پیشتم غصه ی هیچیو نخور.
یه بغل که دستاشو سفت بپیچه دورم
یه بغلی که برم توش و هی نترسم که الان تموم میشه....

لحــظه ی رفــتـن
ســکـوتـم عـــلامت رضـا نـبـود
مــی خـــواسـتـــم مثـــل هـمـیشـه
روی حــرفت حــرفی نیــاورم


 

 
تنها گذاشتن تنهاکسی که تنها کس او هستی
،تنها گناهیه که هیچ وقت بخشیده نمیشه

هر وقت که \"قهوه\" میخورم - به تو لعنت میفرستم-

هـی لـعـنـتـی !

حق ِ من - تلخی ِ \"قهوه\" نبود-

شـیـریـنـی ِ \"لَـبـانَـت\" بــود . . .



سهم من کجاست؟
کجاباید قدم بگذارم که کسی را له نکنم،
کجا باید دلببندم که دیر نکرده باشم ،

کجای این زمین خاکی کوله بارم را پایین بگذارم که توقف ممنوع
نباشد؟
بگو...
بگو کجاخستگی هایم را به در کنم
که کسی نگوید ،
ببخشید اینجا
جای من است
.........


زمانه بزخی را گرگ میکند..
همان بره هایی ک یک روز شمشیر روی بدی های گرگ ها میکشیدند...
رفتند ک بکشند بدی ها را...
ولی در حال حاضر هم سفره گرگ ها شدند...
خدا رحم کند ب قبیله سادگی...


پیش از آن که واپسین نفس را برآرم
پیش از آن که پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل،
برآنم که زندگی کنم
برآنم که عشق بورزم
برآنم که باشم. در این جهان ظلمانی
در آین روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیاز مند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند،
تا دریابم
شگفتی کنم
باز شناسم
که ام
که می توانم باشم
که می خواهم باشم،
تا روزهای بی ثمر نماند
ساعت ها جان یابد
و لحظه ها گرانبار شود هنگامی که می خندم
هنگامی که می گریم
هنگامی که لب فرو می بندم در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی حقیقت
که راهی ست ناشناخته
پر خاک
نا هموار،
راهی که، باری
در آن گام می گذارم
که در آن گام نهاده ام
و سر بازگشت ندارم بی آن که دیده باشم شکوفایی گل ها را
بی آن که شنیده باشم خروش رودها را
بی آن که به شگفت درآیم از زیبایی حیات.-

اکنون مرگ می تواند
فراز آید.
اکنون می توانم به راه افتم.
اکنون می توانم بگویم
که زندگی کرده ام.

(چیدن سپیده دم- مارگوت بیکل- احمد شاملو)


نگاره: ‏هر لایک یه تف تو صورته هرچی ادمه خیانت کاره....

AN E KO‏


دلــــــم بــــــــرای خــــــودم تنـــ ـــگ شــــــده. . .
خـــــودی کـــــه خیـــلـی ســــرحــــال و امیـــــدوار بــــود. . .
خـــــودی کــه کلـــی هــــدف داشــــت تـــو زنـــدگـــی. . .
خــــودی کــــه مثبــت بـــود و مـی تـــونــســـت بــه بـقـــیـــه اعتـــمــاد کنـــه. . .
خــــودی کـــه خیــــلـــی بـــاخــود الانم فـــرق داشــــت...



کاش که جای من بودی دردمو احساس میکردی
کاش حقیقت این نبود که تو منو بازیچه کردی

هرچی بوده تموم شده جدایی قسمتم شده نداشتن دستای تو نصیب لحظه هام شده......



گاهی نباید صبر کرد
باید رها کرد و رفت!

تا بدانند اگر ماندی , رفتن را بلد بوده ای



لخ تر از خود جدایی ها ...

آنجایی است که بعدها آن دو نفر مدام باید وانمود کنند ،

که چیزی بینشان نبوده ...

که هیچ اتفاقی نیفتاده ...

که از همدیگر هیچ خاطره ای ندارند ...


نگاره: ‏دوست داشتین تو این دفتر یاداشت ها کارهای روزانتون رو می نوشتین ؟
من که دوست داشتم .‏


در روزگاری که “دروغ” یـک “واقـعـیت عمــ ــ ــ ــ ـومـی” است . . .

به زبان آوردن “حقیقت” یک “اقدام انقلابی” محسوب می شود !



ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺵ ﻧﻤﻮﻧﺪﯼ
ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ
ﺁﺭﻩ ﻫﻤﻮﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﻣﯿﺮﯼ ﺩﮐﺶ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﯼ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﻣﺜﻞ ﭼﺸﺎﺕ ﺍﺯﺵ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻦ
ﺍﮔﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﻭﻥ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﻦ
ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻢ ﺣﺮﻭﻣﺖ ﺑﺎﺷﻪ
ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻡ ﺣﺮﻭﻣﺖ


ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻬﺎﺭ
ﺧﻨﺪﻩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﺍﯼ ﺩﺭﯾﻎ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺍﯾﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺮﻧﺪﻩ ؟
ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻢ
ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ؟
ﮔﻔﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﻣﺴﺘﯽ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺳﮑﻮﺕ ﺳﮑﻮﺗﯽ ﮔﺰﻧﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد