دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

گاهی دلگرمی یک دوست آنقدر معجزه میکند که انگار خدا در زمین کنار توست!


میدونی چقدخوبه آدماتوزندگیشون وقتی دچارسختی میشن ودست تنهان یکی باشه که دستت

وبگیره یکی که بشه بهش اعتمادکنی وتکیه کنی،یکی که ممکنه اصلاکسی نبینش جلودست و

چشمت نباشه امابدونی همیشه هس مث یک فرشته پیدامیشه ونجاتت میده وگرفتاریت یادردت

روتسکین والتیام میده چیزی میدن اماطلب کارنمیشن وبی توقع برات خدمت میکنن.اینافرشته هایی

هستن توزندگی ماکه خدافرستادشون واسه اینکه خطانریم راه وبه هرکسی مجبورنشیم اعتمادکنیم

که دنیادنیای نامردیست که به این بهانه کسی ازماسواستفاده نکنه امابعضی هااین فرشته هارو

نمی بینن وتن به تن هرآدمی دل به دل هربی سروپایی میدهند!من دیدم چندتاازاین فرشته هاروحتی اگه

اون فرشته بخاطرعشق ودوست داشتن هم داره واسه یکی جون میده امابازم اون بعضی هااصلانمیفهمن.

وای که چه خوش شانس یاشایدم  خدادوستش داره کسی که خدااین فرشته هاروسرراهمون قرارمیده

یکی ازاون فرشته هاتویی بهار...اماافسوس که این فرشته همیشه تنهان سنگ صبورمیشن

بلاگردون میشن ولی هرگزکسی براشون مرهم نمیشه یاحتی ازدردشون هیچکی درمان نمیشه...

دنیای غریبیست بهارم که خداهم فرشته هاش روهمیشه امتحان میکنه یکی نیس بگه خداجون تاکی......

بـــــعضـــــى وقـــــتـــــا...

بـــــه گذشـــــته که نگاه میکنـــــى و یه رابطه ى خـــــاص رو مرور میکنى،

تنـــــها ســـــوالى که تو ذهـــــنت میـــــاد ایـــــنه کـــــه..

"مگـــــه ممکـــــنه مــن انـــــقدر احـــــمـــــق بـــــوده باشـــــم ؟"

 گاهى ارزش واقعى یک لحظه را تا..
زمانى که به یک خاطره تبدیل نشود را نمیفهمى ...
و چقدر دردناک است این جمله:
" یادش بخیر ...

ادامه مطلب ...

ومن آه میکشم...

نمیﺑﺨﺸﻢ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﺎ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺭﺩﻧﺪ
ﻭ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﺰﺩﯾﮑﻢ...
ﺧﺪﺍﯾـــﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮ ﺻﺖ
ﺣﯿﺎﺗﻢ ﺁﻫﯽ ﻧﮑﺸﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ
ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ


ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ،

ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ !
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﯼ .....
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ !!!!
ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﺕ ﺩﯾﺪﻧﯿﺴﺖ....


عکس

به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛

به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.

وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!


نگاره: ‏‎A Relationship Is Not
Holding
Hands
While You Understand
Each
Other,
It’s About Having Lots
Of Misunderstandings
and Still Not Leaving
Each Other’s Hands…♥

Like For More -->> •٠·My Heart Is Born To Love You So i Can't Live Without You·٠•‎‏

پاره تنم به تن دیگری رفت

عادتم را که میدانی

لباسی که بر تن دیگری بوده نمیپوشم

دیگر نمیخواهمت ...

ادامه مطلب ...

ای همه آرامشم... من آرومم


حالم خوبه آره دنیای فراموشی واسم خیلی جالبه گاهی آدم میتونه معتادبه موادیامشروب

بشه تابه این حالت برسه امامن باحرفهای توبه اینجارسیدم وفهمیدم ارزشش رونداشت

هرچندکه توقمارعشق باختم امادوست خوبی چون توودوستای خوبی چون تووخانواده

بالاتروباارزش ترازهرچیزی هستن...من وقتی دیدمش دیگه دل کندم مث یک میت که

چشاش بازبودتایکی بیادوببنده واسش ومن چشام بسته شدوقتی که آخرین بارکنارش بودم

اونجاآخرراه ودیدم اونجابی هیچ حرفی اززندگیش اززندگیم زده نشد

جایگاه خودم ودیدم توی قلبش دیدم باچشمان خودم که جانم میرفت ومن دیگه اون عاشق نبودم

اشک بریزم والتماس کنم من دیگه سردشدم همون لحظه میگن خاک واسه خانواده صاحب

عذاسرده راست میگن حتی واسه منی که حس میکردم مرده ام  همین که 7قدم ازم دورشد

ازهمه دلبستگی هاووابستگی هادل کندم

این دنیاروارزونی خودش میدم چون واسه اون تازه داره یه حس های جدیدشروع میشه مث

من که دنیام دنیای فراموشی ودفن خاطراتشه حالاداره بایکی دیگه این حس روتجربه میکنه

حالامیگذارم دنیاروتجربه کنه باعذاب وجدان ومن تنهاگذشت وفداکاری که واسش تونستم

بکنم deletکردن هرچی داره نزدم واینکه بذارم هرجورکه راحته زندگی کنه فقط اون چیزی که

باقی مونده تعهدمن بهش بودکه توسختی هاتنهاش نذارم وماههاقبل قول گرفتم اگه ازمن جداشدی

فقط تومشکلاتت میتونی رومن حساب کنی من رفیق سختی هات بودم وعشق وکیف وخوشی هات

باشه باهرکی که حال کردی ومیکنی

درسته روزگاربرخلاف آرزوهایمان گذشت اماقلب شکسته من که ازجوروستم توازت نگذشت

گذشته ام ازجلوچشام دارن ردمیشن آهسته توآروم ردشدی ازمن توروزهای غم وغصه نمیدونم

چطورشدکه کسی توقلبت اومدوجای منوپرکردواست اماتوبه هر۲تای ماخیانت کردی هر۲بیخبربودیم

که توداری بااحساسمون بازی میکردی!بگذریم...الان ازوجدانت بیخبرم اماچطوری میتونستی به قلب

شکستم جفاکنی چطوری راحتی الان باظلمت راحت داری زندگی میکنی چطوری تونستی

اینقدرراحت بدبشی!دیگه میدونم حتی مرگ من روی تواثرنمیذاره آخه تومنفعت خودت رودر

نظرگرفتی مث همیشه ومنم مث همیشه فریب خوردم مث همیشه توبردی!شایداگه عاشق

نبودم روزگارم این نمیشدکه توراحت بشکنی قلبمواگه عاشق نبودم دلبسته نبودم ازت بت

نمی ساختم مهربون نبودم هرگزغصه بعدازتووغم نمک نشناسیت ونمی خورم هرگزشکسته

نمیشدم!!!اون بلایی که نفرقبلی سرت آوردروتوسرمن خالی کردی ومن سپربلای توشدم نامهربون


ترنم سحر

آسون وداع کردم باهات ، با اینکه می مُـــردم برات…

  ادامه مطلب ...

اولین باری که آخرین بار بود

خواستم امروزازحس جدیدم صحبت کنم ازحسی که این تقریبا2هفته داره آروم آروم منوبه طرف دنیای فراموشی

مدهوشی وخاموشی میبره...چی بگم ازقلبم؟ اینقدرتنفرتوی سینه ام موج میزنه که حدودش بیش ازحدشده

ومن نگران خودم هستم ...اینکه دیگه فراموش کردم ک قبلاکسی تودل تیکه تیکم بوده که توزندگی شیرینم

اومدوبانامردیش عشق ووفاومهربانی روبه لجن کشیدورفت نمک خوردونمک دون شکست اینکه بایدتف کردبه

هرچی رفاقته...

اومدم کم کم ازخونه بیرون واززندان درونم بیرون زدم شایدتوی ان شهری که برام گوشه گوشه اش

خاطره است کمی باآدمهاباخیابوناآشتی کنم اماهنوزبااینکه یکم سخت بودامادیگه دلگیرنبود

دیگه تومغازه هاخیابوناچشام دنبال تونمیگشتن نمیخواستم دیگه بهت فکرکنم...

اولین باری که دوستت داشتم یادمه اولین باری که بهت فکرنکردم نمیدونم تواین 2هفته کی بود

اماآخرین بارهس که میخوام بگم دوستت دارم اولین باری که بهم خیانت کردی وباهام بدشدی

نمیدونم کی بودوشایدنفهمم امااخرین باری که بخاطرخیانتت اشک ریختم ویادمه...

اولین حس هامعمولاواسه آدم زیباست امابرامن این اواخرسوختن وزجربود...

میخواستم جملاتی ازاولین چیزابنویسم یاآخرین هااماترسیدم مث یک نفرین حساب بشه...

خب مث همیشه باچندتانقطه چین میگذرم ازادامه حرفام...






انگـــار صبــــورتر که میشوی؛ دنیـــا”پـــرروتر”میشـــود….!!!


نه به دیروز کار دارم نه به فردا فکر می کنم دوست دارم از همین امروز لذت ببرم ... خاطراتم را قاب

کردم و زدم به دیوار و از تماشایشان لذت می برم، چون چه خوب چه بد هنر دست خودم است ...

دوستم داشته باشی یا نداشته باشی به حالم فرقی نمی کند من یاد گرفتم که دوست بدارم که

عشق بورزم ... خطاکردی شاید ببخشمت نه اینکه لایق بخشایشی برای اینکه من لایق آرامشم ...

در کنارت بودم و تمام وجودم برای توبود تا وقتی برای من باشی،حالاکه با یکی دیگه هستی آهسته

و بی سر و صدا ولی با یک لبخند می روم، آخر شنیدم که می گویند جواب ابلهان خاموشی ست!!

چون، من یک عاشقم اماازتومتنفر



بار اول با معذرت خواهی !
بار دوم با گریه !
بار سوم با ریختن غرورت نگهش می داری !
ولی بار چهارم ...
... دیگه نه میشه ، نه باید کاری بکنی !
چون حتی اگه بمونه باز موقتیه !
یعنی کسی که دلش با تو نباشه و بخواد بره ، میره !
بفهم !
پس فقط برو کنار و بهش بگو :
خداحافظ .
بیشترش دیگه نمی ارزه


من رابــطه هایی را دوســت دارم که دو طــرفه اند...
هــر دو میکوشــند برای ادامــه دار شــدنش...
هــر دو خطــر می کنــند...
هــر دو وقــت می گــذارند...
هــزینه می کنــند...
هر دو برای یک لحظــه بیــشتر، در کنــار هــم بــودن
با زمــان هــم میجنــگند...
من عاشــــق رابطــه های دو طــرفــهام.
رابطه هــایی که بــرای هر دو طرف ادامــه اش،
با ارزشتــرین چــیز دنــیاست.
بــــرای هــــر دو...!


http://dl.iranmoosighi.ir/ahang/1391/04/23/Amin%20Rostami%20-%20Bi%20Marefat.jpg


بی معرفت دلم برات تنگ شده بی معرفت تو نیستی یو

گریه شده یه عادت دلم برات تنگ شده خیلی زیاد

دلم به جز تو هیچکس رو نمی خواد

اینقده گریه کردم این شبارو قسم دادم خدا رو به خدا رو

چه غصه ها که از غم تو خوردم عطر تو رو خونه به خونه بردم

من به تو دل دادمو دل سپردم نبودی که ببینی غصه خوردم

دلم برات تنگ شده خیلی زیاد نبودی یو ندید بی تو مردم




تنها راز منی...
تو را به خدا هم فاش نمیکنم!

نگاره: ‏یادت هست ؟
تخت خواب دو نفری که فقط به خاطر من خریده بودی 
هرشب با رویای من میخوابیدی 
اما.. حالا که شناختمت با خود میگویم 
چه تن های که روی آن تخت لمس نکردی 
وااااای واااااای 
امان از سادگی من‏

یادته تخت اینجوری دوست داشتی حالاواسه لمس کی نمیدونم اماطفلی من چه ساده وااااای واااااای
امان از سادگی من که حرفهات وباورمیکردم...




کاش وقتی فهمیدم دروغگو هستی همون جا ازت میگذشتم
کاش....

چه سکوتی دنیا را میگرفت اگر هرکس...

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم

از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی درکویر خشک،مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟

از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟

از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم

دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم

به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،

یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.

هرچندکه توراحلال نمی کنم.

که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...

امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...

از من بریدی و از این آشیان پریدی...
می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی درکویر خشک،مجبور به زیستن هستم.
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...

(زبان حال من بتو....)

من : آغوشت بوی خیانت میده !!
تو : سکوت
من : فقط بگو آره یا نه
تو : اوهوم
من: ....... چرا ؟!
تو : عاشق او بودم ... او عاشق من بود
من : پس چرا برگشتی پیش من ؟!
تو : چون ... تو رو دوست دارم ... چون ... تو دوستم داری
من : سکوت
تو : تاوانش رو میدم ... هر چقدر دوست داری می تونی کتکم بزنی
من: هه! هه! هه! ... تاوان ! کتک ! ... نه ! ... نه ! ... من روی جای بوسه هام خط سیاه نمی کشم ...

من ... میگم ... فقط برو ... برو جاییکه دیگه نبینمت !

تو : نه
من: میری ... باید بری
تو : میرم آ
من: برو ... برو ... برو ...
توبایدبری ... دیگر نه " او " را داری نه " من " را ... تاوان سنگینی داشت خیانت به " من" و خیانت به " او " !!!


ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ...
ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﻤﺎﻥ ...

ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺭﺍﺣﺘﻢ ﺑﮕﺪﺍﺯ ...
ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ...
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪ ...
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ...
ﮐﺎﺭ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ !!!

نگاره: ‏هدی‏

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ " ﻋــﻮﺽ ﻧﻤﯿﺸﻦ " ﻓﻘﻂ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ
ﻣﺪﺗﯽ ...
" ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ"

 

چه سکوتی دنیا را میگرفت اگر هرکس... به اندازه ی صداقتش سخن میگفت

ادامه مطلب ...

بی وجدان...رفتم دلت تنگ بشه سنگ شد

ساعتهاروزهاوماههادرگذرندومن فقط یادی ازمعشوق بی وفایم رادرذهن دارم وزخمی ناسوربردل.

آه که گذرزمان فقط برغمهایم می افزایدوچاره سازی برای فراموشی ام نیست،فراموشی که ملزم

به صبرم و گذشتم سوختنم تنفرم میباشد،امامن گاهی مشتاق به عشق ومهربانی ات بردلم

مرهم میشوم وامیدبازگشتت رامیدهم!آرزوی خوشبختی تراداشتم امانه به قیمت بدبختی خود!

ای یارزدست رفته چطوری روزی عاشق هم بودیم؟یعنی اشتباه کردیم!چطورتومسیرزندگی

سالهاکنارهم بودیم باحداقل ناراحتی وغم!کی میتونست مث من اینجوری کنارکسی باشه!

توکه امروزبامن بیوفایی وبی مهری کردی یادت باشه فقط یک دل مهربون روازدست ندادی تویک

عشق حقیقی یک حامی روازخودت راندی یه دلشکسته یک زخم خورده ازجوروجفایت رارهاکردی

که هرآه ونفرینش گیراست 

گفتی 4ماه قبل بازبون وادبیات خاص منونمیخوای ومن اون لحظه فقط مبهوت ماندم اماکم کم

فهمیدم توکفشت چه ریگی بود...بی وجدان...رفتم دلت تنگ بشه سنگ شد

عکس

گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟

آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت
که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که عجب!
عاقبت مرد؟ افسوس!
کاشکی می دیدم!
من به خود می گویم:
"چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟"

(حمید مصدق)




کنارم نشسته ای، اما
میانمان
اقیانوسها فاصله است
با هر آهی که می کشی
موجی به پیکرم می خورد
و به عقب پرت می شوم.
به خود که می آیم
در ساحلی دور افتاده ام
ساحلی در قطب شمال
که همیشه شب است و همیشه سرد!!

 عکس

اگر او برای تو "ساخته" شده،

من برای تو "ویران" شده‌ام … !!!

ادامه مطلب ...

من فقط یه عاشقم همین...

سخته
ببـازی همــه ی احساس پــاکتو،
سخته..
ببازی غرورتو
سخته ..
ببازی تموومه زندگیتو......
بعد بگه:کی گفت عاشقم بشی من که ازاول گفتم عشقی نیس،من که عاشقت نیستم....!!!


نگاره: ‏رابطه دوستی مثه یه دریا میمونه یه دریای عمیق...
ولی این دریا میتونه تو یه لحظه تبدیل به یه کویر بشه،خــــشکه خشک.
مراقبه رابطه هاتون باشین،با وفا باشین،نارو نزنین،خیــــــــانت نکنین..‏


پیدا کــــــــردن کسی که بهت بگه دوسـت دارم سخت نیست
پیدا کــــــــردن کسی که
واقعا بهت ثابت کنه دوست داره سختــه...!!!


من فقط یه عاشقم!هیچی نگودیگه چقدرمیگی من که عاشقت نبودم چقدرمیگی من که ازاول گفتم...
وقتی یادگذشته هامی افتم میسوزم که چقدرتلاش میکردم ببینمت هی بهانه خونه وخواب وخستگی
مرخصی و...این آخرآهمش ازمن فرارمیکردی همش فریبم میدادی...میخوام بگم ازت متنفرم من روزای سختی
رواین اواخرداشتم مشتاقانه دنبال آرامش بودم دنبال روزهای شیرینمون اماافسوس ازتوکه که...
متنفرم ازخودم چقدرفریب وبازی توروخوردم دیگه هرگزاون لحظات آروممممممممم من تکرارنمیشه کنارتو...

خاطراتت آزارم میدهند...

وقتی نیستی خاطره ها آزارم میدهند ، کاش آنها به جای تو رفته بودندسخته من هرگوشه ازاین

شهرکه میروم باخاطراتش اشک میریزم این ضعف من است که احساسی ام...

این آخرین جملات منه میخوام تواین هفته دعوتت کنم به خوندن این وبلاگ...من دیگه خسته ام نمیدونم باخوندن

این مطالب تغییری درتوایجادمیشه یانه نمیدونم چی میشه اما جسمم تورا تنهاخواهدگذاشت وازشردلتنگی  وازدست توبخداپناه ببرم...

اماروحم دردنیای دیگرمنتظرتوست...نه اینکه بخوام بهانه رفتن بگیرم نه من فقط شکسته ام ومیخوام بقیه عمرم

روباکینه ای تلخ سرکنم نمیخوام مانع زندگیت بشم نمیخوام

اگربرایم وقت داشتی وتحمل شنیدن آنچه که زدوریت ازخیانتت برمن گذشت روداشتی بخون

ازبی مهریت برجانم رواکردی خواهی فهمیدبردلم چی گذشت...این روبدون میترسیدم بگم ازبدیهات که خوبی

هات بچشم دیگه نیاداماگشتم ودیدم بدیهایت دیگرجایی برای فکرکردن به خاطرات خوشمون نمیده...

وبدون من همینجورکه

اغاز شدم اکنون هم تمام میشوم دیگه نمیتونم مث قبل مراقبت باشم چطورمیتونم باشم کنارت وقتی که

همه چی یک

طرفه شده چطورمیتونم سرقولم باشم واسه بودن کنارت تاابددرحالی که تواصلابهم اهمیت نمیدی فک

میکنی وظیفمه خوب باشم نه عزیزم من آدم بدشانسی ام که دستم نمک نداره توی این آسمون خدایک

ستاره ندارم

تومرا نمیخواهی چون من وسیله ای برای گذروندن وقتت شده بودم ...نمیخوام آویزونت باشم

أون لحظه ای که دیدمت همه چی روفراموش کردم،فراموش کردم باهام چیکارکردی اماچرافک میکردی ب

رام مهمه بدونم کی ازسفربرگرشته کی خونش روعوض کی سرکاراومده کی رفته...پس خودمون چی؟

دوست داشتم ذره ای باحرفهات ازغم درونم کم کنی اماافسوس هرگزتوعوض نمیشی!خواستم

لحظه ای که دیدمت باهات دست بدم اما!خواستم عینک دودی که روچشات بودوبردارم وبه مردمکهای

چشات زل بزنم بگم چقد دوستت داشتم... امایادم اومددیگه چشات فریبه دیگه اون همیشه

بامحبت نیستن دیگه اون چشایی نیستن که اگه یک ساعت سرکارناپدیدبودم همه جارو

جستجومیکردن آخه مدتهاست مال من نیستن آخه یکساله فرارمیکنن ازمن...!

من اینجاتوبلاگ واسه خودم دنیایی داشتم همه چی داشتم اماتورونداشتم!تولحظه های اشک وآه اندوه

وگریه اون لحظاتی که ازغم خیانتت دروغهات بی عاطفه گی هات داغون بودم وتونبودی جایی که باید

باشی وآرامشم باشی اون زمانی که منم تنهاامیدم توبودی وهرروزدعامیکردم خدایاخبری برسون ازش

تنهاهمدمم بهارشدتوزندگی مجازی ام،برای فرارازتوحتی بازبه فیسبوک تنهایی ام پناهنده شدم به وبلاگ

شخصی ام روی آوردم تاحرفهای دلم رواونجابزنم!د،اگه نمیزدم نمی نوشتم غمبادمیگرفتم دق میکردم...

اینجاتووبلاگ روزمردوحتی عیدروعیدی که بکامم زهرکردی چون عیدپارسال خودت بخودم تبریک گفتم

سالروزتولدت روباخودم خلوت کردم شمع یادت راخاموش کردم امایادت راهرگزفراموش!

انصافانگوکه مراقبت نبودم تواین سالها،مث گلبرگ گل ازت محافظت کردم من باغبان باغچه عشقمان

بودم نگوکه سواستفاده کرده ام این روبفهم که باتمام مشکلاتم هرگزپولی ازتونگرفتم نذاشتم برایم

خریدبکنی نگذاشتم تنهابمونی خواستم امنیت بهت بدم خواستم توی دنیای کثیف پشت وپناهت

باشم اگه خودم آلوده شدم اماتوروپاک نگه داشتم،من عاشق ومعشوق رودرکشاکش عشق گناه

کارنمیدانستم من به ابدیت باتومی اندیشیدم وتوبه شایدفردای بی من به شکستن حریرعشقم

به اتوبان یک طرفه دلبری.نمیخوام لحظات آخرازتوگلایه کنم نمیخواهم محبت راازتوگدایی کنم

تواگروجدان داشته باشی خودت می آیی و..تواگرآمرزش میخواهی بایددل شکته ام روبندبزنی!!!

عکس

من خسته ام ازآدمیکه محبت کردن بلدنبودوفقط محبت میطلبیدامامحبت نمیکرد...

تودنیای یه عاشق چیزی بدترازبازیچه شدن نیست،تقدیرمن این بودکه ازاول تاآخرراه یک تیکه

گوشت قربانی باشم میان سردخونه چشمات.نمیخوام آسمون به ریسمون ببافم واست

صدتادلیل بسازم بگم دلیل بیوفایهات چی بوده یابپرسم چراباهام اینکاروکردی!

اونچیزی که الان مهمه اینه که بدونی من چیزی ازتونمیخوام یادته یکروزگفتی بهم ازدروغ

متنفری این تنهاچیزیه آزارت میده اماخودت بدجوردروغگوپنهان کاروخاین شدی بلاخره آدم

بخاطرچیزی که بیشترازهمه تودنیادوستش داره وباارزشه براش حاضرهمه کاربکنه من

عاشقانه ازت متنفرم این بلایی هست که سرمن آوردی دیگه جون ندارم هی محبت کنم

امامحبت نبینم.....................................

میدونی قشنگترین جمله ای که ازت شنیدم حرفی بودکه4سال قبل زدی گفتی بیاهفته

درختکاری باهم درخت عشقمون

روبکاریم این حرفت خیلی بدلم نشست تااینکه یکبارهم گفتی عاشقم شدی امادیگه

حرفهای قشنگی ازت نشنیدم که

اینجوری باشه وبدل بشینه...!!!!!حرفهای که برای من معنی داشت...


حس میکنم دیگه به هیچی وهیچ کس اعتمادواعتقادندارم گناهش باکسی که منوکافرم کرد...

وای وای تمام حس هایی که کنارت یک زمانی داشتم...احمق بودم!                                                               

دوستت داشتم حتی                                                                           

ازخدابیشتر باخودم میگفتم خدایامنوببخش                                                     

اگه بهت خیانت کردم  ویکی روبی نهایت دوست داشتم کسی که ازش سیرنبودم

خدایاحالااون ب من خیانت کردتوبگوباهاش چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

من بارهاثابت کردم عاشقم خدایادیگه امتحانم نکن طاقت ندارم 

ادامه مطلب ...

تیشه به ریشه ام نزن...شهر بی تو مرا حبس می شود...

شبهای قدرنزدیکه وسرنوشت وتقدیرآدمهاتواین شبهانوشته وتاییدمیشه ولی من تواین شبهامیخوام شکایت دلم و

ازتونزدخداببرم وازظلم توشکوه کنم از...توچه می فهمی  چه برسرم آوردی من صدمه دیدم من رنج بردم

گفتنی هاراگفتم شنیدنی هاراشنیدی اماصدایم راچون قلبم درگلوشکستی دیگردلم چگونه هوای توکند...

یادت میاداون لحظاتی روکه من هروزگریه میکردم بهت احتیاج داشتم وتنهاامیدم توبودی ومحبت وازت گدایی میکردم و

بهت نیازداشتم اماتوتحویلم نمیگرفتی...

من گیج ومنگ بودم چراتوتغییرکردی اومدم حتی ببینمت اماباسردی منوردکردی

ومن توی خیابان میگریستم وداغون بودم منی که همیشه مراقب رفتارم جلومردم بودم دیگه اشکام ونمیتونستم نگه دارم

بی انصاف کجابودی تواین مدت که حالابرگشتی ومیگی تنهاامیدت منم وکمکت کنم ...

خب ببین میتونستم مث توباشم

امانتونستم دلت وبشکنم ولی این وبدون ازت نمیگذرم بخاطرهمه بدیهات منم مث توبودم اماتوچطورفراریم دادی ومن

من چطوروقت نیازت بهت آرامش دادم بااینکه خودم ......  اماواست کم نذاشتم...

دلم ازت خیلی گرفته

بخاطرتوازهمه چی وهمه کس گذشتم اماتو...توی این چندماه عمرم چندین سال گذشت...

کاش عقده گشابربغضم

میشدی یعنی آن روزهای خوب خواب بودم!بادابه مبادارفت ومبادابه بادرفت!آیازیادرفت وچرادرگلوشکست فرصت

تمام کردی...

دعاونفرین توگلوشکست تاآمدم بابغض خداحافظی کنم امابفض توگلوشکست

وظلم وقساوت توراشایدباران محبت بتواندازدلم بشورد...مراازچشمان غمزده بازورق خونین بارم نشناختی مراازضعف

جسمانی وجودم ترسیم کردی که ندانستی مسببش تویی نام تودردلم جاودانه خواهم نگاشت توبی معرفت ترین دختردنیایی...


این وبدون هرگزنمیتونی عشق ومحبت وصداقت ووفاوخوبی های منونسبت بخودت جبران کنی!ومن هم هرگزحلالت نمیکنم بخاطرشکستنم بخاطرنامردیت من هیچ وقت ازتوراضی نخواهم بود...چه داستان غریبیست داستان زندگی!
دستی که داس را برداشت همان دستیست که گندم را کاشته بود ...

اون لحظه ای که توازمن چیزی خواستی دیگه به کینه ونفرتم ازنامردی که درحقم کردی فکرنکردم خواستم مث همیشه مردانگیم وثابت کنم حالاکه کارتوبامن تمومه بازهم ... نمیدونم بعد۴ماه چطورجرات کردی بیای بدون هیچ توضیحی ازمن سواستفاده کنی؟(ازاحساسم)خوب میدونستی من چقدرضعیف هستم دربرابرت اینبارمن کمی گیج اماهنوزبی اراده بودم اخه حس من دوباره برمنطق شکست خوردم پیروزشد،منی ک مدتهابلاتکلیف بودم ناگهان تواومدی ازخاصیت مجهول عشق من واردشدی عشقی که میتونست بی اندازه ببخشه بی اندازه گذشت داشته باشه عشقی که این مدتهاتنفری شگرف دردرونش ازمعشوق احساس میکردبراستی چرادوباره خام شدچراباز...

یعنی چی میخوادآخرش بشه!خداجون این انصاف نیس باهام اینجوری رفتاربشه من نمیخواستم کاری که انجام میدم واسه

بنده ات چیزی بخوام واجرکارم وکم کنم ولی توببین من دربرابراین همه بی مهری چی خواستم وچی گفتم نبایدتوقع داشته

باشم ازم دلجویی کنه یابگه الهی میرم حتماداغون شدی تواین4ما ازدوریم...بی انصاف



 هرجورمیخواستی باشی من صبوری میکردم من هنوزهم باورنمیکنم دروغهات ومن تحمل میکردم هرطوری

که باهام رفتارکردی اماعتراف میکنم ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ... !!!
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
آدمهایی که امروز دستت را می گیرند
و فردا به پرتگاه بلا هول می دهند ...آری ازتومیترسم

ادامه مطلب ...

خیانت همیشه دراوج اعتمادشکل میگیرد...

نمیدونم ازکجاشروع کنم حادثه دیدارراحادثه تکرارزجری تمام نشدنی...حرفهایم راباگریه مینویسم امابرای خودم

اینبارگریه نمیکنم برای همه آدمهای عاشق گریستم برای توگریستم برای آدمهای بیتفاوت برای عشقهای

یکطرفه...دیگه زورم نمیرسه نمیتونم نمیشه کسی روکه خودش وبخواب زده بیدارکنم...

امروزازسرکاررفتم واون چیزی که میخواست بهش دادم قرارنبودببینمش قرارنبودخیلی اتفاقهابیفته اماهمش افتاد

رفتم سرقرارونشستم باهاش یک ربع صحبت کردم امامن حرفی نزدم وفقط جواب دادم

وقتی رفتم قلبم دردمیکردازدیدنش ازحرفهاش...

نمیدونم من چرامغزم کارنمیکردامامیدونم ازش سوال نکردم چه میکنه خوبه یاازدواج کرده یانه...

بهم گفت مبینم عینکی شدی لاغرشدی پیرداری میشی امانفهمیدمن اگه تواین 4ماه اینقدرتغییرکردم

بخاطرخودش بوده که این بلاهاروسرم آورده اون چهره ای که ازمن دیدچهره بیروح یک آذمی بودکه یک زمانی

زیباوسرحال وجوون بودم...میگفت تابحال چندباربهم لطف کردی وکمک کردی ومحبت!!!امیدوارم

جبران کنم امامن جبران نمیخوام من میخواستم توفقط بفهمی بعضی چیزارو

اون نمیدونه من همیشه اینجوری بودم نه اینکه بگه چندباره بهم لطف کردی من هرلحظه اول دیداروآشنایی همیشه دست کمک بودم جون فدات بودم

من فقط گاهی لبخندزدم امادیگه من اون آدم حیقیقی نیستم من دنیایی مجازی ام الان حقیقی ترین دنیاست

اون هنوزهم تغییرنکرده بودهمون آدم بی احساس قبل بوداماچرامن نتونستم تنفرم رونشون بدم چرانتونستم

بدباشم چراحرفهای تورودیرخوندم...برمن چی گذشت هرکی هرچی بخوادمیتونه بهم فحش بده وبگه من احمق

وساده ام وبازاجازه دادم آزارم بده...

بهش گفتم یک باراومدم دیدمش اماباخنده گفت توهنوزدنبال منی!!!منم گفت فقط یک باربود.اونم مجبورشدم

 بدونم درچه حالی...هرگزخودم بخاطر۲باره دیدنش نمیبخشم آخه اون همون آدم قبل بودوبی خبرازاحساسم

ای خداخرابم بگوه کنم بگوچرامن بایدهمش له بشم چرانتونست دستم وبگیره بگه منوببخش منم بگم ...

امانشد...

من پای قولم وحرفهام ایستادم امااون نه...

گریه نمیکنم نرو, آه نمیکشم بشین,حرف نمیزنم بمون, بغض نمیکنم ببین..

 مائیم که می دویم از پی باد... یا نمی دویم از پی باد یا می رویم از یاد...‏"


 از یهـ جـــایی بهـ بعــد ،

آدمـ دیگهـ دوست نداره هیچـــی 

درست بشهـ .....

آـدم دلش میخـواد ،

همهـ چــی

/تمومـ بشـهـ/...


چهـ تفـــاوت بزرگـــی است میـــان 

/تنهـــایی قبل از تو / 

و 

/تنهـــایی بعد از تو





دل فقط دل تو!!
دل من که دل نیست...
یا میشکنه یا میگیره یا تنگ میشه...



آهای... اگه پسری بهت اظهار علاقه کرد و فهمیدی که قلبش برات می تپه بکدفعه به سرت نزنه که خرش کنی و سوارش بشی. اون خر خدائی و مادر زادی است و فقط واسه همین آفریده شده که خر تو باشه. جون بابات وقتی سوارش میشی بهش سیخک نزن که تندتر بره. چون ممکنه جفتک بزنه و کاسه و کوزه را بهم بریزه.


  • اشکاتو کی میشمره وقتیکه
    دستای من از گونه هات دوره
    رفتن همیشه اختیاری نیست
    آدم یه جاهایی رو مجبوره!!!
    خندت تو دلم جا نمیگیره
    سهم تو خورشیده نه خاموشی
    من عاشقانه میگذرم از تو
    گاهــــــی چـــه دلچســبِ فـــراموشــــــــی...............
    اشکاتو کی میشمره وقتیکه
دستای من از گونه هات دوره
رفتن همیشه اختیاری نیست
آدم یه جاهایی رو مجبوره!!!
خندت تو دلم جا نمیگیره
سهم تو خورشیده نه خاموشی
من عاشقانه میگذرم از تو
گاهــــــی چـــه دلچســبِ فـــراموشــــــــی...............
 
m@h

اومدی سراغم جانم ...

در طول زندگیم خیلی پیش بینی های اشتباه کردم

اما احمقانه ترینش این بود که خیال می کردم روزی متوجه میشوی

که چقدر در حقم بدی کرده ای .....

نگاره: ‏مـــــن
 دستم بـه جایـی بـند نبود
 او
دلـــش.....!!!‏

عجب طعم عجیبی دارد دوست داشتن تو ... دوست داشتن ، بدون انتظار ِ داشتن ...

گلایه ای کوچک گوشه ی دلم ، سنگینی میکند ... بگذار تا بگویم که از رفتنت گله ای نیست ...

رفتن ، " حقت " بود ... ولی " حـــــــــــــــــــــلالت نمـــــــــــــــیکنم " ... حــــــــــلالت نیست عاشقانه هایم که به پای تو هدر رفت ...



بعدازمدتهابی خبری دیدم تو۲تااس ام اس دادی وخواستی حلالت کنم وحرف دیگه ای نوشتی که برایم

زیادعجیب نبودازتوکه چنان نوشتی برام انگارهمین یکساعت پیش بوده که ازهم بیخبربودیم!

امامن جواب ندادم وجودم پرازضطراب وهیجان بودوسردرگم که چی بایدبگم؟توهمین فکرآبودم که دوباره

اس دادی که تنهاامیدم تویی و....!نمیدونم چرااون لحظه ج دادم که باشه واست جورمیکنم!?

هرگزفکرنکردم بایدجواب ردبدم امااگه نمیشناختمت میگفتم چه پرروست که بعداز۴ماه و۱۰روزبرگشته

بدون هیچ حرفی داری میگی تنهاامیدم تویی که...توهم تنهاامیدمن بودی اماببین اینه وضعم!خب میدونی هرگزمنه احمق ناامیدت نکرده بودم حالا

همه جارفتی وبه ناچارجام شوکران رونوشیدی وبه من اس دادی.خوب این آخرین وصیت من بودکه گفتم که

 مشکلی وغمی ودردسری برات پیش اومدبیاسراغم

اومدی سراغم جانم بقربانت اماحالاچرا!؟اومدی امانپرسیدی خوبم یابدم نپرسیدی روزگارم چگونه

میگذرد!البته منظورازاومدنت اس ام اس بود...اگرازاحوالات من نپرسی پس دلیلی نداردکه بگویم

خوبم دلیلی نداردبدانی خوبم اصلاچه کاریه من که نسبتی ندارم من فقط احمقی بودم که حس میکنم

سواستفاده ازمن شده وداره میشه!سواستفاده ازاحساسم...داری میخونی بهار؟ببین روزگارم رو!من

این ۲روزه حالم دوباره خراب شده باهرصدای زنگی میترسم منی قبلاباهرصدای میگفتم ای جانم بازعزیزمه

اماحالاداغونم بخاطراینکه نکنه بخوادبگه دوباره حلالم کن که من نمیکنم!میترسم بگه ازدواج کرده بگه

منوبه عنوان یک خریایک برادر میبینه میترسم جواب ندم میترسم جواب بدم ازسکوت ازخاموشی ازهمهمه ازتکرارازاصرارازلبخندظاهری ازگریه پنهانی میترسم!ا

من فقط نمیخواستم ازکسی دیگه کمک بخوادمیدونم دنیاپرازگرگ وروباهه...

مـی گویند لیــاقـــت نداشـت
نمـــی دانـنــــد کـــه تــــــــو
فـقـط دوستـــم نــداشتـی
هـمـیــــن ..

‎Arman Gholami's photo.‎

نمیدونم چی میشه امامن دیگه روح وجسمم مال تونیست  تویی که مال کسی دیگه ای فقط سرقولی که دادم ایستادم 

... می اندیشم اون روزی که بلندفریادمیزدم وگریه میکردم توکجابودی اون روزایی که دیگه واسم ارزش قایل

نبودی دیگه مهم نبودچی به سرم میادتودیگرصدایم رانمیخواستی بشنوی!

چه آشوب عجیبی هس وقتی که می اندیشم درنبودم هنگام جدایی کجاهابودی وچیکاراکردی وباکی بودی... 

 

ادامه مطلب ...