-
منوببخش
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1401 10:01
مراببخش ای دلبرازیادرفته مراکه کودکانه تراازخودراندم مراکه ترادرمرداب وجودم غرق کردمت منی که به آخرجاده نمی اندیشیدم ببخش وخلاصم که ازاین عذاب وجدان وزجرابدی ام میدانم خواسته بزرگی است ولی منوببخش
-
مراببخش
پنجشنبه 11 دیماه سال 1399 09:18
مراببخش مراببخش تویی که اومدی توی زندگی من نتونستم حقایق زندگی ام رابتوبگویم ...حقیقت های تلخی که نمیشدبهت بگویم من دنبال حس خوب بودم وتواین حس رابه من دادی ومن گذشته ام فراموش کردم اما...مراببخش وازمن بگذر
-
تقدیم به عشقِ لعنتیِ زبان نفهم ..
شنبه 26 خردادماه سال 1397 00:08
تقدیم به عشقِ لعنتیِ زبان نفهم ... می میخورم یک پیک مانده تا ته شیشه می میخورم دردم رسیده تا خود ریشه یک پیک مانده تا به مستی و سبکبالی میبینمت در اشکایم غرقِ خوشحالی با مستیام این شب را سحر کنم بی تو من مُستم آمادهام سفر کنم بی تو یک پیک مانده تا ته مستی فروپاشی تردید دارم تا ابد منتظرم باشی یک پیک مانده تا...
-
بامن بیا
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1397 14:59
به احمقانه ترین شکل ممکن، دلتنگ زنی هستم که هیچ خیابانی را با او قدم نزده ام... اما او در تمام خاطرات من راه می رود ! ماندهام که مردم از چه چیزی بیشتر وحشت دارند؟ من که میگویم مردم بیشتر از هر چیز از این وحشت دارند که قدمِ تازهای بردارند یا حرف تازهای بزند ➰ The cells in your body react to everything that your...
-
پشمانم
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1397 22:12
مراببخش ای دوست تهی ازهمه چیزوهمه کس دستانم خالی وقلبم مالامال اندوه وحزن وپشیمانیست ویه دنیادلتنگ...خسته ام خسته وقتی که میبینم هیچ چیزدرست نمیشه...
-
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ !
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1395 12:26
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ! ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ! ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ، ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ... ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ! ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ...
-
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻣﺠﺒﻮﺭﯾﻢ ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺘﻮﻧﻦ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ !
شنبه 18 مهرماه سال 1394 00:32
اسکارلت: من هیچوقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را باحوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب دهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام. آنچه که شکست، شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره ی خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی...
-
منویک دنیافراموشی
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1394 18:42
نیستش نمی دونم کجاست! چه می کنه! ولی می دونم که ندارمش هیچوقت نخواستم که تورو با چشمات به یاد بیارم نه نمی خواستم که تورو تو گم ترین آرزوهام ببینم نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم : هنوزم دوستت دارم. آخه تو حول و ولای پریشونیه تورو نداشتن تو گیرو داره: ” ای بابا دله تو هیچ ، حال اون خوش ! ” ای بی مروت ! دیگه دلی می...
-
“نبودن” اونقد سخت نیست که فراموش کردن یه”بودن” سخته….
سهشنبه 13 مردادماه سال 1394 20:33
ﻧﻘﺎشی ﺍﺕ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ, ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﺭﺍﻫﺖ ﺭﺍ کشیدﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻧﻘﺎشی ﺍﻡ ﭼﻨﮕﯽ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺰﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻩ ﯼ ﺭﻓﺘﻨﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﯽ میکشم!+ خـــــــــــــــــــــــــــدایا جـــــواب اشـــــــکهــاے چشــــــــــــــمانـﻢ را ﺍﺯ کـــﮯ بگیــــــــــــــرم؟ ﺍﺯ کـﮯ شاکـﮯ بــــــاشم؟ ﺗـــــو یــــــا...
-
نوروزتان خجسته...
جمعه 29 اسفندماه سال 1393 21:23
نرم نرمک میرسد اینک بهار ، خوش به حال روزگار ، خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها ، خوش به حال غنچه های نیمه باز . . . امسال هم تموم شدبی انکه زندگی تغییری جزسرعت حرکتش بسوی مرگ بیشترمیشودچیزی محسوس نبودبرایم ...سرعتی که قبلابوی زندگی راداشت ولی اینک لحظات غمگینی راتداعی میکند...میدونی که...
-
ﻣــﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧــﻤﯿﻨـﻮﯾـﺴــﻢ ؛ ﻣﯿـﮑﺸـــــﻢ . . . ! ﺣـﺴـﺮﺕ ﻫﺮ ﺁﻧـﭽــﻪ ﺧــﻮﺍﺳﺘـﻤـﻮ ﻧـﺸــﺪ!؟
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1393 06:42
بازمینویسم وبازمی سوزم میگریم وشمعی روشن میکنم...دوباره اومدسالگردجدایی منوتوومن دوباره بی انگیزه وسست نسبت به تمام دنیابتومی اندیشیدم ویادت راگرامی داشتم مراسم خیلی ساده گاهی میگم خدایا!خسته تر از آنم که ناله ای کنم یا گله ای...!؟ میگویند مرگ حق است؟حقم را می خواهم...!!!!!خواسته ی زیادیه؟!!امابازتوبه میکنم ازناشکریم...
-
کجاست ترجمانی که سکوتم رامعناکند...
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 19:00
میترسم ازاین آدمها" آدمهای که امروزدوستت دارن؛فردا بدون هیچ دلیلی رهایت میکنن"! آدمهای که امروزلبخندشان رامیبینی؛ فردا قهر وخشم ونامهربانیشان را"!آدمهای که امروزپای درددلت مینشینند؛فردا بیرحمانه قضاوت میکنن"! آدمهای که امروزقدرشناس محبتت هستند؛فرداطلبکارمحبتت"! آدمهای که تو رابا تعریفهایشان به...
-
کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!!
پنجشنبه 18 دیماه سال 1393 12:10
هیچ چیزتغییرنکرده نه احساس وافکارم فقط بزرگترشده سن دردهایم ومن هنوزدرگیرتوام وتنفری بیشترازبیش... به اول رابطمون می اندیشم وبه میانه راه وبعدازاون به پایانش...چقدرتفاوت بودوتناقص بین حرفات وکارهات!!! چند ماه اول خیلی خوب بود... میگفت از ته قلبش دوسم داره...وقتی میگفتم منم همینطور باورش نمیشد... میگفت به قیافت و طرز...
-
مــــن تِکــــرار شُــــدَنی نیستـَـــم . خــــاطراتََــــت را بــــنویــــس!
دوشنبه 15 دیماه سال 1393 08:23
مرا که میشناسی؟! من خودمم... کسی شبیه هیچکس! کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی... شبیه شعرهایم هستم، شاد، گاهی غمگین، مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر اگر نوشته هایم را بیابی منم همان حوالی ام... شبیه باران پاییزی؛ از فاصله ها دور و به عشق نزدیک...! .2:0"> .2:0.0"> .2:0.0.0"> .2:0.0.0.0"> .2:0.0.0.0.0">...
-
دار بـــــــــــــزن ... خــاطــرات کســی کــه , تــــو را دور زده...!
سهشنبه 25 آذرماه سال 1393 18:07
سلام به "آنها" که همیشه هستند... آدم هایی که عجله ندارند. "آنها" که «گوش» هستند. "آنها" که هوای گفتگو دارند. "آنها" که کلمه به کلمه با تو هستند. "آنها" که وقتی تلفنی با آنها حرف می زنی مرتب نمی گویند:«باشه باشه»،که یعنی خداحافظی. "آنها" که بلند می گویند:...
-
تو ای حقیقت شعرم ...مرا رعایت کن.
جمعه 21 آذرماه سال 1393 18:20
در قانون من چه بدانی چه ندانی،چه بخوانی چه نخوانی وقتی خون به نقطه ی جوش می رسد، ...شعر می شود... اما چند روزیست واژه ها خیال قافیه شدن ندارند! شعر امشبم تنها یک جمله است است: خیلی ها دلمو شکستن...ولی تو با همه فرق داشتی...آخـه یه ضرب المثلی هست که میگه : کار را آن کرد که تمام کرد... کاش هنوزم آن باورهاواعتمادهای...
-
از همون روزای اول میدونستم نمی مونی.....
شنبه 8 آذرماه سال 1393 18:21
من کسی را میشناسم که دوستش دارم و دوستم ندارد، شب ها بیتاب خیره به یک عکس مینشینم, حرف میزنم ,دلتنگ میشوم... و او نزدیک و نزدیک تر میشود به کسی دیگر و در ارزو تمام شدن احساس . . . من کسی را میشناسم که دوستم دارد و من دوستش ندارم هر روز هزار قدم برای راضی کردنم بر میدارد و من هزااااااااااااار قدم دور میشوم . . . کسی را...
-
خدایاکی کات میدهی!!!!!میگم اینبارخداحافظ !!!!
شنبه 3 آبانماه سال 1393 18:28
سلام روزگارچه میکنی بانامردی مردمانش؟منوکه میبینی خرده های دلم دیگه ازنامردی چسب نمیخوره ...دل من که دیگه دل نمیشه اماکتاب 16جلدی دلتنگی های من به نقطه آخررسیده ...آره کات . نام مرادرکتاب رکوردهاثبت کنید...من رکوردصبروانتظاروشکستم وتوهم رکورددار بی وفایی بی تفاوتی ودل شکستن هستی ...امامن اومدم تاپایان دهم کتاب دنیای...
-
اگه خاطر کسی و نتونستی از خاظرات پاک کنی...بدون که همیشه تو خاطرشی...
شنبه 12 مهرماه سال 1393 08:30
وقتی به ته فیلترسیگارم نگاه میکنم زندگی ام قلبم وسینه ام رااینگونه سیاه مانندنیکوتین می بینم ودلتنگی ام رابادودخاکستری سیگارکمی دودمیکنم شایددودش دمارازروزگارم چون تودرآوردومراکه اینگونه معتادخاطراتت شده ام روزی باسرطان یادت بمیراند...آه که نمیدانی چقدردلتنگ هستم امروز...امروزهوای شهرمان بارانی وسرداست درهوای 11مهر....
-
زخمی بود! درمانش که کردم،زخمیم کرد و رفت...
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1393 15:47
زمانی نه چندان دور سخن نمی گفتیم و در سکوت فکرهای هم را می شنیدیم ،امروز حرف هم که می زنیم برای هم غریبه ایم ! دنـیـاسـت دیـگـر . . . !دلـم سـرگـردان تـصـمـیـم اسـت . . .نمی دانم باید این دوستی پایان تلخ داشته باشد یا گرفتار تلخی بی پایان شود ... !؟ شنیدی میگن بعضیها وقتی میآیند، خوشبختی میآورند و بعضیهاوقتــــی...
-
فریاد ها را... همه میشوند... اگر "سکوتم" را فهمیدی هنرکرده ای.
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 16:03
روزی که تورفتی من هرچه برسردل وعقل وجونم آمدروفقط خدامیدونست اماانقدرنبودی که به نبودنت عادت کردم به زندگی بدون توعادت کردم آنقدرچشم انتظارموندم بی قرارگریان ودردمندکه پوسیدم تجزیه شدم ودل کندم... وقتی کنارم بودی دستپاچه میشدم خودم نبودم همه توبودی جزقدم زدن گرفتن بازوی من و اون روزادعامیکردم که میشه الان صبح اس بده...
-
من روحی سرگردانم بلاتکلیف وخسته
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 19:34
احساس من بتویکی ازحقیفی ترین مواردعشقی دردنیابودوتومیدانی این حقیقت راکه شایدبرایت این همه احساس عذاب آوربودکه نمیتونستی پابپایم بیایی!!!امانمیدانم چگونه مرااحمق فرض کردی روزی که شروع به بی وفایی خیانت ونامردی کردی مانندموریانه آرام آرام ازدروغ خورده شدم امابازهم سازش کردم دیدم اون لحظه که خواستم اس ام اسی روکه روی...
-
خیانتت دروغ دوست داشتنت بود!!!
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 20:21
روزگار عجیبیست...آدمهاوقتی میخواهند به تو نزدیک شونددروغ میگویندوقتی میخواهند بروندراست میگویند!!! روزهایی بودندکه درکنارتوپرازاعتمادشوق باوربودم برای داشتنت دل رامومن چشم رادرویش ازهمه دنیاکردم چشام جزتونمی تونستندببینندآری توبعدازخداپرستنده دلم بودی آیات خدارامیخواندم وهرروزبرای سلامتیت نمازشکربه پامیکردم روزی...
-
بادلم بازی نکن..
شنبه 11 مردادماه سال 1393 20:23
سلام ای غریبه آشنا سلامی درپس آخرین روزجدایی... سلامی بی انتهادرکنج دیوارفراموشی دلت درپس شلاق وشکنجه ضربات خنجرنامردیت باسکوتی که سرشارازعقده ازکینه ... وکمی هم عشق وعلاقه بجامانده ازغذای روح آنشبم ازشام آخرم ازدلکندن تلاش برای مردن گمشدن سلام چه بگویم ازاین عشق بی حاصل ازبلاتکلیفی هاازچشم انتظاری ها ازخاطرات میان...
-
دنیای - ﺍﻣﺮﻭﺯِ ﻣﻦ, ﮔﺮﺑﻪ ﻧﯿﺴﺖ؛ ﮔﺮﮒ ﺍﺳت...
جمعه 3 مردادماه سال 1393 10:39
من مانده ام و یک برگه سفید!!! یک دنیا حرف نا گفتنی!!! و یک بغل تنهایی و دلتنگی... درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!! در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند! و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!بی وفایی تو نوشتنی نیست... در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک اماشکسته می کشم ! و , وقت تمام...
-
تو به تک تک لحظه های من یک بودن بدهکاری...!!!
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1393 12:21
میدانم توروزی به رویای من بازخواهی گشت اماکاشکی بدونی هیچی مث گذشته نیست ومن باسپیدی های موودستانی لرزان وکمرخمیده درکنارگورستان مرده دلم ایستاده ام وهرروزبه دل شکسته ام سرمیزنم وبرایش مرثیه های تکراری کاخ آرزوهایم راکه فروریختندبه باورهایی که تبدیل به ناامیدی نافرجامی شدندهمه رابرایش بازگومیکنم حتی گاهی الکی میگویم...
-
تقدیربی تقصیرنیست...!!!
شنبه 21 تیرماه سال 1393 12:41
این روزهاپرازحرفم اماچیزی برای گفتن ندارم حتی جنس حوصله ام ازشمعی دربادست که هی روشن وخاموش میشودهی کبریت میزنم که دلگرم شوم اماامان ازبادی که میوزدو...چون یادتوکه می آیدودرهوایم درقلب وگوشم درنگاهم...می ماند. دیگراشکهایم راخودم پاک میکنم میدانم همه رهگدرندومن هستم وروزگارم!من هستم حتی گاهی که بی تاب وبیمارم خب من...
-
هرگزبودنم رانفهمیدی! پس مرگ مراباورکن
جمعه 6 تیرماه سال 1393 08:35
ﺳﺎﮐﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻭﺣﺸِﯽ.ﺗﻨﻬﺎﻡ ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺭﻡ ﺷﻠﻮﻏﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻧﺎﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳتم ﺩﺍﺭﻥ ﺭﻓﯿﻖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺭﻓﯿﻘﺒﺎﺯ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﭙﺮﻡ ﭼﻮﻥ ﺗﮏ ﭘﺮﻡ ﺳﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻡ ﭼﻮﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﻡ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ ﭼﻮﻥ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺑﺪﯼ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﻪ آری وآنگاه که ازبهارتقویمی بماندازمن فقط استخوانهایی که توراروزی دوست میداشت اماروحم درآرزوی جهانی...
-
میخواستم یادت رابسوزانم اماخاکسترش مراسوزاند!
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 08:46
دلهره! دلهره!فرو ریختن؟آوار؟آواردلم...دلی ازجنس سادگی دلبستگی خستگی گاهی تنفرگاهی سکوت شایدفریاد!فریادی ازجدایی بی گناهی شکستن های تکراری فغان ازیک سال و5ماه بی قراری اشک وآه نفرین سوگواری میخوام دنیاروزیباببینم مث اون روزاکه بودی وگاهی بچه گانه باهام حرف میزدی همیشه فک میکردم قلبت هم مث قلب یک کودک پاک وصادقه!!!ببین...
-
از سکوتم بترس! وقتی که ساکت می شوم!لابد همه درد و دل هایم را برای خدا برده ام
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1393 20:29
آمدم تاباردیگرازاحساسم بگویم ازدلم ازحال وهوای وجودم آمدم بابی قراری هاآمدم ازانتظاروازشب زنده داری هایم بنویسم آمدم بگویم آمدام امابازهم تونیامدی! نیامدی ببینی وبخوانی احساسم به توچگونه درحال تغییرهست...تونیامدی زیراعامل دردم بودی توسراسرشکستم بودی ونیامدی اماباران آمدوحال وهوای من رابایادت عجین کرد!!!ببین همه ازبارش...