ﭼﻪ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺭﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﯽ . . .
از قدیم گفتن "کار از محکم کاری عیب نمی کنه"
ذهن... رویا... جرأت... شجاعت... انگیزه... اعتماد به نفس... قدرت... صلابت...
همه هست...
فقط جای "تجلی" خالی است... این روزها...
شاید پیدا کند، خدارا چه دیدی... دیوانه ها که دلیل نمی خواهند...
تو دنیایی که ارزشی واسه کسی نداری، چه لزومی داره که حتما وجود داشته باشی؟
دنیایی که اگه کسی به یادت بیوفته واسه کاره خودشه یا واسه خنده نه به خاطر تو...
دنیایی که آدما خیلی ساده از کنارت می گذرن... منظورم به شخص خاصی نیست...
با همه هستم... پس وقتی "بودن" مفهومی نداره "نبودن" خیلی بهتره...
انگار از اول نبودی... آدما خیلی فراموش کارن زود از یادشون میری... اما حیف که من آدم نیستم...
ادامه مطلب ...
عشق من چیزی نبودتوی دلم که لب تاقچه عادت ازیادم برود!من این اشتباه رادوست داشتم
وبهایش رادادم .قلب وروحم وجسمم باتمام تنفری که سعی کردنسبت بهت داشته باشه اماباز
نمیتونه احساسش روکنترل کنه وقتی توبه سراغش میای!توبازهم بعدازمدتهااومدی وبازداغونم
کردی،دیدم اس ام اس دادی سلام چطوری ومن باحالی دگرگون نوشتم خوبم وبعدتوگفتی ۲شب هست
که خواب بدی ازمن می بینی ونگران شدی!امامن دیگرجواب توراندادم چون دستانم سست ولرزان شده
بودندوحس نوشتن نداشتم قلبم تشویش زده وداغ شده بودوباخودمی اندیشیدم تونگران من شدی!چرا؟
پس این ۸ماه چی!من یک بارنه هزاران بارمرده ام وتوبی خبرازحالم بودی،اگه نگران حال من هستی دیگربهم
اس نده زنگ نزن بذاربه دردخودم بسوزم
بذاربه نداشتنت نبودنت نخواستنت عادت کنم بگذاراین حس تنفرم راباخودبگورببرم...این وبدون یک عاشق بی
دفاعه مظلومه ضعیفه شکننده است آزارش نده هریادی ازمعشوق داغونش میکنه،ازدیشب که اس دادی تاالان
که ۳عصرروزشنبه هس همش توفکرم وبهم ریختم دیشب ازفرط ناراحتی ساعت ۹ونیم شب خوابیدم منی که
زودتراز۱۲شب نمیخوابم!!!این غیرممکنه دیگه حال من بهتربشه وببخشه دل شکستم کارتورو،من باهزارویک دلیل
میگم که توبهم بدی کردی کاری که هرگزفکرش ونمیکردم ازجانب تواتفاق بیفته
زخمی که زذی دلی که شکستی ارزان بدست نیومده بودکه بزیرپایت له ولوردش کنیواین بهایی داردکه
دیریازودبایدبپردازی اخه این دل بی گناه بودوتواین رابطه وعشق راآلوده به نیرنگ کردی.
از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت
آنکه دوستش داریم هرگونه حقی بر ما دارد حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد...
نمیتوان از او رنجشی به دل گرفت...بلکه باید از خود رنجید...که چرا؟
که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که مارا ترک کندو این خود دردی کشنده است
همه چی تموم شد......
قفسم تنگتر از ان بود که فکر میکردم.بالهایت همه خونین بودند....ولی اکنون
ازادی........پرواز کن ...اوج بگیر...و بدان که پر گشودنهایت حسرت پرواز
را برد از یاد مرا...!
ادامه مطلب ...
میدانی عزیزکم وقتی عاشق میشوی بی دفاع ترین موجودروی زمین هستی میدانی که چون قاصدکی باهرنسیم وبادی
سرگردان ودورشده ازاصل خویش میشوی!وجنس بلوردلت شکننده ازهرناملایمات.
گاهی میخواهم متنفرباشم اما!امابعدازهزاران سال دوری وفراغ وحتی کینه تولحظات فراموشی درست
تواوج برگشت به زندگی ناگهان اندک خبری دنیایت رابه روزاول جای اول برمیگردونه وباهمه زجری که کشیدسست
نرم تسلیم معشوق نامردوبی وفایت میشوی.
میدانی درست مث آدمی که میدونه سیگاربرای قلب وریه ضررداره امابازمیره سراغش ومیکشه
بی اختیاربازخامش میشوی...
نمی تونم فرمولی برای دوباره عشق نشدن یاوسوسه دوباره ات
بدهم تاجلوی احساس زیبات وبگیری امافقط میخوام بگم
قدرخودت وبدون
من دیگه نمیذارم بادلم بااحساسم بادلت بااحساست بازی بشه
بیاپروازکنیم بی قیدوبندهرگزنذارعشق اسیرت بکنه دلبسته چیزهای فانی نشو
برخی آدمهامیاینددرزندگیت تانعمت شوند
اماعبرت شدنداومدندتنهانباشی اماازجمع دزدیدن تورو...
برای خودت زندگی کن وازنوشروع کن بهار
اگر روزی داستانم را نقل کردی: بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد بگو تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت بگو دلشکسته بود اما دل کسی را نشکست بگو کوه غم بود ولی کسی را غمگین نکرد و شاید بد بود اما بدی کسی را نخواست...
ادامه مطلب ...
عاشقش بودم که خدای دومم شد!بامن زیست وبامن نفس کشیدهمنفسم شد.
دردستانم دربسترم درآغوشم جسم وروحم شد...همه دقایقم دل مشغولی ام هم پدزومادرهم خواهروبرادروهمسرم
همه کس وکارم شده بودبااوخوابیدم وبرخواستم هرچنددورامااین حس من بودوهمه ایمانم شده بود
امانمیدانم تاوان کدامین گناه بودکه بامن غریبه گشت ونامردشده بود!!!
کلماتم گریه هایم التماسم شکستنم رادیدوبرایش این زجرعادت شده بود
مینویسم ومیگویم اماهمه چیزهایم دیگربرایش گنگ شده بود
من دیگر حوصله مقابله ندارم
من حوصله خواستن و خواسته شدن ندارم
من حوصله راضی کردن هم ندرم
ای تو نسیم زندگی یا مرا به ساحل برسان یا مرا رها کن
که من حتی حوصله فکر کردن به تورا هم ندادم
اینکه میدونم مینویسم وفایدهای نداره اینکه منم ویک دنیاشکست وتنفرپس بایدتموم کنم این نوشتن رو...
نمک نشناس...زخم که میخوری..خوب مزه مزه اش کن..حتماً نمکش آشناست !
لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم
“تـــو” غلط اضافیِ زندگیم بودی ...
یک قطره اشک 1%ش آبه 99%ش احساسه
ادامه مطلب ...
امشب 2شنبه وهوای بارونی وقشنگی بیرونه.فقط به گذشته کمی فکرکردم...
نمیدونم به منووکارهام فکرمیکنی یانه دیگه نمیتونم حدس بزنم! نمیدونم دیگه حتی کی هستی وبه چی فکرمیکنی وچیکارمیکنی!منی که یه روزکاملامیتونستم درک کنم وبفهمم درچه حالی هستی حتی لحظه ای بیخبرازت نبودم اماحالامن موندم و...اگه بهم فکرمیکنی پس بایداعتراف بکنی که هرگزبااحساساتت بازی نکردم هرگزبهت بدی نکردم...گاهی اینقدردلم میگیره که نمیدونم چطوربایدازاین حالت رهابشم دوست داشتم میشدمث قدیمهازوداس میدادم بهت میگفتم بریم بیرون ببینمت وباهم دست تودست هم قدم بزنیم کوچه به کوچه.اماهرگزتاریخ تکرارنخواهدشد!باهرکی وهرجاهستی برات تواین دنیاآرزوی خوشبختی میکنم
هیــچوقــــت !
چندروزه هواخیلی سردشده بوداونم توآبان ماه،داشتم باخودم فکرمیکردم کفش چی بپوشم یادکفشهای بوت
گرمی که واسم خریده بودی افتادم ناگهان بی اختیارلبخندزدم وبعدمدتهاکه ازجدایمون میگذره به یک چیزمثبتی ازتوکار
خوب وخیری که انجام دادی فکرکردم.امایادم میادتولیست وسایلی که ازتوبعدجدایمون قراربودنابودکنم اسمی
ازکفش نبود!حالاکه خوب فکرمیکنم می بینم اون لیست وتوهوای گرم نوشته وکفشهاروجمع کرده بودم وجلو
چشم نبودآخه کفش های جدیدی جاش روگرفته بودن!درست مث علاقه توبه من هرچندکه شایدسرنوشت
ماآدمامث همین کفش باشدوهرچه خوارآیدروزی بکارآید!فقط من که پات رونمیزدم درحیرتم چرا
یکــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗــــــــــــ !
ﺑﺨــﺎﻃــــﺮِ ﺗﻤــﺎﻡِ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــﯽ ﮐــﻪ ﺩﺭ
ﺣـــﺪِ ﯾﮑـــــ ﻓﮑـــﺮ ﻣﺎﻧـــﺪﻧــﺪ!!!...