ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شهریوراومدومن احساس بدی بهم دست میده وقتی یادم میادسال قبل که توهمین ماه تولدم بود
دیگه واست مهم نبودم ...دلخوش بودم لااقل احساست روببنم که بازم بخاطرم وبیادم داری شهرو
مغازه هاروبهم میریزی که شایدخوشحالم کنی اماتو...
وقتی عاشقی حتی اگه ببردرنده هم که باشی یک موش هم میتونه بیادبااحساست بازی کنه ودلت وبشکنه وبره...
این نامردیه عاشق ضعیفه ونمیتونه ازخودش دفاع بکنه
یادش بخیرروزگاری که عشق ومحبت مان بهم زیادبودلحظه ای نبوداگه عشقم بهم زنگ میزدواس میدادبصورت
آنی جوابش وندم...یعنی حتی اگه توحمام بودم میبردم مهم نبودگوشیم خراب بشه مهم نبوداگه میخواستم قبل ازتولدش
یک ماه بازاروبچرخم وتامناسب ترین چیزوواسش بخرم...مهم نبوداگه بهترین دخترای دنیاجلوم باشن بهشون نگاه کنم
چون اون روباتمام بدیهاش دوستش داشتم وکسی درنظرم نمیتونست باشه...
یادم میادوقتی بیرون قدم میزدیم اگه میخواستی سوارماشین بشی شماره پلاکش روبرمیداشتم نکنه کسی بدزده تورو
احساس بدی الان دارم که چقدراحمق بودم که خودم باعث شدم توراحت کنارم بزنی چون نمیخواست واسه
داشتنم تلاش بکنی من آماده ودردسترس بودم من باهرسازتومیرقصیدم...
آخرین اس ام اس تورویادم میادکه نوشتی دیگه نمیتونم ببینمت من دارم ازدواج میکنم!!!!!!!وای چقدرراحت نوشتی...
میدونم میخواستی منوازسرت بازکنی و
من همش گریه کردم گریه گریه تاوقتی که دیگه اشکام خشک شدوبالشتم وروی دهنم گذاشتم وهی نفرنت
کردم هی دادزدم نه بخاطرازدواجی که گفتی نه...بخاطرروشن شدن حقیقت بخاطراینه که چه راحت دل میشکوندی
چه آسون ضربه زدی وخوردم کردی بیزاربودم ازصبوربودنم ازاینه چرانفهمیدم داشتی بهم نامردی میکردی چرا
کوربودم چرابهت اعتمادکردم چرررررررررررررررررررررررررآآآآآآآآآآآ
توگفتی نمیخوای ببینی منوآخه منی که دل تنگت بودم امااهمیت ندادی اون روزآ...ولی بخاطرمشکل
خودت قرارگذاشتی باهام
وهمدیگه رودیدیم!!!آخه این عادت بودکه فقط بفکرخودت باشی همیشه بفکرخودت بودی لعنتی
نمیدونم این مطالب ومیخونی یانه امامن ازکنارتوبودن فقط ضررکردم ازلحاظ روحی ضربه ای خوردم که دیگه
جبران نمیشه باهیچ چیزی...میتونستم باخراب ترین آدمهاباشم وخرجشون کنم واوناهم ...
امامن که اینجوری نبودم ونیستم خودت میدونستی میشدبهم اعتمادبکنی حتی هرجامیرفتم بهت میگفتم
من دیگه باورهام ازدست دادم ...اینقدربرام عزیزبودی که حاضربودم تمام اعضای بدنم رو
اگه نیازداشتی بهت اهداکنم جون میدادم برات ...چه شبهایی بیداربودم نگرانت بودم وتودرخواب نازبودی
وتوفقط خواب بودی اره خواب خرگوشی...
نمیدونم چی بگم امااگه بخواهم بگم واست چه کارایی کردم اجرخودم روکم کردم ولی کاش میتونستم یک
نفرین نامه ولعن نامه بنویسم ومث زیارت عاشوراکه شمرویزیدومعاویه وابوسفیان و...لعن میکنه منم تورو
نفرین کنم که جفاکردی به من وقلبم به راه عاشقی به انسانیت
حالابایدنفرین کنم تویی که سرت قسم میخوردم اما...
حالاهم نفرین برتوبرمن...بی معرفت... بیوفا ...بی لیاقت ...سنگدل... خاین... نامرد.....................
روزی که عاشق شدم عقلم را در پس دیوانگی پنهان کردم
روزی که به کمال عشق رسیدم غرورم را زیر پا له کردم
،روزی که عشق و زندگیم در هم آمیخته شدند دنیارا فراموش کردم،
روزی که در عشق شکست خوردم دیگر توانایی تصمیم گیری نداشتم.
چراکه عقلم را_شادمانیم را_غم_غرورم را همه و همه را از دست داده بودم
اینجا جاییست که پشت دوستت دارم ها هم نوشته شده:ساخت چین
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را سیر کرده است خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است.. خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه میکنم ـ آه! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است. . .
آدم موقع تولدش اینطوری مینویسه؟! تولددددددد
تولدت مبارککک، مبارک مبارککک تولدت مبارررررررک!
من عاشق کیک تولددددمممممم! یوهو!
یادت باشه جای منم کیک بخوری، من همیشه اینقدر میخورم که دیگه نمیتونم نفس بکشم
راستی از طرف من بهترین کادو رو برای خودت بخر! از کیسه خلیفه است دیگه
از طرف من برای خودت یه گلدون بگیر، یه گلدون که بتونی باهاش درد دل کنی
تولدتتتتتت مبارررررکککککککک!
مرسی دستت دردنکنه میرم ازطرف توواسه خودم یک پیراهن میخرم وشمع فوت میکنم...چندتاکاکتوس ویک کاج کوچیک داشتم که خشک شدن الان اون کاج رودارم واسم لذت بخشه وقتی گیاه کنارم هس حالاهم دوباره میرم گلدون میگیرم چشم...
راستی ی باررفتیم 7یا8نفری واسه تولدیکی ازبچه هابه ییلاقی اطراف مشهداونم11شب تولدگرفتیم و2تاکیک داشتیم یکی ازخانومای جمع یکم خامه مالیدبصورت اونی که تولدش بوداونم تلافی کردزدبهش یکهو
همه ریختیم بهم ودخترچشمت روزبدنبینه کیکهاروزدیم توسروصورت یک اوضاعی شدناجورهرکی ازیک جایی درمیرفت وجیغ میزدمن که اون وسطازخنده غش کرده بودم آخه خوش خنده اام هرکی رسیدتالباس زیرم وکیک مالید...لباسام موهام همش چرب وچیلی ازخامه شداون محلی روهم که کرایه کردیم بعدش تایک ساعت تمیزمیکردیم ...ولی جات خالی خیلی خاطره انگیزبود
سلام داداش
با وبلاگت خیلی حال میکنم
خودتو درگیر نکن
تمام انرژیتو جمع کنو برای پیشرفت آیندت تلاش کن
همه دخترا همینن
واقعا هر کدوم یک نوع موجود عجیبن یعنی دو تاشون نیستن که شبیه هم باشن
تولدتم مبارک
من هر روز سر میزنم اینجا
برات آرزوی موفقیت دارم
سلام مرسی ازنظرت سعی میکنم بانوشتن وگذاشتن مطلب آروم بشم اونم وقتی دلم میگیره بهرحال برای توهم آرزوی بهترینهارودارم...
بزرگترین خطایش این بود که:
می پنداشت؛
من برای همیشه صبور خواهم ماند...!!!