چه بی هوامیای ومیری حتی برای ثانیه ای ونمی فهمی این آمدن این رفتنت منودیوونه میکنه منوهوایی وخراب میکنه
چی میدونی ازدل من دلی که مجنون ترین مجنون زمان خودبود.
من ازانتهانمی ترسیدم من ازبی وفایی نمیترسیدم بلکه ترس من ازضربه ای بودکه بعدازاعتمادبتومیخوردم ومی ترسیدم
ازنفرین های دل شکسته ام ضربه بخوری...
بذارروزگارم خالی ازهوای توبشه دیگه بسه هرچی بایادت نفس کشیدم!نه که فک کنی هوایی تازه میخوام نه اماتوچرابی هواگاهی میای ومیری مگه نمی فهمی هوای داشتنت وندارم ازبس که نبودی تنهایی هام ویادم رفت وباخدای خودم
تقسیم کردم.یادم نیست کی باتوخندیدم امامیدانم که توبه من خندیدی ...
اگه کوه دردهم که باشم بازهم توبازی باقلبم شکستم ازرفیق خودم رودست خوردم
دیگه چشمهای خیس وقلبهای شکسته تواین دنیامشتری ندارندودل سنگی شده مرام آدما.
گشتم بود!!
دیگرنمی گویم گشتم نبود
اتفاقا گشتم بود
ولی برای من نبود
ادامه مطلب ...
بارش اولین برف امشب آغازشدامایادوقتی که کوچک بودم افتادم ...بارش برف برایم زیباوجالب بود'هرگزنمیدانستم سردی آدمهامیتونه ازسوزوسرمای برف بیشترباشه!وقلبهایی هم یخ زده وجودداشته باشند...
چقدرلذت داشت آدم برفی باپدردرست میکردم آدم برفی بی جانی که بادستهای پدرم جان میگرفت ودرذهن کودکانه من همدمم میشد،دماغ ودهن ودست رادرست میکردیم ومن کلاه وشالم را برایش می گذاشتم وپدرم قلبش راوطرح لبخندش رابرای آدم برفی ام ،اینگونه زنده بودآدم برفی برایم!وای چه لذتی داشت... ساعتهامراقبش بودم تاکسی خرابش نکنه حتی بااینکه قدیماآدمهاصمیمی وگرم بودن امااین گرماهم نمیتونست آدم برفیم وآب کنه!اماحالادیگه اون آدمای گرم قدیم نیستن کنارم وآدم های برفی ویخی وماشینی حضورداشتن که فقط مختص زمستان نبودن جان داشتن ولی بی جان بودن وبرای بقای خودشان جان میگرفتن انگاربارفتن پدرآدمیت ومهرومحبت رفت!طرح لبخندش شدطرح لبخندهمراه اول واینگونه دنیای من مصنوعی شدوعشق بجای جان دادن وبخشیدن ! قلب وجان ونفسم راگرفت
ومن بی زارم ازاین آدمک های برفی که دنیای گرم مراسردونابودکردند
بارهاتواین مدت توروتوذهنم کشتمت و باتنفرازت عشقت وتودلم نابودکردم اما!امانمیدونم پس چراتوهنوززنده ای
اوایل جدایی چون خون گریه میکردم خون به اشک واشک هایم خشک شدند!چون کویرلوت شدم!
وقتی رفتی منگ شدم مات ومبهوت وبعددیوانه وارفریادمیزدم وخودم رابه زمین وزمان کوبیدم ... زجرهاوناله هایم تبدیل به غصه هاوغم هاکم کم خشم وتنفرواکنون فقط تاسف
حرفهای من سرگذشت عشق نافرجام من است که به سراسردنیاپخش شده است ومیبینندومیخوانندتاماراقضاوت کنند!
میدانم که توحرفهای مرااگرهم بخوانی نمیفهمی ودرک نخواهی کردامادردوردست ترین سرزمینهامرافهمیدندازتویی که نزدیک ترین بودی وهیهات کوروکر...میدنم حال منودرک نکردی ونمیکنی این حال حاله همان ماهی توی تنگ هست هنگام تلنگربه تنگ!!!
کاش داستان جدایی منوتوزیباتمام میشدامامن حتی دریغ شدم ازیک جدایی زیباامااین دل من دیگرکبوترنیست که ازبامی که پرخواست دوباره بنشیندهرچندکه دلی برام نگذاشتی
گفتم دیگرسراغت رانمیگیرم که راحت زندگی کنی اماتوچراسراغم راگرفتی؟؟؟
عشق کسب وکارمن بودوبرایم دلگرمی ولی برای توشدفقط سرگرمی وبازی بامن
کاش میشدترابرای همیشه ازوجودم پاک کنم
خیلیها به زبون میارن که واسم ارزش داری
ولی به گفتن نیــست ...
به اینه تــ ♥ــوی که وقتتو واسم میزاری با همه ی
خســته گی هات
وقتی تنهام تــ ♥ــوی که با امدنت نمیزاری
تنــهایی رو حــس کنم
با همه ی اخلاقای گندم و بچه بازیهام
کنار میای
همه چیو چشــات بهم میگه
خوبه که ادم از انتخابش هیجوقت پشــیمون نشه
حتی اگه تا خر باهــم نباشیم
هیچوقت مهربونیــاتو نمیزاره پشــیمون شم
ارامــش داشتن تـو زندگی نعمتـیه که
هرکسی نداره
آره
خـدایا شکـرت که پـشتمـی...
کاش آدمهابرای شناخت یکدیگرقبل ازوابسته کردن ووابسته شدن اول جنس طرفشون وبعداحساس اون روبشناسن
وبعدعاشق بشن تامجبورنشن دل بشکنن...
امسال واسه من خیلی زودداره میگذره،حواسم پرت دنیای توکه بودبرام زمان حساب نمیشد.به لحظاتی
می اندیشم که کنارم بودی وکوروکرشده بودی نگذاشتی حتی جدایمون هم پایان خوبی داشته باشه.تقریبا
داره ۹ماه میشه ازجدایمون ومن منتظرفرصتی هستم که کاملاباهات کات کنم!توتمام پست هایی که گذاشتم
ومطالبم گفتم که توبهم بدی کردی امامیخوام بگم منم بدبودم آره اگه نبودم توبهم خیانت نمیکردی حتماخواستی
فرارکنی ازعشق فراوونم بهت یادته بهت میگفتم به بی نهایت دارم میرسم ازعشق به تو!میگفتم ۷۰%شده عشقم وتا۱۰۰%چیزی نمونده!یادته؟رفتی تابه ۱۰۰%نرسم.حالا%هاروحساب کن روتنفر!بذاربگم چقدر،شاید۶۰%.خوش بحالت که یکی پیداشده بودکه اینقدرعاشقت بود،کاش کسی هم واسه من اینجوری حاضربودجون بده!
اگه بودچی میشدچی میکردم!شایدم جنبه نداشتم وخرمیشدم میفهمیدم عاشقمه واسیرمه عذابش
میدادم آه چه میدونم دنیای نامردهمینه.واسه دیدنت قلبم میلرزیدچون عاشقت بودم اماحالامیلرزم ومیترسم
که بخوای ببینی منوآخه الان ازت متنفرم!چه تفاوتی ایجادکردی دررندگی وباورم
ارتفاعِ چِشمام خیلى زیاده ! !
اونایی که اَزَش اُفتادن دیگه دیده نشدن . . . ! !
ادامه مطلب ...
ﭼﻪ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺭﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﯽ . . .
از قدیم گفتن "کار از محکم کاری عیب نمی کنه"
ذهن... رویا... جرأت... شجاعت... انگیزه... اعتماد به نفس... قدرت... صلابت...
همه هست...
فقط جای "تجلی" خالی است... این روزها...
شاید پیدا کند، خدارا چه دیدی... دیوانه ها که دلیل نمی خواهند...
تو دنیایی که ارزشی واسه کسی نداری، چه لزومی داره که حتما وجود داشته باشی؟
دنیایی که اگه کسی به یادت بیوفته واسه کاره خودشه یا واسه خنده نه به خاطر تو...
دنیایی که آدما خیلی ساده از کنارت می گذرن... منظورم به شخص خاصی نیست...
با همه هستم... پس وقتی "بودن" مفهومی نداره "نبودن" خیلی بهتره...
انگار از اول نبودی... آدما خیلی فراموش کارن زود از یادشون میری... اما حیف که من آدم نیستم...
ادامه مطلب ...
عشق من چیزی نبودتوی دلم که لب تاقچه عادت ازیادم برود!من این اشتباه رادوست داشتم
وبهایش رادادم .قلب وروحم وجسمم باتمام تنفری که سعی کردنسبت بهت داشته باشه اماباز
نمیتونه احساسش روکنترل کنه وقتی توبه سراغش میای!توبازهم بعدازمدتهااومدی وبازداغونم
کردی،دیدم اس ام اس دادی سلام چطوری ومن باحالی دگرگون نوشتم خوبم وبعدتوگفتی ۲شب هست
که خواب بدی ازمن می بینی ونگران شدی!امامن دیگرجواب توراندادم چون دستانم سست ولرزان شده
بودندوحس نوشتن نداشتم قلبم تشویش زده وداغ شده بودوباخودمی اندیشیدم تونگران من شدی!چرا؟
پس این ۸ماه چی!من یک بارنه هزاران بارمرده ام وتوبی خبرازحالم بودی،اگه نگران حال من هستی دیگربهم
اس نده زنگ نزن بذاربه دردخودم بسوزم
بذاربه نداشتنت نبودنت نخواستنت عادت کنم بگذاراین حس تنفرم راباخودبگورببرم...این وبدون یک عاشق بی
دفاعه مظلومه ضعیفه شکننده است آزارش نده هریادی ازمعشوق داغونش میکنه،ازدیشب که اس دادی تاالان
که ۳عصرروزشنبه هس همش توفکرم وبهم ریختم دیشب ازفرط ناراحتی ساعت ۹ونیم شب خوابیدم منی که
زودتراز۱۲شب نمیخوابم!!!این غیرممکنه دیگه حال من بهتربشه وببخشه دل شکستم کارتورو،من باهزارویک دلیل
میگم که توبهم بدی کردی کاری که هرگزفکرش ونمیکردم ازجانب تواتفاق بیفته
زخمی که زذی دلی که شکستی ارزان بدست نیومده بودکه بزیرپایت له ولوردش کنیواین بهایی داردکه
دیریازودبایدبپردازی اخه این دل بی گناه بودوتواین رابطه وعشق راآلوده به نیرنگ کردی.
از او که رفته نباید رنجشی به دل گرفت
آنکه دوستش داریم هرگونه حقی بر ما دارد حتی حق آنکه دیگر دوستمان نداشته باشد...
نمیتوان از او رنجشی به دل گرفت...بلکه باید از خود رنجید...که چرا؟
که چرا باید آنقدر شایسته ی محبت نباشیم که مارا ترک کندو این خود دردی کشنده است
همه چی تموم شد......
قفسم تنگتر از ان بود که فکر میکردم.بالهایت همه خونین بودند....ولی اکنون
ازادی........پرواز کن ...اوج بگیر...و بدان که پر گشودنهایت حسرت پرواز
را برد از یاد مرا...!
ادامه مطلب ...
میدانی عزیزکم وقتی عاشق میشوی بی دفاع ترین موجودروی زمین هستی میدانی که چون قاصدکی باهرنسیم وبادی
سرگردان ودورشده ازاصل خویش میشوی!وجنس بلوردلت شکننده ازهرناملایمات.
گاهی میخواهم متنفرباشم اما!امابعدازهزاران سال دوری وفراغ وحتی کینه تولحظات فراموشی درست
تواوج برگشت به زندگی ناگهان اندک خبری دنیایت رابه روزاول جای اول برمیگردونه وباهمه زجری که کشیدسست
نرم تسلیم معشوق نامردوبی وفایت میشوی.
میدانی درست مث آدمی که میدونه سیگاربرای قلب وریه ضررداره امابازمیره سراغش ومیکشه
بی اختیاربازخامش میشوی...
نمی تونم فرمولی برای دوباره عشق نشدن یاوسوسه دوباره ات
بدهم تاجلوی احساس زیبات وبگیری امافقط میخوام بگم
قدرخودت وبدون
من دیگه نمیذارم بادلم بااحساسم بادلت بااحساست بازی بشه
بیاپروازکنیم بی قیدوبندهرگزنذارعشق اسیرت بکنه دلبسته چیزهای فانی نشو
برخی آدمهامیاینددرزندگیت تانعمت شوند
اماعبرت شدنداومدندتنهانباشی اماازجمع دزدیدن تورو...
برای خودت زندگی کن وازنوشروع کن بهار
اگر روزی داستانم را نقل کردی: بگو بی کس بود اما کسی را بی کس نکرد بگو تنها بود اما کسی را تنها نگذاشت بگو دلشکسته بود اما دل کسی را نشکست بگو کوه غم بود ولی کسی را غمگین نکرد و شاید بد بود اما بدی کسی را نخواست...
ادامه مطلب ...
عاشقش بودم که خدای دومم شد!بامن زیست وبامن نفس کشیدهمنفسم شد.
دردستانم دربسترم درآغوشم جسم وروحم شد...همه دقایقم دل مشغولی ام هم پدزومادرهم خواهروبرادروهمسرم
همه کس وکارم شده بودبااوخوابیدم وبرخواستم هرچنددورامااین حس من بودوهمه ایمانم شده بود
امانمیدانم تاوان کدامین گناه بودکه بامن غریبه گشت ونامردشده بود!!!
کلماتم گریه هایم التماسم شکستنم رادیدوبرایش این زجرعادت شده بود
مینویسم ومیگویم اماهمه چیزهایم دیگربرایش گنگ شده بود
من دیگر حوصله مقابله ندارم
من حوصله خواستن و خواسته شدن ندارم
من حوصله راضی کردن هم ندرم
ای تو نسیم زندگی یا مرا به ساحل برسان یا مرا رها کن
که من حتی حوصله فکر کردن به تورا هم ندادم
اینکه میدونم مینویسم وفایدهای نداره اینکه منم ویک دنیاشکست وتنفرپس بایدتموم کنم این نوشتن رو...
نمک نشناس...زخم که میخوری..خوب مزه مزه اش کن..حتماً نمکش آشناست !
لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم
“تـــو” غلط اضافیِ زندگیم بودی ...
یک قطره اشک 1%ش آبه 99%ش احساسه
ادامه مطلب ...
امشب 2شنبه وهوای بارونی وقشنگی بیرونه.فقط به گذشته کمی فکرکردم...
نمیدونم به منووکارهام فکرمیکنی یانه دیگه نمیتونم حدس بزنم! نمیدونم دیگه حتی کی هستی وبه چی فکرمیکنی وچیکارمیکنی!منی که یه روزکاملامیتونستم درک کنم وبفهمم درچه حالی هستی حتی لحظه ای بیخبرازت نبودم اماحالامن موندم و...اگه بهم فکرمیکنی پس بایداعتراف بکنی که هرگزبااحساساتت بازی نکردم هرگزبهت بدی نکردم...گاهی اینقدردلم میگیره که نمیدونم چطوربایدازاین حالت رهابشم دوست داشتم میشدمث قدیمهازوداس میدادم بهت میگفتم بریم بیرون ببینمت وباهم دست تودست هم قدم بزنیم کوچه به کوچه.اماهرگزتاریخ تکرارنخواهدشد!باهرکی وهرجاهستی برات تواین دنیاآرزوی خوشبختی میکنم
هیــچوقــــت !
چندروزه هواخیلی سردشده بوداونم توآبان ماه،داشتم باخودم فکرمیکردم کفش چی بپوشم یادکفشهای بوت
گرمی که واسم خریده بودی افتادم ناگهان بی اختیارلبخندزدم وبعدمدتهاکه ازجدایمون میگذره به یک چیزمثبتی ازتوکار
خوب وخیری که انجام دادی فکرکردم.امایادم میادتولیست وسایلی که ازتوبعدجدایمون قراربودنابودکنم اسمی
ازکفش نبود!حالاکه خوب فکرمیکنم می بینم اون لیست وتوهوای گرم نوشته وکفشهاروجمع کرده بودم وجلو
چشم نبودآخه کفش های جدیدی جاش روگرفته بودن!درست مث علاقه توبه من هرچندکه شایدسرنوشت
ماآدمامث همین کفش باشدوهرچه خوارآیدروزی بکارآید!فقط من که پات رونمیزدم درحیرتم چرا
یکــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗــــــــــــ !
ﺑﺨــﺎﻃــــﺮِ ﺗﻤــﺎﻡِ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــﯽ ﮐــﻪ ﺩﺭ
ﺣـــﺪِ ﯾﮑـــــ ﻓﮑـــﺮ ﻣﺎﻧـــﺪﻧــﺪ!!!...
امروزهوای بارونی ازصبح داره منوهوایی میکنه ومث دیوونه هابرنم زیربارون وبه یادزجرهای عاشقانه وترنم خاطرات
پاییزی هق هق کنم ودرخیابانهای وابستگی بایادعشق گذشته ام قدم زنان خودراخالی کنم ازهرچه دلبستگی که بهت دارم اماازصبح خودم رازندونی کردم تاعذاب نکشم وشایدکاری نکن که بعدپشیمان دلم بشم
خاطرات بارونیم باتورابه یاددارم و...
افسوس من خیلی دیرفهمیدم توهم ممکنه نامردبشی.
تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم///
بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم؟؟؟///
من که هردقیقم وابسته به دقیقه تو بود!!! ///
من که حتی لباس تنم به سلیقه تو بود !!!
روزی درآسمان برایت ستاره ای کاشتم تامراقبت باشدوازماه خواستم میزبان توباشد...
وای اگربدونی چقدرسختی کشیدم تابهت اثبات کنم عشقم رااما...
وای اگربدونی چقدرزجرکشیدم تاباخیانتت کناربیایم
وکاش آن ستاره مراازخیانتت آگاه میکرد
امافقط چشمک زدندومن فریب خوردم.................................................................
نبود ... پیدا شد ... آشنا شد ... دوست شد ... مهر شد ... گرم شد
عشق شد ... یار شد ... تار شد ... بد شد ... رد شد ... سرد شد
غم شد ... بغض شد ... اشک شد ... آه شد ... دور شد ... گم شد
تمام شد . . .
حس تریدباعشق ازمن حساس بگیربه من احساس بده بازم احساس بگیر
راستی عشقم ....
میدانستی که از وقتی تو آمدی به زندگی ام
از وقتی که دوستم داشتی
از وقتی که دوستم نداشتی
از وقتی که رفتی
از وقتی که فراموشم کردی
شیطان هـــــــــــر روز نفرینم میکند؟
میدانستی؟
آخَر بَعدِ تو ، دیگر هیچ وسوسه اش برایم کار ساز نبود ...
آخَر بعد تو من حتی به دیگری نگاه هم نکردم ...
حتّی نگاه عشقم...
کاش بدانی شیطان هم نفرینم کرد