عزیزدل تورا باخویشتن یک دل نمیبینم بجزخون دل ازاین عشق بی حاصل نمی بینم هزاران جهدکردم تابه راهت آورم لیکن چه حاصل چه حاصل چون تورادرهم رهی مایل نمی بینم
دوست داشتم فقل زبانم بازمیشد وبگویم که چقدر دوستت دارم/دوست داشتم روزی قلب آتش گرفته ام را لمس کنی تا بادستان تو به آرامش برسد/دلم میخواست فقط یک بار فقط یکبار، فقط یکبار…آرام ویواشکی در گوشت نجوا کنم که:دوستت دارم ای عشق من…/امانمیدانم چه کسی این جرعت لعنتی را ازمن دزدیده استکاش میشد بفهمی که تومی پرستدم!!!
به خاطراتمون که می اندیشم آه وافسوس میخورم که چراآخرش بایداینطوری تموم میشد!حالاکه فکرمیکنم میفهمم چراکم کم ازم دوری کردی ومنه بیخبرازهمه جادرگیربودم باخودم که چی شده؟براستی ای سنگدل علامت سوال های زیادی واسم باقی گذاشتی وجای نقطه چینهاروپرنکردی،حالاکاری به بی توجهی هاوبیتفاوت بودن وبیخیال وشوت بودنت ندارم چون اون زاتت بودامابیوفایی وخیانت که مرامت نبود!!!یادمه یک بارکه باهام دعواکردی گفتی میتونی بری باهرکسی که خواستی!ومن بازهم پشتم ازاین حرفت لرزید.چندین بارگفتی...
ادامه مطلب ...روزهای عمرم وبهترین سالهایش درکنارگذشت وبهت وابسته شدم اماحالادیگه جای خالیت وقتی که هستی وبامن نیستی بیشترازهروقتی احساس میشه
جای حرفایی که نشدبهت بزنم وکارهیی که بعدازشکستن چندین باره دلم بایدمیکردم ونکردم
کوروکربودم وحقایق رفتارهای سردگونه ات رانمیفهمیدم گویی احمق ترازمن تواین کهکشان نبود
آنچه اکنون برمن میگذردیک فاجعه فرابشریست وقتی پای دل ودلتنگی هم به میان باشدهیچ مکان وزمانی نمیشناسد
دیگرهیچ اغماری وهیچ منظومه برای من شادی نخواهدکردوستاره ای که درآسمان داشته ام راخاموش کرده اند
یادآنروزکه داشتنت ستاره جشن گرفته بودندنورافشانی میکردند...
توبگوباجای خالیت چه کنم نامرد
سنجاب کوچولوی من دیگردردلم خونه ندارد
دل من حالش خوش نیست همش میگیره وداره میمیره روزای سختی دارن برام سپری میشن روزایی که بافکرخودکشی وسرم بدست گذشتندروزایی روکه پیش رودارم بدون هیچ امیدی وپرزماتم میگذرند...
یک داغی روگذاشتی رودلم که دیگه خاموش وسردنمیشه،خواستی خوشبخت بشی!!! باشه...امابهرقیمتی؟؟؟؟
اگه حیقیقت رولحظه اول میگفتی اینجورنمیشد!دنیام وخراب کردی دیگه به کسی اعتمادنمیکنم دیگه به کسی خوبی نمیکنم...خداجون دلم خیلی خیلی شکسته چطورشدمن که به کسی بدنکردم همه وقتم ودیدی واسش گذاشتم ازهمه چیزام گذاشتم تاکمبودی حس نکنه اگه میگفت بمیرمیمردم اما!نشدبخوادمن نه بگم!ریاکار...بدکردی بد!
هرچقدرکه دوستت دارم الان ازت متنفرم ازاینکه حالابااحساس پاکم نسبت به توبازی شد،توحق داری ازدواج کنی امابه چه بهایی بدنبال خوشبختی رفتی به شکستن وله کردن وبازی بامنه بیخبر!من مث ... باوفابودم حتی محل ... نذاشتی که بگی داره کسی توزندگیت میادمنم بهت گیرنمیدادم چراسردشدی!نفرین به من به تووبه هرکی که اومدجای منوگرفت وباعث شدتوخیانت کنی ومنوبدبخت بایک وابسته وپل صراط روواسه خودت باریک تر،اونجامنتظرت هستم من شکایت دارم پیش خداازبندش اون بایدبگه چرا؟من سالم بودم وخدایابنده تودیوونم کردباهام بازی کرد.ازت متنفرم تاقیامت قیامت من ازت نمیگذرم بهت تبریک میگم امیدوارم خوشبخت بشی اماحساب مااون دنیا.باخودم عهدکردم هرشب واسه ظلمی که کردی بهم گریه کنم ونفرین آخه دیگه اشکام بندنمیاد...
فریادکشیدم باهق هق بلندخیلی پستی نامردی بی...ی تونمیدونستی پستی چقدردوستت دارم چراپنهان کردی چراباهام بازی کردی چرابخاطرمنفعت خودت دلم ونابودکردی آیاشکستن دل عاشق گناه نیست؟من شکایت کردم غرغرکردم هی پیلت کردم که چرانامهربونی چراسردی چراحسی نداری بهم وتومیگفتی نه تغییرنکردی من بازآروم میشدم امامن که مریض نبودم هی گلایه کنم حس میکردم یه چیزی شده گفتم ازاون روزی که گوشیت ونشونم ندادی فهمیدم چیزی هست امانمیخواستم بهت بی اعتمادبشم ولی حس بدی پیداکردم پس دلیل گیردادنم به احساست الکی نبودمن میفهمیدم توآدم سابق نیستی.نفرینت کردم وبخداواگذارت کردم چون خیانت کردی بخاطریکی دیگه منوله کردی خدامیدونه چه تصمیمایی واسه انتقام ازت گرفتم اماخداخودش جوابت بده که مت تفاله شدم
توواسم همون کسی بودی که سرت قسم میخوردم که هرگزبهم دروغ نمیگی پنهان کاری نداری وفاداری وباصداقتی اماریدی به باورام ازسادگیم سواستفاده کردی وبازیم دادی منه احمق بایدمیفهمیدم ازروزی که توحست بهم تغییرکرده کسی دیگه جام روداشته کم کم میگرفته حالاکه به حرفهات وکارات فکرمیکنم به اینکه نمیخواستی زیادببینیمت وکنارم باشی وحرف بزنی جای دیگه گیرکرده بوددلت فقط نمیدونم چراخیانت کردی باهام بازی کردی وهی باحرفات عذابم دادی من دگیرتوبدم چون دلیل منطقی واسه سردیت وبی مهریت پیدانمیکردم نگوخانوم داشته آماده خیانت میشده خوب منم بهت کاملاایمان داشتم ولی حالاکمرم وقلبم شکست بدترین ضربه روخوردم بخاطرخیانتت اگه میگفتی قراره خواستگاربیادومیخوای ازدواج کنی من که حرفی نمیزدم اماتونگفتی نگفتی تا...بدکردی نامردتورومیسپارم به خدا
ببین هروزدارم زجرمیکشم ونمیفهمی سبزرفتی بهارم امامن زردوخشکیده ماندم
غمگینی آدم هایی کـه دوستشـــان دارم غمگینم میکند.
گاهی دلـــــم می خواهد با انگشتم گوشه لب شان را بالا ببرم
شاید خنـــــــده یــادشــان بــیاید!!!
اینکه کاری از دستــــم بر نمــی آید......
اینکه زورم به دنــــــیا نمی رسد ، تلـــــخ است !
خـــــــــــــــــــــــــــــــیلی تــــــــــــــلخ .........
4بهاراست که منوهووووش توچلوباهم بودیم شایدهروزمداوم.اینقدربهم علاقه داشتیم که هرگزفکرنمیکردیم بهم خیانت کنیم من که بیشترازچشام بهش ایمان داشتم امااون چندین ماه باکسی درارتباط بودونن ساده بیخبر!میمیدم هرروزازاحساسش بهم کم میشه وسردشده بود. نمیفهمیدم چرابی احساس شده وبهم محبت نمیکنه!اون سردترمیشدومن گرمترچون حس میکردم کم کاری کردم امامن که جونم وواسش گذاشتم چطورشدکه دیگه جلوچشماش نمیومد. تااینکه...