دنیامحل گذره وباهرشکستی وهرپیروزی نمیتونی حتمابگی همه چی درسته یاتمومه همان طورکه
هرگزدرهوای ابری پاییزی نمیشه فهمیدوقت اولین وآخرین بارش راپیش بینی کرد!من نمیدانم
دوباره کی به انتهامیرسم اماهرباری که به آخررسوندی منوولی من عاشقانه تروصبورانه ترآغازشدم!
امروزک میخوانی نفرینت کردم بخاطراینکه فرصت عاشقانه زندگی کردن رابرای 6ماه ازمن گرفتی.
باخودم عهدکرده بوددل به کسی نبندم فقط
برای تو زندگی می کنم، به عشق تو زنده هستم، اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز می دهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو می رود…
عشق تو، حضور تو، به من نفس می دهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم
نه به انتظار شکستم، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی، تو مال منی و همه زندگی ام هستی…
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند می تپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو می میرم….
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمی شود چشمهایم از این انتظار ، می مانم و می مانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمی توان از تو گذشت، به خدا نمی توان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمی مانم ، نمی گویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز می مانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا می گذارم ،
نمی گویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی…
قلبی که تنها تپش هایش برای تو است،
زنده ماندن من به شرط تپش های این قلب نیست، به عشق بودن تو
وقتی دو نفر از هم جدا میشن ....
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ؛
چون به قلب همدیگه زخم زدن !
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ؛
چون زمانی همو دوست داشتن !
تنها میتونن آشنا ترین غریبه برای همدیگه باشن ...
ادامه مطلب ...
سلام دل شکسته من حال واحوالت چطوره?؟میدونم چندوقته نه کسی سراغت ومیگیره ونه واسه عیادت
ازت گلی گرفته میشه،ببخش اگه بحرفت نکردم وباعث شدم اینجورله ولورده بشی بسوزی وبشکنی
اما...
دلم ...
عزیزم ...
نفسم... بخدادست خودم نبودگول خوردم اعتمادبی جاکردم به مهربونیت قسم به بندبندازهم
گسسته ات به وسعت صدای شکستنت به بارهاپرپرشدن به سوختنت سوگندبه لحظه هایی
زجرخیانت ازگناه شکستن تونمیگذردمن دیدم چه خون ودلهاخوردی اونی روکه بال وپرش
دادی چطوری حق عشق ومهروصبوریت بجاآورد...
سالهاخواهدگذشت اماای دل من میدانم توفراموش نخواهی کردکسی راکه
نمک خوردونمکدون شکست
میدانم لیاقت توبیش ازاینهابودمیدانم منم بتوجفاکردم اماچرابامن قهری من که
گمان میکردم اوهم چون تو
صاف وصادق است من که...من...منوببخش وعذابم نده اگه توهم این چنین گرفته باشی ودلگیر
من که دیگرپناهی ندارم!!!دل مهربانم نگذاردیگرعاشق شوم نگذاردیگربه کسی اعتمادکنم
اماازاونگذر...من به عشق باتوبودن همه صبروقرارم رفت و....
لحــظه ی رفــتـن
ســکـوتـم عـــلامت رضـا نـبـود
مــی خـــواسـتـــم مثـــل هـمـیشـه
روی حــرفت حــرفی نیــاورم
اماشایددرنبودم اثرات نامردی به من رادرزندگیت احساس کنی امابازهم مهم نیست میدانم که نمیفهمی
میدانم که نمیدانی ومیدانم که نمیخوانی
کمکم میخوام دنیای نامردراباتمام وابستگیم خاک کنم وترک کنم شایدبعدازاین
فراموش کنم حتی چقدراحمق بودم که بازهم برایت وقت گزاشتم ونوشتم ومطلب گذاشتم...
نمیدونم میتونم یانه
حیف...نمیدونم چی میشه سعی میکنم به دلم دروغ بگم که تورودوست ندارم اماحقیقت روهم
میدونم که تنفرم جایی برای دوست داشتن نذاشته
فرامـــوش کـــردنت کــار آسانــی اســت...
کافـــی اســت دراز بکشــم، چشمهایــم را ببنــدم و نــفس نــکشم...!
شهریوراومدومن احساس بدی بهم دست میده وقتی یادم میادسال قبل که توهمین ماه تولدم بود
دیگه واست مهم نبودم ...دلخوش بودم لااقل احساست روببنم که بازم بخاطرم وبیادم داری شهرو
مغازه هاروبهم میریزی که شایدخوشحالم کنی اماتو...
وقتی عاشقی حتی اگه ببردرنده هم که باشی یک موش هم میتونه بیادبااحساست بازی کنه ودلت وبشکنه وبره...
این نامردیه عاشق ضعیفه ونمیتونه ازخودش دفاع بکنه
یادش بخیرروزگاری که عشق ومحبت مان بهم زیادبودلحظه ای نبوداگه عشقم بهم زنگ میزدواس میدادبصورت
آنی جوابش وندم...یعنی حتی اگه توحمام بودم میبردم مهم نبودگوشیم خراب بشه مهم نبوداگه میخواستم قبل ازتولدش
یک ماه بازاروبچرخم وتامناسب ترین چیزوواسش بخرم...مهم نبوداگه بهترین دخترای دنیاجلوم باشن بهشون نگاه کنم
چون اون روباتمام بدیهاش دوستش داشتم وکسی درنظرم نمیتونست باشه...
یادم میادوقتی بیرون قدم میزدیم اگه میخواستی سوارماشین بشی شماره پلاکش روبرمیداشتم نکنه کسی بدزده تورو
احساس بدی الان دارم که چقدراحمق بودم که خودم باعث شدم توراحت کنارم بزنی چون نمیخواست واسه
داشتنم تلاش بکنی من آماده ودردسترس بودم من باهرسازتومیرقصیدم...
آخرین اس ام اس تورویادم میادکه نوشتی دیگه نمیتونم ببینمت من دارم ازدواج میکنم!!!!!!!وای چقدرراحت نوشتی...
میدونم میخواستی منوازسرت بازکنی و
من همش گریه کردم گریه گریه تاوقتی که دیگه اشکام خشک شدوبالشتم وروی دهنم گذاشتم وهی نفرنت
کردم هی دادزدم نه بخاطرازدواجی که گفتی نه...بخاطرروشن شدن حقیقت بخاطراینه که چه راحت دل میشکوندی
چه آسون ضربه زدی وخوردم کردی بیزاربودم ازصبوربودنم ازاینه چرانفهمیدم داشتی بهم نامردی میکردی چرا
کوربودم چرابهت اعتمادکردم چرررررررررررررررررررررررررآآآآآآآآآآآ
توگفتی نمیخوای ببینی منوآخه منی که دل تنگت بودم امااهمیت ندادی اون روزآ...ولی بخاطرمشکل
خودت قرارگذاشتی باهام
وهمدیگه رودیدیم!!!آخه این عادت بودکه فقط بفکرخودت باشی همیشه بفکرخودت بودی لعنتی
نمیدونم این مطالب ومیخونی یانه امامن ازکنارتوبودن فقط ضررکردم ازلحاظ روحی ضربه ای خوردم که دیگه
جبران نمیشه باهیچ چیزی...میتونستم باخراب ترین آدمهاباشم وخرجشون کنم واوناهم ...
امامن که اینجوری نبودم ونیستم خودت میدونستی میشدبهم اعتمادبکنی حتی هرجامیرفتم بهت میگفتم
من دیگه باورهام ازدست دادم ...اینقدربرام عزیزبودی که حاضربودم تمام اعضای بدنم رو
اگه نیازداشتی بهت اهداکنم جون میدادم برات ...چه شبهایی بیداربودم نگرانت بودم وتودرخواب نازبودی
وتوفقط خواب بودی اره خواب خرگوشی...
نمیدونم چی بگم امااگه بخواهم بگم واست چه کارایی کردم اجرخودم روکم کردم ولی کاش میتونستم یک
نفرین نامه ولعن نامه بنویسم ومث زیارت عاشوراکه شمرویزیدومعاویه وابوسفیان و...لعن میکنه منم تورو
نفرین کنم که جفاکردی به من وقلبم به راه عاشقی به انسانیت
حالابایدنفرین کنم تویی که سرت قسم میخوردم اما...
حالاهم نفرین برتوبرمن...بی معرفت... بیوفا ...بی لیاقت ...سنگدل... خاین... نامرد.....................
روزی که عاشق شدم عقلم را در پس دیوانگی پنهان کردم
روزی که به کمال عشق رسیدم غرورم را زیر پا له کردم
،روزی که عشق و زندگیم در هم آمیخته شدند دنیارا فراموش کردم،
روزی که در عشق شکست خوردم دیگر توانایی تصمیم گیری نداشتم.
چراکه عقلم را_شادمانیم را_غم_غرورم را همه و همه را از دست داده بودم
اینجا جاییست که پشت دوستت دارم ها هم نوشته شده:ساخت چین
آهای تویی که معنی عشق ومهربانی رومعنی فداکاری ووفاداری رونمیفهمی من سالهابه پات سوختم وساختم واست جون دادم وقت گذاشتم پاک نگه داشتمت مراقبت بودم وبخاطرتوازهمه چی وهمه کس گذشتم رومانتیک وبااحساس بودم واست ازبرگ گل بهت نازک ترنگفتم...پس چرادرجواب همه خوبی هام وفداکاری هام واژه خیانتت شدنصیب من چرابعدچندماه که رفتی فقط اس دادی که میدونم بهت بدکردم حلالم کن!حتی نپرسیدی حالم چطوره!؟منی که هرروزکنارت بودم یهودیدم سردشدی وازم دوری کردی نفهمیدی چقدرزجرکشیدم ازدوریت ازبی خبریت حتی وقتی فهمیدم بهم نامردی کردی فقط گریستم همش هق هق...ازت متنفرم ازتویی که ندیدی ونشنیدی کوربودی...
میدونی چقدخوبه آدماتوزندگیشون وقتی دچارسختی میشن ودست تنهان یکی باشه که دستت
وبگیره یکی که بشه بهش اعتمادکنی وتکیه کنی،یکی که ممکنه اصلاکسی نبینش جلودست و
چشمت نباشه امابدونی همیشه هس مث یک فرشته پیدامیشه ونجاتت میده وگرفتاریت یادردت
روتسکین والتیام میده چیزی میدن اماطلب کارنمیشن وبی توقع برات خدمت میکنن.اینافرشته هایی
هستن توزندگی ماکه خدافرستادشون واسه اینکه خطانریم راه وبه هرکسی مجبورنشیم اعتمادکنیم
که دنیادنیای نامردیست که به این بهانه کسی ازماسواستفاده نکنه امابعضی هااین فرشته هارو
نمی بینن وتن به تن هرآدمی دل به دل هربی سروپایی میدهند!من دیدم چندتاازاین فرشته هاروحتی اگه
اون فرشته بخاطرعشق ودوست داشتن هم داره واسه یکی جون میده امابازم اون بعضی هااصلانمیفهمن.
وای که چه خوش شانس یاشایدم خدادوستش داره کسی که خدااین فرشته هاروسرراهمون قرارمیده
یکی ازاون فرشته هاتویی بهار...اماافسوس که این فرشته همیشه تنهان سنگ صبورمیشن
بلاگردون میشن ولی هرگزکسی براشون مرهم نمیشه یاحتی ازدردشون هیچکی درمان نمیشه...
دنیای غریبیست بهارم که خداهم فرشته هاش روهمیشه امتحان میکنه یکی نیس بگه خداجون تاکی......
گاهى ارزش واقعى یک لحظه را تا..
زمانى که به یک خاطره تبدیل نشود را نمیفهمى ...
و چقدر دردناک است این جمله:
" یادش بخیر ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ،
ﺯﻣﯿﻦ ﮔﺮﺩ ﺍﺳﺖ !
ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺭ ﺯﺩﯼ .....
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪ !!!!
ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﺕ ﺩﯾﺪﻧﯿﺴﺖ....
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
پاره تنم به تن دیگری رفت
عادتم را که میدانی
لباسی که بر تن دیگری بوده نمیپوشم
دیگر نمیخواهمت ...
حالم خوبه آره دنیای فراموشی واسم خیلی جالبه گاهی آدم میتونه معتادبه موادیامشروب
بشه تابه این حالت برسه امامن باحرفهای توبه اینجارسیدم وفهمیدم ارزشش رونداشت
هرچندکه توقمارعشق باختم امادوست خوبی چون توودوستای خوبی چون تووخانواده
بالاتروباارزش ترازهرچیزی هستن...من وقتی دیدمش دیگه دل کندم مث یک میت که
چشاش بازبودتایکی بیادوببنده واسش ومن چشام بسته شدوقتی که آخرین بارکنارش بودم
اونجاآخرراه ودیدم اونجابی هیچ حرفی اززندگیش اززندگیم زده نشد
جایگاه خودم ودیدم توی قلبش دیدم باچشمان خودم که جانم میرفت ومن دیگه اون عاشق نبودم
اشک بریزم والتماس کنم من دیگه سردشدم همون لحظه میگن خاک واسه خانواده صاحب
عذاسرده راست میگن حتی واسه منی که حس میکردم مرده ام همین که 7قدم ازم دورشد
ازهمه دلبستگی هاووابستگی هادل کندم
این دنیاروارزونی خودش میدم چون واسه اون تازه داره یه حس های جدیدشروع میشه مث
من که دنیام دنیای فراموشی ودفن خاطراتشه حالاداره بایکی دیگه این حس روتجربه میکنه
حالامیگذارم دنیاروتجربه کنه باعذاب وجدان ومن تنهاگذشت وفداکاری که واسش تونستم
بکنم deletکردن هرچی داره نزدم واینکه بذارم هرجورکه راحته زندگی کنه فقط اون چیزی که
باقی مونده تعهدمن بهش بودکه توسختی هاتنهاش نذارم وماههاقبل قول گرفتم اگه ازمن جداشدی
فقط تومشکلاتت میتونی رومن حساب کنی من رفیق سختی هات بودم وعشق وکیف وخوشی هات
باشه باهرکی که حال کردی ومیکنی
درسته روزگاربرخلاف آرزوهایمان گذشت اماقلب شکسته من که ازجوروستم توازت نگذشت
گذشته ام ازجلوچشام دارن ردمیشن آهسته توآروم ردشدی ازمن توروزهای غم وغصه نمیدونم
چطورشدکه کسی توقلبت اومدوجای منوپرکردواست اماتوبه هر۲تای ماخیانت کردی هر۲بیخبربودیم
که توداری بااحساسمون بازی میکردی!بگذریم...الان ازوجدانت بیخبرم اماچطوری میتونستی به قلب
شکستم جفاکنی چطوری راحتی الان باظلمت راحت داری زندگی میکنی چطوری تونستی
اینقدرراحت بدبشی!دیگه میدونم حتی مرگ من روی تواثرنمیذاره آخه تومنفعت خودت رودر
نظرگرفتی مث همیشه ومنم مث همیشه فریب خوردم مث همیشه توبردی!شایداگه عاشق
نبودم روزگارم این نمیشدکه توراحت بشکنی قلبمواگه عاشق نبودم دلبسته نبودم ازت بت
نمی ساختم مهربون نبودم هرگزغصه بعدازتووغم نمک نشناسیت ونمی خورم هرگزشکسته
نمیشدم!!!اون بلایی که نفرقبلی سرت آوردروتوسرمن خالی کردی ومن سپربلای توشدم نامهربون
آسون وداع کردم باهات ، با اینکه می مُـــردم برات…
مدهوشی وخاموشی میبره...چی بگم ازقلبم؟ اینقدرتنفرتوی سینه ام موج میزنه که حدودش بیش ازحدشده
ومن نگران خودم هستم ...اینکه دیگه فراموش کردم ک قبلاکسی تودل تیکه تیکم بوده که توزندگی شیرینم
اومدوبانامردیش عشق ووفاومهربانی روبه لجن کشیدورفت نمک خوردونمک دون شکست اینکه بایدتف کردبه
هرچی رفاقته...
اومدم کم کم ازخونه بیرون واززندان درونم بیرون زدم شایدتوی ان شهری که برام گوشه گوشه اش
خاطره است کمی باآدمهاباخیابوناآشتی کنم اماهنوزبااینکه یکم سخت بودامادیگه دلگیرنبود
دیگه تومغازه هاخیابوناچشام دنبال تونمیگشتن نمیخواستم دیگه بهت فکرکنم...
اولین باری که دوستت داشتم یادمه اولین باری که بهت فکرنکردم نمیدونم تواین 2هفته کی بود
اماآخرین بارهس که میخوام بگم دوستت دارم اولین باری که بهم خیانت کردی وباهام بدشدی
نمیدونم کی بودوشایدنفهمم امااخرین باری که بخاطرخیانتت اشک ریختم ویادمه...
اولین حس هامعمولاواسه آدم زیباست امابرامن این اواخرسوختن وزجربود...
میخواستم جملاتی ازاولین چیزابنویسم یاآخرین هااماترسیدم مث یک نفرین حساب بشه...
خب مث همیشه باچندتانقطه چین میگذرم ازادامه حرفام...
نه به دیروز کار دارم نه به فردا فکر می کنم دوست دارم از همین امروز لذت ببرم ... خاطراتم را قاب
کردم و زدم به دیوار و از تماشایشان لذت می برم، چون چه خوب چه بد هنر دست خودم است ...
دوستم داشته باشی یا نداشته باشی به حالم فرقی نمی کند من یاد گرفتم که دوست بدارم که
عشق بورزم ... خطاکردی شاید ببخشمت نه اینکه لایق بخشایشی برای اینکه من لایق آرامشم ...
در کنارت بودم و تمام وجودم برای توبود تا وقتی برای من باشی،حالاکه با یکی دیگه هستی آهسته
و بی سر و صدا ولی با یک لبخند می روم، آخر شنیدم که می گویند جواب ابلهان خاموشی ست!!
چون، من یک عاشقم اماازتومتنفر
بی معرفت دلم برات تنگ شده بی معرفت تو نیستی یو
گریه شده یه عادت دلم برات تنگ شده خیلی زیاد
دلم به جز تو هیچکس رو نمی خواد
اینقده گریه کردم این شبارو قسم دادم خدا رو به خدا رو
چه غصه ها که از غم تو خوردم عطر تو رو خونه به خونه بردم
من به تو دل دادمو دل سپردم نبودی که ببینی غصه خوردم
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد نبودی یو ندید بی تو مردم
یادته تخت اینجوری دوست داشتی حالاواسه لمس کی نمیدونم اماطفلی من چه ساده وااااای واااااای
امان از سادگی من که حرفهات وباورمیکردم...
کاش وقتی فهمیدم دروغگو هستی همون جا ازت میگذشتم
کاش....
(زبان حال من بتو....)
من : آغوشت بوی خیانت میده !!
تو : سکوت
من : فقط بگو آره یا نه
تو : اوهوم
من: ....... چرا ؟!
تو : عاشق او بودم ... او عاشق من بود
من : پس چرا برگشتی پیش من ؟!
تو : چون ... تو رو دوست دارم ... چون ... تو دوستم داری
من : سکوت
تو : تاوانش رو میدم ... هر چقدر دوست داری می تونی کتکم بزنی
من: هه! هه! هه! ... تاوان ! کتک ! ... نه ! ... نه ! ... من روی جای
بوسه هام خط سیاه نمی کشم ...
من ... میگم ... فقط برو ... برو جاییکه دیگه نبینمت !
تو : نه
من: میری ... باید بری
تو : میرم آ
من: برو ... برو ... برو ...
توبایدبری ... دیگر نه " او " را داری نه " من " را ... تاوان سنگینی داشت خیانت به " من" و خیانت به " او " !!!
ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ...
ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﻤﺎﻥ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ " ﻋــﻮﺽ ﻧﻤﯿﺸﻦ " ﻓﻘﻂ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ
ﻣﺪﺗﯽ ...
" ﺧﻮﺩ ﻭﺍﻗﻌﯿﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻥ"
چه سکوتی دنیا را میگرفت اگر هرکس... به اندازه ی صداقتش سخن میگفت
ادامه مطلب ...