دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

بی وجدان...رفتم دلت تنگ بشه سنگ شد

ساعتهاروزهاوماههادرگذرندومن فقط یادی ازمعشوق بی وفایم رادرذهن دارم وزخمی ناسوربردل.

آه که گذرزمان فقط برغمهایم می افزایدوچاره سازی برای فراموشی ام نیست،فراموشی که ملزم

به صبرم و گذشتم سوختنم تنفرم میباشد،امامن گاهی مشتاق به عشق ومهربانی ات بردلم

مرهم میشوم وامیدبازگشتت رامیدهم!آرزوی خوشبختی تراداشتم امانه به قیمت بدبختی خود!

ای یارزدست رفته چطوری روزی عاشق هم بودیم؟یعنی اشتباه کردیم!چطورتومسیرزندگی

سالهاکنارهم بودیم باحداقل ناراحتی وغم!کی میتونست مث من اینجوری کنارکسی باشه!

توکه امروزبامن بیوفایی وبی مهری کردی یادت باشه فقط یک دل مهربون روازدست ندادی تویک

عشق حقیقی یک حامی روازخودت راندی یه دلشکسته یک زخم خورده ازجوروجفایت رارهاکردی

که هرآه ونفرینش گیراست 

گفتی 4ماه قبل بازبون وادبیات خاص منونمیخوای ومن اون لحظه فقط مبهوت ماندم اماکم کم

فهمیدم توکفشت چه ریگی بود...بی وجدان...رفتم دلت تنگ بشه سنگ شد

عکس

گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟

آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت
که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که عجب!
عاقبت مرد؟ افسوس!
کاشکی می دیدم!
من به خود می گویم:
"چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد؟"

(حمید مصدق)




کنارم نشسته ای، اما
میانمان
اقیانوسها فاصله است
با هر آهی که می کشی
موجی به پیکرم می خورد
و به عقب پرت می شوم.
به خود که می آیم
در ساحلی دور افتاده ام
ساحلی در قطب شمال
که همیشه شب است و همیشه سرد!!

 عکس

اگر او برای تو "ساخته" شده،

من برای تو "ویران" شده‌ام … !!!

ادامه مطلب ...

من فقط یه عاشقم همین...

سخته
ببـازی همــه ی احساس پــاکتو،
سخته..
ببازی غرورتو
سخته ..
ببازی تموومه زندگیتو......
بعد بگه:کی گفت عاشقم بشی من که ازاول گفتم عشقی نیس،من که عاشقت نیستم....!!!


نگاره: ‏رابطه دوستی مثه یه دریا میمونه یه دریای عمیق...
ولی این دریا میتونه تو یه لحظه تبدیل به یه کویر بشه،خــــشکه خشک.
مراقبه رابطه هاتون باشین،با وفا باشین،نارو نزنین،خیــــــــانت نکنین..‏


پیدا کــــــــردن کسی که بهت بگه دوسـت دارم سخت نیست
پیدا کــــــــردن کسی که
واقعا بهت ثابت کنه دوست داره سختــه...!!!


من فقط یه عاشقم!هیچی نگودیگه چقدرمیگی من که عاشقت نبودم چقدرمیگی من که ازاول گفتم...
وقتی یادگذشته هامی افتم میسوزم که چقدرتلاش میکردم ببینمت هی بهانه خونه وخواب وخستگی
مرخصی و...این آخرآهمش ازمن فرارمیکردی همش فریبم میدادی...میخوام بگم ازت متنفرم من روزای سختی
رواین اواخرداشتم مشتاقانه دنبال آرامش بودم دنبال روزهای شیرینمون اماافسوس ازتوکه که...
متنفرم ازخودم چقدرفریب وبازی توروخوردم دیگه هرگزاون لحظات آروممممممممم من تکرارنمیشه کنارتو...

خاطراتت آزارم میدهند...

وقتی نیستی خاطره ها آزارم میدهند ، کاش آنها به جای تو رفته بودندسخته من هرگوشه ازاین

شهرکه میروم باخاطراتش اشک میریزم این ضعف من است که احساسی ام...

این آخرین جملات منه میخوام تواین هفته دعوتت کنم به خوندن این وبلاگ...من دیگه خسته ام نمیدونم باخوندن

این مطالب تغییری درتوایجادمیشه یانه نمیدونم چی میشه اما جسمم تورا تنهاخواهدگذاشت وازشردلتنگی  وازدست توبخداپناه ببرم...

اماروحم دردنیای دیگرمنتظرتوست...نه اینکه بخوام بهانه رفتن بگیرم نه من فقط شکسته ام ومیخوام بقیه عمرم

روباکینه ای تلخ سرکنم نمیخوام مانع زندگیت بشم نمیخوام

اگربرایم وقت داشتی وتحمل شنیدن آنچه که زدوریت ازخیانتت برمن گذشت روداشتی بخون

ازبی مهریت برجانم رواکردی خواهی فهمیدبردلم چی گذشت...این روبدون میترسیدم بگم ازبدیهات که خوبی

هات بچشم دیگه نیاداماگشتم ودیدم بدیهایت دیگرجایی برای فکرکردن به خاطرات خوشمون نمیده...

وبدون من همینجورکه

اغاز شدم اکنون هم تمام میشوم دیگه نمیتونم مث قبل مراقبت باشم چطورمیتونم باشم کنارت وقتی که

همه چی یک

طرفه شده چطورمیتونم سرقولم باشم واسه بودن کنارت تاابددرحالی که تواصلابهم اهمیت نمیدی فک

میکنی وظیفمه خوب باشم نه عزیزم من آدم بدشانسی ام که دستم نمک نداره توی این آسمون خدایک

ستاره ندارم

تومرا نمیخواهی چون من وسیله ای برای گذروندن وقتت شده بودم ...نمیخوام آویزونت باشم

أون لحظه ای که دیدمت همه چی روفراموش کردم،فراموش کردم باهام چیکارکردی اماچرافک میکردی ب

رام مهمه بدونم کی ازسفربرگرشته کی خونش روعوض کی سرکاراومده کی رفته...پس خودمون چی؟

دوست داشتم ذره ای باحرفهات ازغم درونم کم کنی اماافسوس هرگزتوعوض نمیشی!خواستم

لحظه ای که دیدمت باهات دست بدم اما!خواستم عینک دودی که روچشات بودوبردارم وبه مردمکهای

چشات زل بزنم بگم چقد دوستت داشتم... امایادم اومددیگه چشات فریبه دیگه اون همیشه

بامحبت نیستن دیگه اون چشایی نیستن که اگه یک ساعت سرکارناپدیدبودم همه جارو

جستجومیکردن آخه مدتهاست مال من نیستن آخه یکساله فرارمیکنن ازمن...!

من اینجاتوبلاگ واسه خودم دنیایی داشتم همه چی داشتم اماتورونداشتم!تولحظه های اشک وآه اندوه

وگریه اون لحظاتی که ازغم خیانتت دروغهات بی عاطفه گی هات داغون بودم وتونبودی جایی که باید

باشی وآرامشم باشی اون زمانی که منم تنهاامیدم توبودی وهرروزدعامیکردم خدایاخبری برسون ازش

تنهاهمدمم بهارشدتوزندگی مجازی ام،برای فرارازتوحتی بازبه فیسبوک تنهایی ام پناهنده شدم به وبلاگ

شخصی ام روی آوردم تاحرفهای دلم رواونجابزنم!د،اگه نمیزدم نمی نوشتم غمبادمیگرفتم دق میکردم...

اینجاتووبلاگ روزمردوحتی عیدروعیدی که بکامم زهرکردی چون عیدپارسال خودت بخودم تبریک گفتم

سالروزتولدت روباخودم خلوت کردم شمع یادت راخاموش کردم امایادت راهرگزفراموش!

انصافانگوکه مراقبت نبودم تواین سالها،مث گلبرگ گل ازت محافظت کردم من باغبان باغچه عشقمان

بودم نگوکه سواستفاده کرده ام این روبفهم که باتمام مشکلاتم هرگزپولی ازتونگرفتم نذاشتم برایم

خریدبکنی نگذاشتم تنهابمونی خواستم امنیت بهت بدم خواستم توی دنیای کثیف پشت وپناهت

باشم اگه خودم آلوده شدم اماتوروپاک نگه داشتم،من عاشق ومعشوق رودرکشاکش عشق گناه

کارنمیدانستم من به ابدیت باتومی اندیشیدم وتوبه شایدفردای بی من به شکستن حریرعشقم

به اتوبان یک طرفه دلبری.نمیخوام لحظات آخرازتوگلایه کنم نمیخواهم محبت راازتوگدایی کنم

تواگروجدان داشته باشی خودت می آیی و..تواگرآمرزش میخواهی بایددل شکته ام روبندبزنی!!!

عکس

من خسته ام ازآدمیکه محبت کردن بلدنبودوفقط محبت میطلبیدامامحبت نمیکرد...

تودنیای یه عاشق چیزی بدترازبازیچه شدن نیست،تقدیرمن این بودکه ازاول تاآخرراه یک تیکه

گوشت قربانی باشم میان سردخونه چشمات.نمیخوام آسمون به ریسمون ببافم واست

صدتادلیل بسازم بگم دلیل بیوفایهات چی بوده یابپرسم چراباهام اینکاروکردی!

اونچیزی که الان مهمه اینه که بدونی من چیزی ازتونمیخوام یادته یکروزگفتی بهم ازدروغ

متنفری این تنهاچیزیه آزارت میده اماخودت بدجوردروغگوپنهان کاروخاین شدی بلاخره آدم

بخاطرچیزی که بیشترازهمه تودنیادوستش داره وباارزشه براش حاضرهمه کاربکنه من

عاشقانه ازت متنفرم این بلایی هست که سرمن آوردی دیگه جون ندارم هی محبت کنم

امامحبت نبینم.....................................

میدونی قشنگترین جمله ای که ازت شنیدم حرفی بودکه4سال قبل زدی گفتی بیاهفته

درختکاری باهم درخت عشقمون

روبکاریم این حرفت خیلی بدلم نشست تااینکه یکبارهم گفتی عاشقم شدی امادیگه

حرفهای قشنگی ازت نشنیدم که

اینجوری باشه وبدل بشینه...!!!!!حرفهای که برای من معنی داشت...


حس میکنم دیگه به هیچی وهیچ کس اعتمادواعتقادندارم گناهش باکسی که منوکافرم کرد...

وای وای تمام حس هایی که کنارت یک زمانی داشتم...احمق بودم!                                                               

دوستت داشتم حتی                                                                           

ازخدابیشتر باخودم میگفتم خدایامنوببخش                                                     

اگه بهت خیانت کردم  ویکی روبی نهایت دوست داشتم کسی که ازش سیرنبودم

خدایاحالااون ب من خیانت کردتوبگوباهاش چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

من بارهاثابت کردم عاشقم خدایادیگه امتحانم نکن طاقت ندارم 

ادامه مطلب ...

تیشه به ریشه ام نزن...شهر بی تو مرا حبس می شود...

شبهای قدرنزدیکه وسرنوشت وتقدیرآدمهاتواین شبهانوشته وتاییدمیشه ولی من تواین شبهامیخوام شکایت دلم و

ازتونزدخداببرم وازظلم توشکوه کنم از...توچه می فهمی  چه برسرم آوردی من صدمه دیدم من رنج بردم

گفتنی هاراگفتم شنیدنی هاراشنیدی اماصدایم راچون قلبم درگلوشکستی دیگردلم چگونه هوای توکند...

یادت میاداون لحظاتی روکه من هروزگریه میکردم بهت احتیاج داشتم وتنهاامیدم توبودی ومحبت وازت گدایی میکردم و

بهت نیازداشتم اماتوتحویلم نمیگرفتی...

من گیج ومنگ بودم چراتوتغییرکردی اومدم حتی ببینمت اماباسردی منوردکردی

ومن توی خیابان میگریستم وداغون بودم منی که همیشه مراقب رفتارم جلومردم بودم دیگه اشکام ونمیتونستم نگه دارم

بی انصاف کجابودی تواین مدت که حالابرگشتی ومیگی تنهاامیدت منم وکمکت کنم ...

خب ببین میتونستم مث توباشم

امانتونستم دلت وبشکنم ولی این وبدون ازت نمیگذرم بخاطرهمه بدیهات منم مث توبودم اماتوچطورفراریم دادی ومن

من چطوروقت نیازت بهت آرامش دادم بااینکه خودم ......  اماواست کم نذاشتم...

دلم ازت خیلی گرفته

بخاطرتوازهمه چی وهمه کس گذشتم اماتو...توی این چندماه عمرم چندین سال گذشت...

کاش عقده گشابربغضم

میشدی یعنی آن روزهای خوب خواب بودم!بادابه مبادارفت ومبادابه بادرفت!آیازیادرفت وچرادرگلوشکست فرصت

تمام کردی...

دعاونفرین توگلوشکست تاآمدم بابغض خداحافظی کنم امابفض توگلوشکست

وظلم وقساوت توراشایدباران محبت بتواندازدلم بشورد...مراازچشمان غمزده بازورق خونین بارم نشناختی مراازضعف

جسمانی وجودم ترسیم کردی که ندانستی مسببش تویی نام تودردلم جاودانه خواهم نگاشت توبی معرفت ترین دختردنیایی...


این وبدون هرگزنمیتونی عشق ومحبت وصداقت ووفاوخوبی های منونسبت بخودت جبران کنی!ومن هم هرگزحلالت نمیکنم بخاطرشکستنم بخاطرنامردیت من هیچ وقت ازتوراضی نخواهم بود...چه داستان غریبیست داستان زندگی!
دستی که داس را برداشت همان دستیست که گندم را کاشته بود ...

اون لحظه ای که توازمن چیزی خواستی دیگه به کینه ونفرتم ازنامردی که درحقم کردی فکرنکردم خواستم مث همیشه مردانگیم وثابت کنم حالاکه کارتوبامن تمومه بازهم ... نمیدونم بعد۴ماه چطورجرات کردی بیای بدون هیچ توضیحی ازمن سواستفاده کنی؟(ازاحساسم)خوب میدونستی من چقدرضعیف هستم دربرابرت اینبارمن کمی گیج اماهنوزبی اراده بودم اخه حس من دوباره برمنطق شکست خوردم پیروزشد،منی ک مدتهابلاتکلیف بودم ناگهان تواومدی ازخاصیت مجهول عشق من واردشدی عشقی که میتونست بی اندازه ببخشه بی اندازه گذشت داشته باشه عشقی که این مدتهاتنفری شگرف دردرونش ازمعشوق احساس میکردبراستی چرادوباره خام شدچراباز...

یعنی چی میخوادآخرش بشه!خداجون این انصاف نیس باهام اینجوری رفتاربشه من نمیخواستم کاری که انجام میدم واسه

بنده ات چیزی بخوام واجرکارم وکم کنم ولی توببین من دربرابراین همه بی مهری چی خواستم وچی گفتم نبایدتوقع داشته

باشم ازم دلجویی کنه یابگه الهی میرم حتماداغون شدی تواین4ما ازدوریم...بی انصاف



 هرجورمیخواستی باشی من صبوری میکردم من هنوزهم باورنمیکنم دروغهات ومن تحمل میکردم هرطوری

که باهام رفتارکردی اماعتراف میکنم ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﺯ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ... !!!
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ
ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
آدمهایی که امروز دستت را می گیرند
و فردا به پرتگاه بلا هول می دهند ...آری ازتومیترسم

ادامه مطلب ...

خیانت همیشه دراوج اعتمادشکل میگیرد...

نمیدونم ازکجاشروع کنم حادثه دیدارراحادثه تکرارزجری تمام نشدنی...حرفهایم راباگریه مینویسم امابرای خودم

اینبارگریه نمیکنم برای همه آدمهای عاشق گریستم برای توگریستم برای آدمهای بیتفاوت برای عشقهای

یکطرفه...دیگه زورم نمیرسه نمیتونم نمیشه کسی روکه خودش وبخواب زده بیدارکنم...

امروزازسرکاررفتم واون چیزی که میخواست بهش دادم قرارنبودببینمش قرارنبودخیلی اتفاقهابیفته اماهمش افتاد

رفتم سرقرارونشستم باهاش یک ربع صحبت کردم امامن حرفی نزدم وفقط جواب دادم

وقتی رفتم قلبم دردمیکردازدیدنش ازحرفهاش...

نمیدونم من چرامغزم کارنمیکردامامیدونم ازش سوال نکردم چه میکنه خوبه یاازدواج کرده یانه...

بهم گفت مبینم عینکی شدی لاغرشدی پیرداری میشی امانفهمیدمن اگه تواین 4ماه اینقدرتغییرکردم

بخاطرخودش بوده که این بلاهاروسرم آورده اون چهره ای که ازمن دیدچهره بیروح یک آذمی بودکه یک زمانی

زیباوسرحال وجوون بودم...میگفت تابحال چندباربهم لطف کردی وکمک کردی ومحبت!!!امیدوارم

جبران کنم امامن جبران نمیخوام من میخواستم توفقط بفهمی بعضی چیزارو

اون نمیدونه من همیشه اینجوری بودم نه اینکه بگه چندباره بهم لطف کردی من هرلحظه اول دیداروآشنایی همیشه دست کمک بودم جون فدات بودم

من فقط گاهی لبخندزدم امادیگه من اون آدم حیقیقی نیستم من دنیایی مجازی ام الان حقیقی ترین دنیاست

اون هنوزهم تغییرنکرده بودهمون آدم بی احساس قبل بوداماچرامن نتونستم تنفرم رونشون بدم چرانتونستم

بدباشم چراحرفهای تورودیرخوندم...برمن چی گذشت هرکی هرچی بخوادمیتونه بهم فحش بده وبگه من احمق

وساده ام وبازاجازه دادم آزارم بده...

بهش گفتم یک باراومدم دیدمش اماباخنده گفت توهنوزدنبال منی!!!منم گفت فقط یک باربود.اونم مجبورشدم

 بدونم درچه حالی...هرگزخودم بخاطر۲باره دیدنش نمیبخشم آخه اون همون آدم قبل بودوبی خبرازاحساسم

ای خداخرابم بگوه کنم بگوچرامن بایدهمش له بشم چرانتونست دستم وبگیره بگه منوببخش منم بگم ...

امانشد...

من پای قولم وحرفهام ایستادم امااون نه...

گریه نمیکنم نرو, آه نمیکشم بشین,حرف نمیزنم بمون, بغض نمیکنم ببین..

 مائیم که می دویم از پی باد... یا نمی دویم از پی باد یا می رویم از یاد...‏"


 از یهـ جـــایی بهـ بعــد ،

آدمـ دیگهـ دوست نداره هیچـــی 

درست بشهـ .....

آـدم دلش میخـواد ،

همهـ چــی

/تمومـ بشـهـ/...


چهـ تفـــاوت بزرگـــی است میـــان 

/تنهـــایی قبل از تو / 

و 

/تنهـــایی بعد از تو





دل فقط دل تو!!
دل من که دل نیست...
یا میشکنه یا میگیره یا تنگ میشه...



آهای... اگه پسری بهت اظهار علاقه کرد و فهمیدی که قلبش برات می تپه بکدفعه به سرت نزنه که خرش کنی و سوارش بشی. اون خر خدائی و مادر زادی است و فقط واسه همین آفریده شده که خر تو باشه. جون بابات وقتی سوارش میشی بهش سیخک نزن که تندتر بره. چون ممکنه جفتک بزنه و کاسه و کوزه را بهم بریزه.


  • اشکاتو کی میشمره وقتیکه
    دستای من از گونه هات دوره
    رفتن همیشه اختیاری نیست
    آدم یه جاهایی رو مجبوره!!!
    خندت تو دلم جا نمیگیره
    سهم تو خورشیده نه خاموشی
    من عاشقانه میگذرم از تو
    گاهــــــی چـــه دلچســبِ فـــراموشــــــــی...............
    اشکاتو کی میشمره وقتیکه
دستای من از گونه هات دوره
رفتن همیشه اختیاری نیست
آدم یه جاهایی رو مجبوره!!!
خندت تو دلم جا نمیگیره
سهم تو خورشیده نه خاموشی
من عاشقانه میگذرم از تو
گاهــــــی چـــه دلچســبِ فـــراموشــــــــی...............
 
m@h

اومدی سراغم جانم ...

در طول زندگیم خیلی پیش بینی های اشتباه کردم

اما احمقانه ترینش این بود که خیال می کردم روزی متوجه میشوی

که چقدر در حقم بدی کرده ای .....

نگاره: ‏مـــــن
 دستم بـه جایـی بـند نبود
 او
دلـــش.....!!!‏

عجب طعم عجیبی دارد دوست داشتن تو ... دوست داشتن ، بدون انتظار ِ داشتن ...

گلایه ای کوچک گوشه ی دلم ، سنگینی میکند ... بگذار تا بگویم که از رفتنت گله ای نیست ...

رفتن ، " حقت " بود ... ولی " حـــــــــــــــــــــلالت نمـــــــــــــــیکنم " ... حــــــــــلالت نیست عاشقانه هایم که به پای تو هدر رفت ...



بعدازمدتهابی خبری دیدم تو۲تااس ام اس دادی وخواستی حلالت کنم وحرف دیگه ای نوشتی که برایم

زیادعجیب نبودازتوکه چنان نوشتی برام انگارهمین یکساعت پیش بوده که ازهم بیخبربودیم!

امامن جواب ندادم وجودم پرازضطراب وهیجان بودوسردرگم که چی بایدبگم؟توهمین فکرآبودم که دوباره

اس دادی که تنهاامیدم تویی و....!نمیدونم چرااون لحظه ج دادم که باشه واست جورمیکنم!?

هرگزفکرنکردم بایدجواب ردبدم امااگه نمیشناختمت میگفتم چه پرروست که بعداز۴ماه و۱۰روزبرگشته

بدون هیچ حرفی داری میگی تنهاامیدم تویی که...توهم تنهاامیدمن بودی اماببین اینه وضعم!خب میدونی هرگزمنه احمق ناامیدت نکرده بودم حالا

همه جارفتی وبه ناچارجام شوکران رونوشیدی وبه من اس دادی.خوب این آخرین وصیت من بودکه گفتم که

 مشکلی وغمی ودردسری برات پیش اومدبیاسراغم

اومدی سراغم جانم بقربانت اماحالاچرا!؟اومدی امانپرسیدی خوبم یابدم نپرسیدی روزگارم چگونه

میگذرد!البته منظورازاومدنت اس ام اس بود...اگرازاحوالات من نپرسی پس دلیلی نداردکه بگویم

خوبم دلیلی نداردبدانی خوبم اصلاچه کاریه من که نسبتی ندارم من فقط احمقی بودم که حس میکنم

سواستفاده ازمن شده وداره میشه!سواستفاده ازاحساسم...داری میخونی بهار؟ببین روزگارم رو!من

این ۲روزه حالم دوباره خراب شده باهرصدای زنگی میترسم منی قبلاباهرصدای میگفتم ای جانم بازعزیزمه

اماحالاداغونم بخاطراینکه نکنه بخوادبگه دوباره حلالم کن که من نمیکنم!میترسم بگه ازدواج کرده بگه

منوبه عنوان یک خریایک برادر میبینه میترسم جواب ندم میترسم جواب بدم ازسکوت ازخاموشی ازهمهمه ازتکرارازاصرارازلبخندظاهری ازگریه پنهانی میترسم!ا

من فقط نمیخواستم ازکسی دیگه کمک بخوادمیدونم دنیاپرازگرگ وروباهه...

مـی گویند لیــاقـــت نداشـت
نمـــی دانـنــــد کـــه تــــــــو
فـقـط دوستـــم نــداشتـی
هـمـیــــن ..

‎Arman Gholami's photo.‎

نمیدونم چی میشه امامن دیگه روح وجسمم مال تونیست  تویی که مال کسی دیگه ای فقط سرقولی که دادم ایستادم 

... می اندیشم اون روزی که بلندفریادمیزدم وگریه میکردم توکجابودی اون روزایی که دیگه واسم ارزش قایل

نبودی دیگه مهم نبودچی به سرم میادتودیگرصدایم رانمیخواستی بشنوی!

چه آشوب عجیبی هس وقتی که می اندیشم درنبودم هنگام جدایی کجاهابودی وچیکاراکردی وباکی بودی... 

 

ادامه مطلب ...

رفتنت...نبودنت نیست...


حق الناس تنهاچیزیست که درقیامت باشفاعت هم حل نمیشود.آنچه من ازتوبردل دارم نه پولیست

نه مالی،بلکه آنچیزیست که برروزگارم برجانم بردل شکسته ام آورده ای دانسته یاندانسته ،در

ماه خدا،به بزرگواری عشقی که حرمتش راشکستی به حقیقت دلی ساده که باآن بازی شدخیانت

شدشکسته شد!به اندوه چشمانی که ازاشک هرشب قرق خون شد!به نگاه منتظری که هردم به

زنگ خبری ازتوبه درودیواروبه آستان انتظارخشک شد!به تلخی دل داغدارم به لحظه هایی بااین

دل شکسته بازی ونامردی شد!به حرفهای زهرآلودی که برای سردکردن وفراری دادنم ازعشق ورزیدن

به توبه من زدی!به تک تک ثانیه هایی که منتظرت بیقرارت دلواپست چشم انتظارت گریانت ماندم .

به لحظه لحظه وقت وزمانی که برایت گذاشتم به آن دم که چون برایت هم دم بودم چون پدرچون مادر

ویاحتی همسرترخشکت کردم مراقب حال واحوالت بودم ...نمیگویم حق بامنست اماحق باتوهم نبود

اماحقم این نبودنمک نشناس...وبه نام تمام عاشقان دنیاهرگز

!حلالت نمیکنم


عکس

دردناک ترین جای قصه

اون جاییه که برات ارزوی خوشبختی بکنه


نگاره: ‏دردناک ترین جای قصه 
اون جاییه که برات ارزوی خوشبختی بکنه‏



دروغ بگو ؛ تا باورت کنند....!!
آب زیر کاه باش ؛ تا بهت اعتماد کنند....!!
بی غیرت باش ؛ تا آزادی حس کنند ....!!
خیانت هایشان را نبین ؛ تا آرام باشند ....!!
کذب بگو ؛ تا عاشقت شوند..................!!
هرچه نداری بگو دارم , هر چی داری بگو بهترینش را دارم ....!!

اگر ساده ای ؛
اگر راست گویی ؛
اگر باوفایی ....
اگر با غیرتی ! ا
گر یک رنگی ....

همیشه تنهایی :|


نگاره: ‏مصــرفــِ بیـش از حـد احــترام باعـثِ اختـلالاتـــِ روانـى طـرفِ مقـابــل و

 اختـلالاتـــِ عصبــى شــما میـگـردد !‏

 

ادامه مطلب ...

درونم چه میگذرد!!!؟

مرابخوان منی که جامانده ام درمیان یادتو...منی که هرلحظه تورانفس میکشم
منی که ازخواسته های
دلم گذشتم تاتوراحت باشی توزندگیت تاتوراحت دل بکنی ازمنویادم تامن سخت ترین
 تصمیم عمرم رابگیرم
وبیخبرازتوسرکنم باقی عمرم را...مراباورکن...باتوتکمیل میشدم باتوبه آغازوانتهارسیدم
 انتهایی که من باختم
وته قصه بازخمی درسینه به آخرنرسیدم ووسگ راه عاشقی انتهای تنفرم شد...
من تورامیخواهم ودوستت میدارم ولی به بن بست رسیدم وقتی
میان این درنگ تحملش سخت است
که من برخلاف دل شکسته ام مزاحم احوال شادمان تونشوم
نمیدانم بایدنفرینت کنم یادعا...
شایدخنده ات بگیردکه هردفعه چیزی ازتومیگویم ومینویسم شایدهم...
نمیدونم میتونم گاهی ادعابکنم یبخشمت یابرعکس!!!
من کی باشم که اینوبگم میدونم خدایی هست وخودش میدونه باهات چیکارکنه
روزهاازدلتنگی خودم روبه بیخیالی ذهنی میزنم
اماهنگام شب فراموش میکنم که بیخیالم ازغصه دق میکنم...
بکجاخواهیم رفت صبح فردا بی خبرازحال واحوال هم...ازکسی که دوستش دارم
بیخبرازهرچه آمدسرم
خدانگذرازاینکه چنان درگیرتوام شرمنده اززنده ماندنم متعجب وازاینکه هنوزتشنه توام
بیزاردرونم چه گذشت
برتووقتی گفت میخواهدازدواج کند؟وقتی که فهمیدی تورابه بازی گرفت چرانرفتی
وانتقام نگرفتی؟
چرا؟؟؟؟؟؟
چراهنوزعاشقتم چراهنوزمتنفرم براستی درونم چه میگذرد؟درونم یک بهارعشق
ویک خزان کینه
من دلتنگ بهارم هستم بهاری حرفهای تسکین دهنده من دلتنگ یک هم دل
درونم تومیگذرددرونم خدامیگذرد...وچودم راضی نمیشودکه ازتوبگذرد



کـــــاش میشـــــد برگـــــردی و ببینـــــی

چشـــــمانـــــم چگونـــــه تقـــــاصِ

تمـــــام بیخیالـــــی هایـــــت

را پـــــس میدهنـــــد .. !



 دل قشنگتوهیچوقت درگیرآه نکن،بزارآه سهم کسانی باشه که باعث دلتنگیت میشن
ادامه مطلب ...

حتما حکمتی داره

گاهی سکوت میکنم گاهی بی اختیارباخودم حرف میزنم گاهی صدایش میکنم نفرینش میکنم

دوستش دارم دلتنگ یاتنفر...البته گاهی اماهمیشه دردی همراه منه ومیسوزم اونم

نه اینکه قلبی روبارهاشکست یابهش خیانت کردفک نکن ازاینهامیگذرم نه دردم اینه

که هنوزهم سرنمازم واسه سلامتیت دعامیکنم هنوزتودلم شب بروصب بخیروگاهی

هم خسته نباشیدمیگم یاگاهی میگم...من خیلی احمقم که دوستت دارم هنوز

میدونید

به سادگی رفت ؛ نه اینکه دوستم نداشت !
نه ، فهمید خیلی دوستش دارم !
فهمیدبدجورعاشقشم...!
رفت باکسی که عاشق صادق آدم بامعرفت مهربان بااحساس ...نباشه

کاش من اینجوری نبودم دیددارم میسوزم وجون میدم واسش اما...


عکس
بایــــد بــــه بعضــــی دخترا گفــــت :
آهــــای دختر ...
حواســــت باشــــه ...!
ایــــن پسری کــــه بــــه تــــو دل داده ,
خیلی هــــا در " آرزوی نیــــم نگاهــــش " هستنــــد ...
لیاقــــت داشتــــه بــــاش ..............!
نگاره: ‏بایــــد بــــه بعضــــی دخترا گفــــت :
آهــــای دختر ...
حواســــت باشــــه ...!
ایــــن پسری کــــه بــــه تــــو دل داده ,
خیلی هــــا در

 

ادامه مطلب ...

مـی نـویسم فـقط بـرای تـو . ..

توزندگی جدیدی رواحتمالابدون من شروع کردی امامن به سرنوشتی که توبرایم رقم زدی اعتمادندارم چون به تواعتمادندارم

من به مبارزه باسرنوشت اعتقاددارم وبتویی که ریشه این اعتمادواعتقادوسست کردی نفرین میفرستم ...سرگذشت شیرین

ماتلخ خواهدشدروزحساب روزجزا...این سرنوشتی است که من رقم خواهم زد...وماهم راملاقات خواهیم کرد...


زندگی"باغی"است... که با عشق"باقی"است. "مشغول دل" باش...نه"دل مشغول". بیشتر"غصه های ما"...از"قصه های خیالی ماست". پس بدان اگر"فرهاد" باشی...همه چیز"شیرین"است....


باید بدجنس باشی تا عاشقت بشن،خیانت کنی تادیونت بشن ،دروغ بگی تاهمیشه به فکرت باشن ،باید هی رنگ عوض کنی تا دوست داشته باشن،اگه ساده ای اگه باوفایی اگه یکرنگی همیشه تنهایی..


آمدنت را یادم نیست ...
بی صدا آمدی ... بی آنکه من بدانم ...
بی اجازه آمدی ... بی آنکه من بخواهم ...
اما ... اکنون ماندنت را با ذره ذره ی وجودم تمنا می کنم ...
بمان ... بمان که ماندنت را سخت دوست دارم ....
 
ادامه مطلب ...

اگه حسی به نام دلتنگی وجود نداشت..هرگز مزاحمت نمیشدم..هرگز.

دیروزهم دوباره خوأبت ودیدم وتکرارسریال دلتنگی هام،عزیزم چه کنم بادلتنگیام؟؟؟

گفتم بیتومیمیرم اماهنوزهم زنده ام زنده ای شبیه مرده هادیدی بهت بازم دروغ نگفتم

مگه حتمابایدخاکم کنن تاباورت بشه!!!همین که خیانت کردی بسه من مردم

...حوصله نوشتن ندارن بذارباهمین دردبمیرم

اگـر مــی بـیـنـی هــنـوز تـنـهــام ...
بــه خـاطــر عـشــق تـو نـیـسـت !!
مـن فــقــط مـی تــرسـم ؛
مــی تـرسـم هـمــه مـثـل تـــو بـاشـنـد ...
کـه حـرفـهایـشـان بــاد هـوا بـاشـند ...
در ظـاهـر بـا مـن بـاشـند و در غـیر بـا کـسی دیـگـر ...
نگاره: ‏حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه ی پر دلهره است!
مریم <3‏
 
خدایا یادت هست ؟؟؟؟
دستشو گرفتم امدم پیشت گفتم من فقط همینو میخوام گفتی این نه یکی بهتراز این و برات گذاشتم کنار؟!
پامو کوبیدم زمین و گفتم من همینو میخوام ....
آروم توی گوشم گفتی اون از من قول یکی دیگرو گرفته
ادامه مطلب ...

حیف ازاین همه احساس

میدونی عزیزم من همیشه تابع احساساتم بودم امانفهمیدی چرامن اینقدربقول خودت

بااحساس بودم!یک دلیلش شایدبخاطراینکه چپ دست هستم وآدمهای چپ دست چون

دستشون به قلبشون نزدیکه ازقلبشون فرمان میگیرندنه ازمغز...

این دلیل وعلم به اثبات رسونده امادلیلی که توهیچ جایی به اثبات نرسیده توبودی توکه

سراسربی احساس بودی وشایدخواستم جای همه این کمبودهارویک تنه پرکنم نمیدونم ولی

میشدعزیزم کمی صداقت داشتی تااین شکاف بینمون ایجادنشه...حیف ازاین همه احساس


با توام غریبه ی آشنا !!!!
حاضرم سختی جدایی و تنهایی و نداشتنت رو به جون بخرم !

ولی .... سنگینی حقارت و آویزونی رو به دوش نکشم ... !!

نگاره: ‏ایـטּ هم از سیــــ ـگار اפֿـر
ایـטּ همـ اפֿریـטּ پک
سیگارم را زیــ ـر نوشته هایم בفـטּ میکنم
פֿ ـפּدم نیــز زیــر פֿروارهـا פֿـاڪســ ـتر
تا شایـد روزے برسـב که سیگارم را
... به عشق کسـﮯ روشـטּ کنم نهـ با یاב کسـﮯ‏


آدم که غمگین می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنها تر و تنها تر میشود
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود
که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خزد
و این آغازی تلخ یک پایان است…


همــــه ماهــــر شــــده انــــد ...
یــــک نفــــر هــــزاران نفــــر را ,
بــــا هــــم دوســــت دارد ...!
امــــا مــــن !
نــــاشیانــــه بــــه یــــک نفــــر ,
دل میبنــــدم هـــــــــــــــزاران بــــار
نگاره: ‏همــــه ماهــــر شــــده انــــد ...
یــــک نفــــر هــــزاران نفــــر را ,
بــــا هــــم دوســــت دارد ...!
امــــا مــــن !
نــــاشیانــــه بــــه یــــک نفــــر ,
دل میبنــــدم هـــــــــــــــزاران بــــار‏

 

ادامه مطلب ...

دنیایِ نامحدود

 با دوستم رفته بودم رستوان…. روبروی میز ما یه دختر پسر نشسته بودن که پسره پشتش به میز ما بود،معلوم بود با هم دوست هستند،اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد…. قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،دختره شروع کرد به آمار دادن،سرمو انداختم پایین….دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم. خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،با نگاهش قبول کرد!بلند شدن ،پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخته ما رسید دستشو دراز کردکاغذ رو گرفت،براش نوشته بودم ….. …..خیـــــــلی پستی…



 در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی
تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنم ـ پاسخ بداد کرم ـ
خلوت نشسته‌ام زین روی منحنی
هم‌سال‌های من پروانگان شدند
جستند از این قفس، گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی‌کنی، پری نمی‌زنی؟
ادامه مطلب ...

صبرم تموم شده بود...

بــزرگـتَـــرین خَـطـــایَـش ایــن بــود کـــه
مـی پـنــداشــتــــ
مَـــن بَــــرای هَـمـیـشـــه صَـبـــور خـــواهَـــم مـــانـــد . . .


 کاش بعدازآن همه محبت ووفاوعشق ودوستی چندساله جدایی نبود...که جانم ازاین همه جدایی ودوری میسوزد

وبغض حرفهای ناگفته وعشقی که دروجودم رهاشده وکمبودمهربانیت عقده ای بردل نشانده وخیانتت کینه وآتشی برجانم

دلم هوای گریستن میکندوهرلحظه به فکرفرومیروم وگذشته های فراموش ناشدنی راکه سراسرصفابودودلبستگی یادمیکنم یادمیکنم لحظه لحظه رابطمون رو...آه هرروزبصدای هرزنگی وهراس ام اسی آرزومیکنم توباشی و...اماهمش سرابی بیش نیست من چه کنم وقتی که دوستی صمیمی میگویدفراموشت کنم وتوارزش نداری ولی من بازهم چون معتادی که هرازگاهی ترک میکندوبازدوچارآن رگ پنهانی نیازم میشوم وبازباحال بیمارم دوستم رانگران...من نمیتوانم نخواهمت میدانم ضرردارد برای قلبم امامن که میکشم ازهمه ازتوچرانکشم من اسیرشدم خواستم ترامحوکنم ازوجودم دیدم جزمرگ نمیتواند...ای آشناکاش جدایی هانبود...

خسته ام خدادلتنگم تویاری ام کن خدایامراازحضورخودت ازمهرخودت سرشارکن

ادامه مطلب ...

عجله نکن زنگ تفریحه...

ﺑﻪ ﮐﺎﻓﻪ ﭼﻲ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ . . .
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﻨﮕﻴﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭﮔﻔﺖ : ﺯﺭ ﻧﺰﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﻳﻨﺠﺎ

1 ﻫﻔﺘﺲ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﺷﺪﻩ

نگاره: ‏نظر شما به این تصویر چیه لایک یادت نره!‏


رد پــای خــــدا

=ஜ۩۞۩ஜ=

یک شب مردی خواب عجیبی دید.او خواب دید دارد در کنار ساحل همراه با خدا قدم میزند. روی اسمان

صحنه هایی از زندگی او صف کشیده بودند. در همه ان صحنه ها دو ردیف رد پا روی شن ها دیده می شد

که یکی از انها به او تعلق داشت و دیگری متعلق به خدا بود.


هنگامی که اخرین صحنه جلوی چشمانش امد،دید که بیشتر از یک جفت رد پا دیده نمیشود. او متوجه شد

که اتفاقا در این صحنه،سخت ترین دوره زندگی او را از سر گذرانده است.


این موضوع، او را ناراحت کرد و به خدا گفت:خدایا تو به من گفتی که در تمام طول این راه را با من

خواهی بود،ولی حالا متوجه شدم که در سخت ترین دوره زندگیم فقط یک جفت رد پا دیده می شود.

سر در نمی اورم که چطور در لحظه ای که به تو احتیاج داشتم تنهایم گذاشتی.خداوند جواب داد، من

تو را دوست دارم و هرگز ترکت نخواهم کرد.دوره امتحان و رنج،یعنی همان دوره ای که فقط یک جفت

رد پا را میبینی زمانی است که من تو را در آغوش گرفته بودم


نگاره: ‏راه های موفقیت!!!‏


 

ادامه مطلب ...