وقتی نیستی خاطره ها آزارم میدهند ، کاش آنها به جای تو رفته بودندسخته من هرگوشه ازاین
شهرکه میروم باخاطراتش اشک میریزم این ضعف من است که احساسی ام...
این آخرین جملات منه میخوام تواین هفته دعوتت کنم به خوندن این وبلاگ...من دیگه خسته ام نمیدونم باخوندن
این مطالب تغییری درتوایجادمیشه یانه نمیدونم چی میشه اما جسمم تورا تنهاخواهدگذاشت وازشردلتنگی وازدست توبخداپناه ببرم...
اماروحم دردنیای دیگرمنتظرتوست...نه اینکه بخوام بهانه رفتن بگیرم نه من فقط شکسته ام ومیخوام بقیه عمرم
روباکینه ای تلخ سرکنم نمیخوام مانع زندگیت بشم نمیخوام
اگربرایم وقت داشتی وتحمل شنیدن آنچه که زدوریت ازخیانتت برمن گذشت روداشتی بخون
ازبی مهریت برجانم رواکردی خواهی فهمیدبردلم چی گذشت...این روبدون میترسیدم بگم ازبدیهات که خوبی
هات بچشم دیگه نیاداماگشتم ودیدم بدیهایت دیگرجایی برای فکرکردن به خاطرات خوشمون نمیده...
وبدون من همینجورکه
اغاز شدم اکنون هم تمام میشوم دیگه نمیتونم مث قبل مراقبت باشم چطورمیتونم باشم کنارت وقتی که
همه چی یک
طرفه شده چطورمیتونم سرقولم باشم واسه بودن کنارت تاابددرحالی که تواصلابهم اهمیت نمیدی فک
میکنی وظیفمه خوب باشم نه عزیزم من آدم بدشانسی ام که دستم نمک نداره توی این آسمون خدایک
ستاره ندارم
تومرا نمیخواهی چون من وسیله ای برای گذروندن وقتت شده بودم ...نمیخوام آویزونت باشم
أون لحظه ای که دیدمت همه چی روفراموش کردم،فراموش کردم باهام چیکارکردی اماچرافک میکردی ب
رام مهمه بدونم کی ازسفربرگرشته کی خونش روعوض کی سرکاراومده کی رفته...پس خودمون چی؟
دوست داشتم ذره ای باحرفهات ازغم درونم کم کنی اماافسوس هرگزتوعوض نمیشی!خواستم
لحظه ای که دیدمت باهات دست بدم اما!خواستم عینک دودی که روچشات بودوبردارم وبه مردمکهای
چشات زل بزنم بگم چقد دوستت داشتم... امایادم اومددیگه چشات فریبه دیگه اون همیشه
بامحبت نیستن دیگه اون چشایی نیستن که اگه یک ساعت سرکارناپدیدبودم همه جارو
جستجومیکردن آخه مدتهاست مال من نیستن آخه یکساله فرارمیکنن ازمن...!

من اینجاتوبلاگ واسه خودم دنیایی داشتم همه چی داشتم اماتورونداشتم!تولحظه های اشک وآه اندوه
وگریه اون لحظاتی که ازغم خیانتت دروغهات بی عاطفه گی هات داغون بودم وتونبودی جایی که باید
باشی وآرامشم باشی اون زمانی که منم تنهاامیدم توبودی وهرروزدعامیکردم خدایاخبری برسون ازش
تنهاهمدمم بهارشدتوزندگی مجازی ام،برای فرارازتوحتی بازبه فیسبوک تنهایی ام پناهنده شدم به وبلاگ
شخصی ام روی آوردم تاحرفهای دلم رواونجابزنم!د،اگه نمیزدم نمی نوشتم غمبادمیگرفتم دق میکردم...
اینجاتووبلاگ روزمردوحتی عیدروعیدی که بکامم زهرکردی چون عیدپارسال خودت بخودم تبریک گفتم
سالروزتولدت روباخودم خلوت کردم شمع یادت راخاموش کردم امایادت راهرگزفراموش!
انصافانگوکه مراقبت نبودم تواین سالها،مث گلبرگ گل ازت محافظت کردم من باغبان باغچه عشقمان
بودم نگوکه سواستفاده کرده ام این روبفهم که باتمام مشکلاتم هرگزپولی ازتونگرفتم نذاشتم برایم
خریدبکنی نگذاشتم تنهابمونی خواستم امنیت بهت بدم خواستم توی دنیای کثیف پشت وپناهت
باشم اگه خودم آلوده شدم اماتوروپاک نگه داشتم،من عاشق ومعشوق رودرکشاکش عشق گناه
کارنمیدانستم من به ابدیت باتومی اندیشیدم وتوبه شایدفردای بی من به شکستن حریرعشقم
به اتوبان یک طرفه دلبری.نمیخوام لحظات آخرازتوگلایه کنم نمیخواهم محبت راازتوگدایی کنم
تواگروجدان داشته باشی خودت می آیی و..تواگرآمرزش میخواهی بایددل شکته ام روبندبزنی!!!

من خسته ام ازآدمیکه محبت کردن بلدنبودوفقط محبت میطلبیدامامحبت نمیکرد...
تودنیای یه عاشق چیزی بدترازبازیچه شدن نیست،تقدیرمن این بودکه ازاول تاآخرراه یک تیکه
گوشت قربانی باشم میان سردخونه چشمات.نمیخوام آسمون به ریسمون ببافم واست
صدتادلیل بسازم بگم دلیل بیوفایهات چی بوده یابپرسم چراباهام اینکاروکردی!
اونچیزی که الان مهمه اینه که بدونی من چیزی ازتونمیخوام یادته یکروزگفتی بهم ازدروغ
متنفری این تنهاچیزیه آزارت میده اماخودت بدجوردروغگوپنهان کاروخاین شدی بلاخره آدم
بخاطرچیزی که بیشترازهمه تودنیادوستش داره وباارزشه براش حاضرهمه کاربکنه من
عاشقانه ازت متنفرم این بلایی هست که سرمن آوردی دیگه جون ندارم هی محبت کنم
امامحبت نبینم.....................................
میدونی قشنگترین جمله ای که ازت شنیدم حرفی بودکه4سال قبل زدی گفتی بیاهفته
درختکاری باهم درخت عشقمون
روبکاریم این حرفت خیلی بدلم نشست تااینکه یکبارهم گفتی عاشقم شدی امادیگه
حرفهای قشنگی ازت نشنیدم که
اینجوری باشه وبدل بشینه...!!!!!حرفهای که برای من معنی داشت...

حس میکنم دیگه به هیچی وهیچ کس اعتمادواعتقادندارم گناهش باکسی که منوکافرم کرد...
وای وای تمام حس هایی که کنارت یک زمانی داشتم...احمق بودم!
دوستت داشتم حتی
ازخدابیشتر باخودم میگفتم خدایامنوببخش
اگه بهت خیانت کردم ویکی روبی نهایت دوست داشتم کسی که ازش سیرنبودم
خدایاحالااون ب من خیانت کردتوبگوباهاش چه کنم؟؟؟؟؟؟؟؟
من بارهاثابت کردم عاشقم خدایادیگه امتحانم نکن طاقت ندارم
ادامه مطلب ...