بــزرگـتَـــرین خَـطـــایَـش ایــن بــود کـــه
مـی پـنــداشــتــــ
مَـــن بَــــرای هَـمـیـشـــه صَـبـــور خـــواهَـــم مـــانـــد . . .

کاش بعدازآن همه محبت ووفاوعشق ودوستی چندساله جدایی نبود...که جانم ازاین همه جدایی ودوری میسوزد
وبغض حرفهای ناگفته وعشقی که دروجودم رهاشده وکمبودمهربانیت عقده ای بردل نشانده وخیانتت کینه وآتشی برجانم
دلم
هوای گریستن میکندوهرلحظه به فکرفرومیروم وگذشته های فراموش ناشدنی راکه
سراسرصفابودودلبستگی یادمیکنم یادمیکنم لحظه لحظه رابطمون رو...آه
هرروزبصدای هرزنگی وهراس ام اسی آرزومیکنم توباشی و...اماهمش سرابی بیش
نیست من چه کنم وقتی که دوستی صمیمی میگویدفراموشت کنم وتوارزش نداری ولی
من بازهم چون معتادی که هرازگاهی ترک میکندوبازدوچارآن رگ پنهانی
نیازم میشوم وبازباحال بیمارم دوستم رانگران...من نمیتوانم نخواهمت میدانم
ضرردارد برای قلبم امامن که میکشم ازهمه ازتوچرانکشم من اسیرشدم خواستم
ترامحوکنم ازوجودم دیدم جزمرگ نمیتواند...ای آشناکاش جدایی هانبود...
خسته ام خدادلتنگم تویاری ام کن خدایامراازحضورخودت ازمهرخودت سرشارکن
کــــــاش می شــــــد ...
" فقــــط " ، تــــ♥ــو را داشتــــــه باشــــــم ...!
و
خــــــدا هـــــی بپرســــــد : خــــــوب ، دیگــــــر چــــــه ؟؟!
و
مــــــن بگویــــــم : هیــــــچ ، هـــ♥ــمین کافیســــــت ...
.
دلم که میگیرد بغض میکند
میشود وبال گردنم
دردهایم خیلی نیستند تو هستی و فراموش کردنت
لعنتی دردم می اید وقتی با دردهایت کلنجار می روم!!
گاه آدمی دربیست سالگی میمیرد...
ولی در هفتاد سالگی به خاک سپرده میشود!!!

یادمان باشد فردا حتما ناز گل را بکشیم...
حق به شب بو بدهیم...
و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!!
و به انگشت نخی خواهیم بست
تا فراموش نگردد فردا...!
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد...
و بدانم که شبی خواهم رفت .... !!!
و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی

گاهی حــــرف ها وزن ندارد …
ریتم ندارد …
آهنگ ندارد …
اما خوب گوش کن …
درد دارند …
کسانی هستند که ناخودآگاه از خودمان می رنجانیم
مثل ساعتهایی که صبح دلسوزانه زنگ می زنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده.....!
تابــــستان ِ داغـــی ست...
مــن امّـــا دلـــم ...
دیــــگر به ایـــن زنــدگی گــرم نمـــیشود
ماریا
برای همه خوب باش ، آنکه فهمید همیشه کنارت و به یادت خواهد بود....
و آنکس که نفهمید ،روزی دلش برای تمام خوبیهایت تنگ می شود!
هیچوقت
آﺭﺯﻭﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﮑﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ
ﺑﯽ ﺧﻮﺩﺕ
به قول حسین پناهی:
می دانی ، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی "تـعطیــل است" و
بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت، باید به خودت استراحت بدهی، دراز بکشی دست
هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی، در دلـت
بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند، آن وقت با خودت
بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند ...
هیچوقت
آﺭﺯﻭﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﮑﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ
ﺑﯽ ﺧﻮﺩﺕ
مواظب باش.....
مواظب طعنه هایت.....حرفهایت.....رفتارهایت.....کارهایت.....
شاید روزی برای دیدن من چاره ای جز لمس کردن سنگ قبرم نداشته باشی....
یه وقتایی...یه کسایی...یه جورایی...
یه جورای ناجوری!
دلتومیشکونن!
غرورتو له میکنن!
احساساتتو لگدمال میکنن!
اماحتی...اونقدمرام ندارن...
که فقط بگن : متأسفم!!
اینجوروقتاست که شک میکنی!
به هرچی آدمیت تعریف شده یانشده!
شک نکن عزیزم...
سادگی زیادهمیشه ضربه میزنه
دوست داشتن:
زبان، زمان، راه، دلیل و نشانه نمیخواهد
دوست داشتن، دل می خواهد
و یک “من” میخواهد و یک “تو”
فقط باش... همین که هستی کافیست...! دور از
من.....! بدون من....! چه فرقی میکند؟؟؟ گل میخری!! خوب است!! برای من
نیست؟! نباشد!!! همین که رختمان زیر یک آفتاب خشک میشود کافیست..... دلخوشم
به این حماقت شیرین...
آرامــش ظـاهــرم
گـمــراهـت
نکنــــد
آشفتــه تـر از این حـرف ها هســـتم ...!
من یاد گرفته ام
وقتی بغض می کنم,
وقتی اشک می ریزم,
منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم!!!
.
.
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم,
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم !
.
.
من یاد گرفته ام
که اگر زمین می خورم,
خودم برخیــــــــــزم!
.
.
من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت!
.
.
من یاد گرفته ام
که همه رهگذرنــــــــد ,
همـــــــــــه !!!!
دوستت دارهدیه ای است
که هر قلبی
فهم گرفتنش را ندارد.
قیمتی دارد
که کسی توان پرداختنش را ندارد.
جمله ی کوتاهی است
اما
هر کسی
لیاقت شنیدنش را ندارد ...!!!
با من آن جور که بـا دیگران حرف میزنی ...
حرف نزن ... من با همه فرق دارم ...
آنها برای خودشان دیوانه اَند ...
من !!!! دیوانه ی تواَم.....

بازرفت؟؟
به سلامت.....
من خدا نیستم که بگویم صد بار اگر توبه
شکستی باز آی
آدمای دلتنگ ؛
وقتایی که خیلی بهشون خوش میگذره و میخندن ،
یهو سرشون رو برمیگردونن اونوری ...
یکم ثابت میشن ...
یواش یواش چشماشون پر اشک میشه.
آهاى تویى که قراره یه روز جای منو بگیری!!!
یادت باشه :
عاشق خوابه !!!!
خوراکی های ترش خیلی دوست داره ...
لازانیا و پیتزا , غذاهای محبوبشه ....
هی بهش نگو این کارو کن ؛اون کارو کن, عصبی میشه ....
آرومتر و صبورتر از اون نمی تونی پیدا کنی ....
عاشق بارون و گیتاره ...
وقتی مریضه هواشو خیلی داشته باش ...
چیزی را تکرار نکن بدش میاد ....
وجودش آرامش کامله ....
خسته که باشه صداش دیوونت میکنه یا وقتی از خواب پا میشه ....
یادت باشه که...
اون همه چیزِ منه ... حق ندارى اذیتش کنی ...!!!

بگـــــــذار کمـــــــی ...
تمـــــــام زندگـــــــی ات باشـــــــم !!
جایت را با دیگری پُر میکنند
احساس… سیری چند؟؟!
آدم هــای عجیبـــی دارد اینجــا!
دوستــی هــایشان نـــاگهانی ســت
دلبستــن شـــان غریـــب است
و رفتــن شان آشنـــا…!دلـت کـه مـی گـیـرد...
در لـحـظـه هـایـی کـه ثـانـیـه هـا...
مـیـخ مـی کـوبـنـد در سـرت !
اشـک هـایـی هـسـتـنـد...
کـه در عـیـن سـادگـی...
یـک دفـعـه...
نـصـف شـبـی عـجـیـب آدم را آرام مـی کـنـنـد !
و چـه دردی دارد وقـتـی...
عـادت مـی کـنـی بـه طـعـم شـورِ ایـن آرامـش !!!
خدایا . . .
مى خواهم اعتراف کنم !
خسته ام . . .
من امانت دار خوبى نیستم . . .
“ مرا ” از من بگیر . . .
مال خودت . . .
من نمى توانم نگهش دارم .
مننتوانستم نگهش دارم...
زیادی که خوب باشی
برایشان عادت میشوی
تکراری میشوی
تاریخ انقضایت زود سر خواهد آمد و . . .
مهرت
وفایت
نجابتت
خوبی ات
وظیفه خواهد شدعجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…!
تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی…
بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون
می ایستـــه بغـــل دستــتــــ …
دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ
بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:
خـــوبــی رفیـــق؟؟!!
بـــآزم خودمـــم و خـــودتـــ
ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢﺟـﺎﻡ
ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟
گاه یک حرف
یک زمستان آدم را گرم نگه میدارد و
گاه یک حرف
یک عمر آدم را سرد میکند . . .
برای اونها؛
"چقدر ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ …
ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ، ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ای "
باور کنید که فراموشش کرده ام اما نمی دانم چرا بعضی وقت ها همین که اسمش را می شنوم بی اختیار خاطره از چشمم فرو می ریزد ..
راستش نمی دونم برات آرزو کنم اتفاقی که برای من افتاد برات بیافته یا نه!!!!آخه اصلا نمیدونم اتفاق خوبی یه یا بد! فقط می دونم حالم از اون موقع خیلی بهتره
گفت هم رو ببینیم! کلی با خودم کلنجار رفتم و کلی فکر کردم ... آخرش با اینکه خیلی دلهره داشتم و نامطمئن بودم ولی قبول کردم
با اینکه زیاد فرقی نکرده بود، به نظرم اصلا اون کسی نبود که من عاشقش بودم! نمیدونم چم شده !!!! شایدم این من هستم که فرق کردم به هر حال احساس کردم هیچ حسی بهش ندارم. برام یکی بود مثه بقیه...
بعدش یه بار اس ام اس زد، برخلاف قبل بدون هیچ سختی تونستم بدون خوندنش پاکش کنم
راستش اینقدر بی تفاوت شدم بهش و حالم خوبه که گاهی ترس ورم مید1اره که نکنه ارامش قبل طوفان باشه
من میدونم موقعیت الانت چقدر سخته و چه درگیری درونی آدم داره برای همین از ته دل آرزو میکنم یه روزی تو هم همین حس و حال الان من رو داشته باشی
خواستــن بعضی از آدمـــها مثــل خواستن اون پیک آخر مشروبـه که ...
شــک داری اگه بخوریــش حالتــو بهتــر میکنه یا اینکه بالا میــاری
سلام
وبت خوبه
به منم سر بزن خوشحال میشم
اینم ادرس school-kosar.rozblog.com
واقعا بهترین بود منم تازگیا احساس میکنم که دیگه بهش حسی ندارم
با اینکه هنوزم دیوانه وار دوسش دارم حالا میفهمم دنیای بیکس بهتره
سلام



صادقانه بگم منم هنوزدوستش دارم اماتنهایی روبهترین گزینه میدونم وقتی که میدونم دلم خیلی زوددل میبنده وعاشق میشه که ممکنه دوباره خطرسازبشه وکسی بخوادازش سواستفاده کنه ولهش کنه
واسه خودم دنیای وارونه ای ساختم وحرفهام نوشتم وآروم شدم...
احساست ومیفهمم وبه دوست داشتنت به این حست الانت احترام میگذارم چون یک دیوونه میتونه حال یکی مث خودش رودرک کنه
ﺁﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻨﺪﺍﻧﯿﺪ !
ﯾﮑﻨﻔﺮﺩﺭ ﺁﺏ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﺩ ﺟﺎﻥ .
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺩﺍﺋﻢ ﻣﯿﺰﻧﺪ
ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺗﯿﺮﻩ ﻭ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ .
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺴﺖ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﺳﺖ ﯾﺎﺑﯿﺪﻥ ﺑﻪ
ﺩﺷﻤﻦ،
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﭘﻨﺪﺍﺭﯾﺪ
ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﺴﺘﯿﺪ ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺭﺍ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﺭﯾﺪ،
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﻣﯿﺒﻨﺪﯾﺪ
ﺑﺮﮐﻤﺮﻫﺎﺗﺎﻥ ﮐﻤﺮﺑﻨﺪ،
ﺩﺭ ﭼﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻣﻦ؟
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺑﯿﻬﻮﺩ ﺟﺎﻥ ﻗﺮﺑﺎﻥ !
ﺁﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﺑﺴﺎﻁ ﺩﻟﮕﺸﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ !
ﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﻔﺮﻩ،ﺟﺎﻣﻪ ﺗﺎﻥ ﺑﺮ ﺗﻦ؛
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ .
ﻣﻮﺝ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﮐﻮﺑﺪ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭﯾﺪﻩ
ﺳﺎﯾﻪﻫﺎﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺯ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺭ ﺩﯾﺪﻩ
ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻠﻌﯿﺪﻩ ﺩﺭﮔﻮﺩ ﮐﺒﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﯿﺘﺎﺑﺶ ﺍﻓﺰﻭﻥ
ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺯﯾﻦ ﺁﺑﻬﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﮔﺎﻩ ﺳﺮ، ﮔﻪ ﭘﺎ.
ﺁﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ!
ﺍﻭ ﺯ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﻬﻨﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﭘﺎﯾﺪ،
ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ ﺍﻣﯿﺪ ﮐﻤﮏ ﺩﺍﺭﺩ
ﺁﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﺁﺭﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﯿﺪ !
ﻣﻮﺝ ﻣﯽﮐﻮﺑﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﺧﺎﻣﻮﺵ
ﭘﺨﺶ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺲ
ﻣﺪﻫﻮﺵ
ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻧﻌﺮﻩ ﺯﻧﺎﻥ، ﻭﯾﻦ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻣﯽﺁﯾﺪ :
" ﺁﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ..."
یادش گرامی.
به اینکه داره میجنگه تادوباره اسیراحساسات نشه
وایییییییییی وبت محشره ممنونم

خواهش میکنم
مرسی که وقت گذاشتی دوست من
ساده که باشی آدم ها خیلی زود دوستت می شوند و تو خیلی دیر می فهمی دشمنت بودند ...
ساده که باشی آدم ها با همه کمبود هایشان به غرورت حمله می کنند و با همه غرورشان مچاله ات می کنند ...
ساده که باشی تو همیشه رو بازی می کنی و آدم ها همیشه بازیگران ِ پشت پرده می مانند ...
ساده که باشی اوقات بیکاری آدم ها راباسادگی ات پُر می کنند و خود در
لحظه های اندوه ، تنها
می مانی ...
ساده که باشی سادگی ات را حماقت می خوانند کسی نمی فهمد که تو از فرط ِ " آدم بودن " ساده ای ...
سلام وبت واقعا محشره. خیلی خوشحالم چون بالاخره تونستم فراموشش کنم شاید نامردی کرده باشم ولی بهتر بود این کارو کنم ببخشید سرتو درد اوردم خلاصه ی کلام وب خوشگلی داری
سلام دوست خوبم خوشحالم که اراده داشتی وتونستی نمیدونم چطوری اماواست آرزوی بهترینهارودارم

:
ممنون ازاینکه اومدی ونظرگداشتی مرسی ازلطفت...
بدی های من به خاطر بدی کردن نیست. به خاطر احساس شدید خوبی های بی حاصل است....
عالی بودن لذت بردم
مرسی عزیزم تقدیم به دوستای خوبم