همه دردیک عاشق اون اعتمادیست که یکهوبه اندازه صدم ثانیه ممکنه ازبین ببره وقتی که
بفهمه چقدرساده واحمق بوده چه احساس بدی بهت دست میده که کلمه لایق رومیشنوی!
هرچندکه خودت بارهامیگفتی من لایق محبت تونیستم ومن چه ساده لوح بودم که جواب میدادم نه عزیزم تو
لایق این عشق وعلاقه ای من ازچشمام بیشتربهت اعتماددارم.....آه میخواستم آنقدربهت محبت کنم
که جایی برای رفتنت ولرزیدن دلت پیش کسی نباشه اماحتی توشرمنده این همه محبت نشدی وباوقاحت تمام رفتی
وحالاکه بتوفکرمیکنم می بینم چیزی که ارزش دوست داشتن داشته باشه درتوپیدا نمی کنم جزمواردی اندک!!!
یادته میگفتی توخیلی مردی که...یادته گفتی...!!!امانه زندگی منوتومث صفحه بازی مارپله بود
که وقتی میخواستم برنده بشم بانیش توهی میسوختم آره من فقط یک تاس بودم توزندگیت که هرگزنتونست
توی قلب توجفت شش بیارم!!!
بــــــــعضی وقتا بـــاید
یقه ی احســاســـاتـــــــــ رو بگیری
بزنی تــــو گوشش!
با تــــمام قدرت سرش داد بزنی بگی
خـــــــــــفه شو دیگه بسه!!
تا الآن هرچی کشیدم
به خاطر تــــــــــو بوده...
ﺭﻭﺯﺍﯼ ﺁﺧﺮ ﻣﺪﺍﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻧﺒﻮﺩﻩ ...
ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﮕﻔﺖ
ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ( ﭼـــــﯿـــــﺰ ) ﺑﺎﺷﻪ
ﺗﺎ ﻃﺮﻓﺖ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﭼﯿﺰ ﺑﺸﻪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﮐﺎﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ
ﺗﺎ ( ﭼــــــــــــــــــﯿــــــــــ
ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺸﻪ !!!...
ﺭﻓﺖ ﭼﻮﻥ ﭼﯿﺰ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﻨﻢ ﭼﯿﺰ ﻧﺒﻮﺩﻡ ...
چه احساس پوچی..!..
این که می پنداشتم لایق "اعتمادی
خاطرات را باید سطل سطل . . . از چاه زندگی بیرون کشید . . . ! خاطرات نه سر دارند و نه ته . . . بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . . میرسند . . . گاهی وسط یک فکر . . . ! گاهی وسط یک خیابان . . . ! سردت می کنند . . . داغت میکنند . . . !رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . . !!! خاطرات تمام نمی شوند . . . تمامت می کنند . . . .!!
یه جایی هست بعد از کلی دویدن وایمیستی سرتو میندازی پایین و آروم میگی : . . . بیخیال، "دیگه زورم نمیرسه"
با یه بازی ساده...
ممکنه تنها کسی رو که دارین...
برای همیشه از دست بدین...
به همین راحتی
من یه گلایولم که توی این سرزمین شوووم
راهم به قبر و سنگ گرانیت می رسه
هر روز به قتل می رسم و شعر من فقططط
به انتشار شعله ی کبریت می رسه
دردم هزار ساله مثل درد حافظه
درمونشم همونیه که کشف رازیه
نسلی که سر سپردهء عصر حجر شده
به ساقیای ارمنی پیر راضیه
وقتی که زندگی یه تئاتر مزخرفه
تنها به جرعه های فراموشی دلخوشم
راسکول نیکوف یه پیرزن شقه کرده و من
با اون تبر فرشته ی الهام رو می کشم
هی مست می کنم مثل یه بطری شرااااب
که وقتی پاش بیوفته یه ککتل ملوتفه
یه مجرم فراری شدم که توی زندگیش
درگیر یه گریز بدون توقفه
فرقی نداره جاده ی چالوس و راه قم
من مستی ام که خوش داره رانندگی کنه
یه ماهی که تو آکواریووم زاار می زنه
تا توی اشک های خودش زندگی کنه
باید تلو تلو بخوری این زمونه رو
وقتی که مست نیستی به بن بست می رسی
تو مستی ادما دوباره مهربون می شن
حتی برادرای توی ایست بازرسی
می خندن و به دست تو دست بند می زنن
راه رو برای بردن تو باز می کنن
توی دام مورچه ها به سلیمان بدل می شی
قالیچه ها بدون تو پرواز می کنن
این بار چندمه که به یه جرم مشتررک
80 ضربه پشتتو هاشور می زنه
برگرد خونه حتی اگه با خبر باشی
تنها دل خودت برای تو شور می زنه
محمد رضا فروتن :حاج آقا من عاشق زنمم
هدیه تهرانی :این عشق نیست حاج آقا جنونه
محمدرضا فروتن :وقتی زنم با مرد غریبه بگه بخنده منِ عاشق عصبانی میشم
حالا اگه غیرت داشتن جنونِ من جنون دارم
هدیه تهرانی :حرفاشو باور نکنید حاج آقا تصوراتشه
... محمدرضا فروتن : حاج آقا اگه من حالت عادی ندارم
اگه گاهی خوبم؛ گاهی بدم.
تقصیر خودشه می دونه من حسودم،می دونه عاشقم باز منو آزار میده. شما ازش بخواین منو بفهمه؛من آدم حساسیم
حاج آقا اگه باهام کنار بیاد زندگیمو به پاش میریزم؛ میترسم حاج آقا میترسم زنمو ازم بگیرن؛ شما نذارین
((قرمز . فریدون جیرانی))