بیزار باش از معشوقی که اسم هرزگی هایش را "آزادی" بگذارد اسم نگرانی هایت را "گیردادن"بگذارد و برای بیتفاوتی هایش"اعتماد داشتن" به تورا بهانه کند "
امروزبازهم خواب نورودیدم که برگشتی سرکارسابقت وبازباهم داریم کارمیکنیم اماباتمام وجودم که میدونم دوست
داشتم امامحل بهت ندادم تحمل کردم فقط میدونم آرامشم وبهم زدی نیا...حتی توخوابم
من همیشه گوشی ام کنارم بودتاجواب تماس هات واس هات روآنی وسری بدم توهرشرایطی ج میدادم اماالان خیلی وقته
بیرون که میرم گوشی باخودم نمیبرم دیگه کسی نیس که باهام کاری داشته باشه
گاهی اینجوریه که نوشتن دردوکاهش نمیده وسبک نمیکنه دلتنگی کم نمیشه فقط ماندگارترمیشه ماندگارچون اولین تجربه هرچیزی که برامون بوجودآمدمث اولین دیدار...
وتوهرگزمعنی فداکاری مرانخواهی فهمبدباشدبگذاربحساب خودخواهی ام امارفتنم آخرین فریادعاشقانه ام بود
فریادی برای اینکه بگویم صلاح توراخواستم که دقدقه ای ازجانب من برای رسیدن به خوشبختیت نداشته باشی
ﺑﮕﻮ ﺑﺎ ﺗﻨﻢ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ !!
خودمونیم عزیزم ......
تــــــــــو از دید من زیبا بودی .. دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند!!!