تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمیکردم
چه آسون دل بریدی از دلی که پای تو گیره
که از این بدترم باشی واسه تو نفسش میره
نمی ترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه
همیشه لحظه ی آخر خدا نزدیکتر میشه
تو رو دست خودش دادم که از حالم خبر داره
کنار تو چشماشو یه لحظه برنمیداره
تو امید منی اما داری از دست من میری
با دستای خودت داری همه هستیمو میگیری
دعا کردم تو رو بازم با چشمی که نخوابیده
مگه میزاره دلتنگی مگه گریه امون میده
مریضم کرده تنهایی ببین حالم پریشونه
من اونقد اشک میریزم که برگردی به این خونه
حسابش رفته از دستم شبایی رو که بیدارم
شاید از گریه خوابم برد درها رو باز میزارم
نمی ترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه
همیشه لحظه ی آخر خدا نزدیکتر میشه
تو رو دست خودش دادم که از حالم خبر داره
کنار تو چشماشو یه لحظه برنمیداره
غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظی
گریه بی وقفه من تو اون روزای کاغذی
قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار
چه بی دووم بود قول ماجدا شدیم آخر کار
تو حسرت نبودنت من با خیالتم باشم
با رفتنم از این دیار آرزوهامو میکشم
کوله بارم پُر حسرتِ تو دلم یه دنیا درده
مثل آواره ای تنها توی خیابونی که سرده
باخیالت به سرم میزنه گریم میگیره
آروم ، آروم دل تنگم داره بی تو میمیره
گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم
بی تو اینجا رو نمیخوام میرمو بر نمیگردم
روزای کاعذی/قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار/چه
بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخر کار/توحسرت نبودنت من با
خیالتم خوشم/با رفتنم از این دیار آرزوهامو میکشم/کولبارم پر
حسرت تو دلم 1دنیا درده/مثل آواره ای تنها تو خیابونی که سرده/
تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره/آروم آروم دل تنگم داره
بـــــــــی تـــــو میمیره/گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم/
بی تو اینجا رو نمی خوام
مـــــــــــــیــــــــــــــرم و بـــــــــر نـــــــمـــــــیـــــــگــــــردم...
when i with u i feel flying in sky so i wanna with u for ever.
because when u r just MY LOVE, i have best life
SO I LOVE U UNTILL THE END LIFE....
من و تو چه سخت به هم رسیدیم/چه آسون از هم جدامون کردن
اونا که تو رو ازم گرفتن/ندونستن که چه کاری کردن
نمیدونستن که تــــــــو دنـــــیـــــای مـــنــــی/نمیدونستن که هر شب توی
رویــــــای مــــنـــــی
دنیا نراشت فدات بشم فدات شم/زمونه نزاشت باهات باشم فدات شم
میرم و بدون بدون تـــــــــــــو میمیرم/خدا نخواست فدای اون چشات شم
فــــــــــدات شـــــــــــــــــــــم!
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم/الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری/2و3 روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری!!!
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم/انقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم
من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام/کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا
من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم/بشینم ۱گوشه ی دنج موهای تو رو ببافم
عاشق اون لخظه ام که پشت پنجره بشینم/حواست به من نباشه دزدکی تو رو ببینم
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم/انقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم
You & I
Hold me tight
You & I
Gotta fight
You & I
Side by side
You & I
Say goodbye
You & I
Feels so right
You & I
Holding tight
You & I
Side by side
You & I
For the rest of our lives
Every night
We're all alone
Every night
My only hope
Is the light that's shining from inside you
'Cause you believe
In what we are you believe
In what we'll be give me strength
So I can stand beside you
No truths to confirm
No lies to deny
Too hopeless to care
We're too scared to cry
You & I
Hold me tight
You & I
Gotta fight
You & I
Side by side
You & I
Say goodbye
You & I
Feels so right
You & I
Holding tight
You & I
Side by side
You & I
For the rest of our lives
Cast aside
To an angry street
Criticized
For what we believe
If we hide maybe we can make it through this
Is it fair to be thrown away?
Is it fair that we live this way?
Victimized for a life we didn't ask for
No truths to confirm
No lies to deny
Too hopeless to care
We're too scared to cry
You & I
Hold me tight
You & I
Gotta fight
You & I
Side by side
You & I
Say goodbye
You & I
Feels so right
You & I
Holding tight
You & I
Side by side
You & I
For the rest of our lives
" من و تو "
منو محکم بغلم کن تا باهم بمانیم.من و تو در کنارهم
با انها نبرد کردیم پس با انها خداحافظی کن!
احساس من وتو یعنی بغل کردنمان کاملا بجاست.
ما تا اخر و برای مابقی زندگیمان در کنارهم خواهیم ماند!
هرشب ما تنهاییم
هرشب تنها امید من نوری است که از وجود تو می تابد
چون تو به ان چیزی که هستیم و خواهیم بود باور و اعتقاد داری
بنابراین به من نیرو و قدرت می دهی
پس من می توانم در کنار تو بایستم
هیچ واقعیاتی برای تایید و تصدیق نیست
و هیچ دروغی هم برای تکذیب نداریم
حتی برای مواظبت و مراقبت از خود هم امیدی نداریم
و ازترس جرئت گریه هم نداریم
منو محکم بغلم کن تا باهم بمانیم.من و تو در کنارهم
با انها نبرد کردیم پس با انها خداحافظی کن!
احساس من وتو یعنی بغل کردنمان کاملا بجاست.
ما تا اخر و برای مابقی زندگیمان در کنارهم خواهیم ماند!
مارا جدااز دیگران ودر خلوت
و در یک کوی و برزن اشفته قرار داده اند
وبه خاطر باورهایمان مارا مورد انتقاد قرارداده اند
اما اگر این عقیده را پنهان کنیم میتوانیم ازاین طریق اوضاع را درست کنیم
ایا منصفانه است که همانند چیزی بیهوده دورانداخته شویم؟
ایا منصفانه است که اینگونه زندگی کنیم؟
و به خاطر زندگی که برایش طلبیده نشده ایم قربانی شویم
هیچ واقعیاتی برای تایید و تصدیق نیست
و هیچ دروغی هم برای تکذیب نداریم
حتی برای مواظبت و مراقبت از خود هم امیدی نداریم
و ازترس جرئت گریه هم نداریم
منو محکم بغلم کن تا باهم بمانیم.من و تو در کنارهم
با انها نبرد کردیم پس با انها خداحافظی کن!
احساس من وتو یعنی بغل کردنمان کاملا بجاست.
ما تا اخر و برای مابقی زندگیمان در کنارهم خواهیم ماند!
خیلی ساده...
یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..
کف اتاق سنگ باشه..سنگ سفید..
تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..
تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..
منم اومدم نشستم جلوت..بهت تکیه دادم..
با پاهات محکم منو گرفتی..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..
بهت می گم چشماتو می بندی؟
میگی اره بعد چشماتو می بندی ...
بهت می گم برام قصه می گی؟ تو گوشم؟
می گی اره..بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..
یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..
می دونی؟
می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع..
یه ضربه عمیق..بلدی که؟
ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم..تو چشماتو بستی..نمی بینی..
من تیغو از جیبم در میارم..نمی بینی که..سریع می برم..نمی فهمی..
خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی فهمی که..دستم می سوزه ..
لبمو گاز می گیرم که نگم اااخ..که چشماتو باز نکنی..که منو نبینی..که نفهمی..
تو هنوز داری قصه می گی..چه قشنگه..نه؟
من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم..میریزه..
رو زانوم..از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..نه؟
حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..
تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..
می بینی نا منظم نفس می کشم..تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت..
می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..
می بینی دیگه نفس نمی کشم..
چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..
می دونی؟
من می ترسیدم خودمو بکشم..
از سرد شدن ..از تنهایی مردن..
از خون دیدن..میترسیدم..
وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..
مردن خوب بود..ارومه اروم...
گریه نکن دیگه..من که دیگه نیستم..
که وقتی اشکتو میبینم چشماتو بوس کنم..
بگم خوشگل شدیاااا..
که همون جوری وسط گریه هات بخندی..
گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..
دل روح نازکه.. نشکونش..خب؟
مهربانم ای خوب!
یاد قلبت باشد یک نفر هست که این جا
بین آدم هایی که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها به تو می اندیشد
و کمی
دلش از دوری تو دلگیر است...
مهربانم ای خوب!
یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش
به رهت دوخته بر در مانده
و شب و روز دعایش این است
زیر این سقف بلند هر کجایی هستی به سلامت باشی
و دلت همواره محو شادی و تبسم باشد...
مهربانم ای خوب! یاد قلبت باشد
یک نفر هست که دنیایش را
همه ی هستی و رویایش را به شکوفایی احساس تو
پیوند زده
و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد...
مهربانم ای خوب!
یک نفر هست که با تو
تک و تنها با تو
پر از اندیشه و شعر است و سرور!
پر از احساس و خیال است و شعور!
مهربانم این بار یاد قلبت باشد
یک نفر هست که با تو
به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت هر صبح گونه ی سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش
راهی خانه ی خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی...
تقدیم به او که زیباست و زیبایی را دوست دارد و دنیای زیبای مرا تسخیر کرده است....
باشفقت ومهربان باش(مثل خورشید) اگرکسی اشتباه کردآن رابپوشان(مثل شب) وقتی عصبانی شدی خاموش باش(مثل مرگ) متواضع باش وکبرنداشته باش(مثل خاک) بخشش وعفوداشته باش(مثل دریا) اگرمی خواهی دیگران خوب باشندخودت خوب باش(مثل آینه) واین شایدهمان احساس مبهمی است که انسان ازپیش خودرامرده جان دارمی پندارد. «صادق هدایت» هنوزدوری دورازمن ای امیدمحال هنوزدوری آه ازهمیشه دورتری! همیشه امادرمن کسی نویدمی دهد که می رسم به توشایدهزارسال دیگر صدای قلب توراپشت آن حصاربلند همیشه میشنوم همیشه سوی تومی آیم همیشه درراهم همیشه می خواهم همیشه باتوام ای جان!همیشه بامن باش! همیشه !اماهزارمباش چشم به راه همیشه پای بسی آرزورسیده به سنگ همیشه خون کسی ریخته است بردرگاه «فریدون مشیری» بانو،بانوی بخشنده ی بی نیاز من! حق باسکوت بود؛صدادرگلوشکست دیگردلم هوای سرودن نمی کند تنهابهانه ی دل مادرگلوشکست سربسته ماندبغض گره خورده دردلم آن گریه های عقده گشادرگلوشکست ای داد,کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای,های های عزادرگلوشکست آن روزهای خوب که دیدم,خواب بود خوابم پریدوخاطره هادرگلوشکست «باد»مبادگشت و«مبادا»به بادرفت «آیا»زیادرفت و«چرا»درگلوشکست فرصت گذشت وحرف دلم ناتمام ماند نفرین وآفرین ودعادرگلوشکست تاآمدم که باتوخداحافظی کنم بغضم امان ندادوخدا...درگلوشکست خداکران بی کرانه شکوه پرستش من بود.وشیطان اسطوره تنهایی اندیشه های هولناک من. می اندیشم که گناه،تکرارتجربه هاست.وشیطان ازدریچه صدف پوسیده ای سرکشیدوگفت:خداونداداره جهان رابه انسان سپرده است. انسان غاری است که هزارموجودرا،برشیاره های کهنه روح خودآویزان کرده است. مادرحیات پروانه هستی بااین همه تمدن وتوانایی،شاخکی بیش نیستیم. ماگلچین تقدیروتصادفیم. ماجرقه های آتش گردان خداوندیم،دردل این همه تاریکی. ماچی درفلق بودکه پرسیدسوار آسمان مکثی کرد رهگذرشاخه نوری که به دست داشت به تاریکی شن هابخشید وبه انگشت نشان دادسپیداری وگفت: نرسیده به درخت کوچه باغی است که ازخواب خداسبزتراست ودرآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است می روی تاته آن کوچه که ازپشت بلوغ،سربدرمی آرد پس به سمت گل تنهایی می پیچی دوقدم مانده به گل پای فواره جاویداساطیرزمان می مانی وتوراترسی شفاف فرامی گیرد درصمیمیت سیال فضاخش خش می شنوی: کودکی می بینی رفته ازکاج بلندی بالا،جوجه برداردازلانه نور وازاومی پرسی خانه دوست کجاست؟ (سهراب سپهری)
×××فارغ از عشق×××
این چیزی نخواستنت و با هر چه که هست ساختنت...
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت و به آن سوی پرچین ها نگاه نکردنت...
کاش کاری می فرمودی دشوار و ناممکن،که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم...
کاش چیزی می خواستی مطلقا نایاب که من به خاطر تو آن را به دنیا ی یافته ها می آوردم...
کاش می توانستنم هم چون خوب ترین دلقکان جهان تو را سخت و طولانی و عمیق بخندانم...
کاش می توانستم هم چون مهربان ترین مادران رد اشک را از گونه هایت بزدایم....
کاش نامه یی بودم ، حتی یک بار با خوب ترین اخبار...
کاش بالشی بودم ، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت...
کاش ای کاش اشاره ای داشتی، امری داشتی،نیازی داشتی،رویای دور و درازی داشتی...
آه که این قناعت تو دل مرا عجب می شکند....
افسوس به خاطر تمام لحظه هایی که می توانستی “مرهمم” باشی نه “دردم” …
آهای نیمکت ها !!! بیهوده نشسته اید …
آنکه باید می آمد رفت !
اشک ها قطره نیستند بلکه کلماتى هستند که مى افتند فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسى را که معنى این کلمات را بفهمد …
تیغ روزگار شاهرگ “کلامم” را چنان بریده که سکوتم “بند” نمی آید …
پاییز که شد به جرم کمکاری اخراجش کردند رفتگری که عاشق شده بود و برگ ها را قدم میزد و جارو نمیکرد …
خداوند بی نهایت است
اما
به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود میآید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود . . .
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود . . .
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را . . .
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس . . .
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها ، ناراستی ها ، نامردمی ها . . .
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان هایتان کفه های ترازو را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند . . .
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود...!
سلام میگذرد