ازت میخوام به چندتاسوالم جواب بدی ألبته اگه روت میشه بعدش بروباوجدانت راحت باش؟
۱_چرابهم خیانت کردی؟...
۲_چه بدی ارمن دیدی؟۳_چه کوتاهی تورابطمون کردم؟۴_چی ازت خواستم؟۵_مگرهمیشه نگفتم هرچی توبخوای؟همیشه بحرفت بودم جزاین آخرکه قبول نمیتونستم بکنم رابطه سردمون روتوسردترادامه بدی!۵_یادته اولابهم گفتی ازدروغ گویی بیذاری پس چرابهم خودت دروغ گفتی؟۶_مگرنمیدونستی همه داروندارم بودی همه چیزم بودی مگرنمیدونستی توخونمون همه ازدوستی منوتوخبرداشتن همه!؟۶_چه خیانت وبیوفایی دیدی ازمن که لایق ندونستی بگی قراره ازدواج کنی؟چراباهام بازی کردی؟چرابااحساساتم باوجودم بازی کردی؟چرابارهاقلبم وشکستی توکه میتونستی راحت دلیل سردشدنت وبگی مطمین باش آزاری بهت نمیرسیدمث الان مگرمن وقتی فهمیدم چه نارووکلکی بهم زدی چه کردم ها!؟جزگریه نفرین ونفرت ومریضی چی شدسهمت ازدلم حالا!بادلم بازی کردی ازسادگی ووابستگی من سواستفاده کردی!نکردی؟چی شدرفیق نیمه راه!فکرمیکنی بعداین بلاهامن بایدباتوبی معرفت خاین نامردسنگدل شمرچه میکردم بایدمن تاکی سردیت تاکی بیخیالیت وبی احساسیت و نحمل میکردم ؟بایدچه کنم چه میکردم؟؟؟؟؟تونمیدونی درراه کنارتوبودن وبابودن چه چیزهاوچه کسایی روازدست دادم تونمیدونی هروزباهات چقدردیوانه وارصحبت میکردم ومیکنم البته توخیالم!تونمیدونی سرنمازم تمرکزندارم وفکرم جاتوست خودم زندانی کردم وافسرده وداغون تواتاقم نبودنت روخیانتت روزجرمیکشم تونمیدونی آه مظلوم چی بسرت میاره گفتم ازمن بخواه دعات کنم نه نفرین...
این حقم نبودجابرای من گنجشک زیاداست ولی ب درختان خیابان تو عادت دارم
چ رسم جالبیست!محبتت رامیگذارندپای احتیاجت،صداقتت راپای سادگیت،سکوتت راپای نفهمیت،نگرانیت راپای تنهاییت،وفاداریت راپای بی کسیت وانقدرتکرارمیکنندکه خودت هم باورت می شود
هنوز هم برای تو می نویسم...
تویی که هیچ گاه عشقم..احساسم...و بودنم را باور نکردی...
برای تو می نویسم که تمام ثانیه هایم را با تو بودم اما تو...
برای تو که تمام هستی ام بودی و هستی اما من...
هنوز هم برای تو می نویسم...
با دلی شکسته که اگر هزاران بار دیگر هم بشکند
بازهم به عشق تو خواهد تپید...
برای تویی که همچون خون در رگ های تنم جاری هستی
تویی که براحتی از من دل می کنی اما من...
به قیمت جان کندن هم نمی توانم از تو بگذرم...
برای تویی که هرم نفسهایت را از من دریغ میکنی و من
جرعه جرعه از عطش خواستنت رو به زوالم...
برای تویی که می دانی در این روزگار غریب تنها به تو دلخوشم....
برای تو می نویسم تویی که عزیزترینی!!!
تویی که برای ترسیمت در کوچه پس کوچه های ذهنم به دنبال واژه می گردم و
باز هم حیران و پریشان تنها با نامت آرامش می گیرم...
برای تو می نویسم به وسعت تمام تنهایی ام..
برای تو که باور نداری عشق تنها به زبان و کلام نیست....
برای تو که قلبم برای ابد در دستان توست.....
برای تو که باور نداری بی تو چقدر تنها و دلتنگم ...
چقدر دلواپسم...
دلواپس لحظه های تو.... دلواپس تو...
تویی که دلواپسی ام را از نگاهم نفهمیدی...
تویی که شسکستنم را باور نکردی....
گاه با خود می اندیشم مگر دنیا چه ارزشی دارد
تمام دنیایم فدای یک لحظه شادی تو....
بگذار من تنها بمانم...
بگذار من دلتنگ بمانم... بگذار من نباشم....
شاید سهم من از با تو بودن همین است
یا شاید تو می خواهی که اینچنین باشد...
بگذار سهم چشمهای من تا ابد اشک گرمی باشد که از شور عشق تو
گونه هایم را نوازش می دهد...
بگذار سهم من شب بیداری و دلواپسی باشد...
بگذار من بمانم با خاطراتت... با یادگاری هایت...با حسرت هایم...با بی توبودن...
بگذار و بگذر.....
بگذار در شب های بی کسی ام سر بر شانه های تنهایی بگذارم
آنقدر بسوزم تا آهسته آهسته بمیرم....
ناجی لحظه هایم!!! تو را تنها برای خود نمی خواستم تو را برای با هم بودن می خواستم....
می خواستم تو تکیه گاهم باشی و من پناهگاه خستگی هایت....
می خواستم تمام خوبی های دنیا را در کنار تو داشته باشم...
می خواستم با تو در برابر ناملایمات روزگار بایستم تویی که تنها دلگرمی ام بودی
و هنوز هم هستی...
من غریبه ام....
من پناهگاه خستگی هایت نیستم....
من محرم دلتنگی هایت نیستم ....
باشد!!! بگذار تمام خستگی های دنیا برای من بماند...
تا روزی از روزهای خدا با یاد تو بمیرم...
وقتی تو نیستی دیگر چه فرقی می کند که دنیا برویم لبخند بزند یا...
وقتی تو نیستی می خواهم دنیا هم نباشد...
دیگر فرقی ندارد که خورشید از کجا طلوع می کند و یا باران مرا دلتنگ تو می کند...
تو به افق های خوشبختی بنگر ....
برایت دعا میکنم عشق جاودانه ام...
حتی اگر نباشم...حتی اگر تو بخواهی که دیگر من نباشم...
دنیا چه ارزشی دارد
تو به فرداها بنگر....
من....
جرم من عاشق شدن بود همش تقصیره دلم بود باور تموم حرفات اره تنها مشکلم بود .
تویه قلبم خونه کردی اما تو اینو ندیدی من دلم هرگز نمی خواست ببینم ازم بریدی
به خدا اگه نیای باز منو تنها بزاری بی تو از قصه میمیرم تو شبای بی قراری
منی که جرمم همین بود که شدم عاشق چشماد اره می خواستم تو باشی تا باشم همیشه باهات
اما انگار تو نمی خوای که بیای پیشم بمونی واسه این عاشق خسته دوباره ازش بخونی
اره این توای که قلبم میزنه با نفس تو حالا که تنهای رفتی شده اون دل واپس تو
جرم من عاشق شدن بود.
توی شعرام توترانه توی بغضم توبهاری یه بهاری که همیشه زمستونوجامیزاری مثل یک رازتووچشامی واسه موندن،واسه بودن تومثل طرح یه شعری واسه عاشقانه خوندن ازتوخوندن،بی توبودن،ازتوردشدن،گذشتن این محاله یه محالی که تووخوابم بی جوابه،بی جوابه تومثل ع ک س تووقابی که رودیوارجامیمونه مثل ماه شب یلداکه تاصبح پیشم میمونه تومثل یک گل یاسی که تووخونه بوش میمونه مثل پاکی دلایی که همیشه جامیمونه شباازفکرتوبی خواب،روزابایادتوبی تاب هنوزم مثل توتنها،هنوزم مثل توتبدار چی شداون دستای گرمی که کشیدی توبه موهام تونوازش نسیمی توی آرامش شبهام تودلت وسعت دریا،تووچشات رازیه دنیا توحقیقتی تووشعرم واسه یک آخرزیبا
دلت که گرفته باشه صدای ترانه که هیچ با صدای دستفروش دوره گرد هم گریه میکنی.....
|
مگه میخونه اینجا رو؟!!!!
یه موضوعی هم هست که من خودم هنوز نتونستم باهاش کنار بیام اونم اینه که برای خیلی از چرا ها هیچ جوابی نیست و دنبال جوابش گشتن فقط وقت تلف کردن و اعصاب هدر دادنه و برای این جور چرا ها نباید دنبال جواب گشت، فقط باید قبولشون کرد و باهاشون کنار اومد/
چرا های من و تو هم از همین هاست... اینکه چرا به تو خیانت کرد یا چرا من رو بدون دلیل ول کرد و رفت هیچ کس براش جوابی نداره! فقط باید چیزی که اتفاق افتاده رو قبول کرد و باهاش زندگی کرد!
میدونم هرگزنمیخونه امافقط دارم هرچی توذهن ودلمه تخلیه میکردم این چراهاشایدبی جواب چون خودم خواستم بااین سوالهای بی جواب زندگی کنم وبه خودم به احساسم به حالم بعدهابخندم...میتونستم برم سرراهش وازش بخوام علتش وبگه امامن حاضرنیستم ببخاطرخواسته هام عذابش بدم منوتوهم خدایی داریم گلم
خوب کاری میکنی! هر چی دوست داری بنویس اصلا هم رعایت هیچی و هیچ کس حتی من رو نکن ... دل آدم این جور موقع ها خیلی پره و باید دلش رو خالی کنه وگرنه میترکه
من دقیق در جریان نیستم و برای همینم نمیتونم نظر بدم! ولی بهت پیشنهاد میکنم هیچ وقت ازش نپرسی چرا؟!
به نظرم هیچ دلیل قانع کننده ای نمیتونه داشته باشه و هر دلیلی (بهانه ای ) که بیاره فقط اعصابت بدتر به هم میریزه
سعی میکنم ازش نخوام دلیلش روبگه آخه میدونم نمیفهمه عمق فاجعه رونمیفهمه چی کرده همیشه توخواب خرگوشی بوده وفکرمنفعت خودش