دختر:لوووووس!!
....................
پسر:اے بابا ضعیفـﮧ اگـﮧ اینبار قهر ڪنے نازڪش ندارے ها!!
دختر:بازم گفت ایـטּ ڪلمه
رو...!
پسر:خب تقصیر خودتـﮧ میدونے اونایے رو ڪـﮧ دوست دارم
اذیت میڪنم
هے نقطه ضعف میدے دستم.
دختر:مـטּ از
دست تو چیڪار کنم؟؟
پسر:شڪر خدا . . .! دلم پیچ میخورد چوטּ تو
تب و تاب ملاقات تو بودم " لیلے قرטּ 21 مـטּ
دختر:چـﮧ دل قشنگے دارے تو چقد بـﮧ سادگے دلت حسودیم
میشـﮧ
پسر:صفاے وجودت خانومم.
دختر:میدونے دلم تنگـﮧ براے اوטּ همـﮧ
پیاده روے هاموטּ
براے سرڪ ڪشیدטּ تو
مغازه ڪتاب فروشے و ورق زدטּ ڪتابها " براے بوے ڪاغذ
براے شونـﮧ بـﮧ شونـﮧ باهات راه رفتنو دیدטּ نگاه
حسرت بار بقیـﮧ " آخـﮧ هیچ زنے مردے مثل مـטּ نداره.
پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگـﮧ " براے دیدטּ آسموטּ تـــو
چشماے تـُـو ،
براے بستنیهاے شاتوتے ڪـﮧ با هم میخوردیم
براے خونـﮧ اے ڪـﮧ توے خیال ساختـﮧ بودیم و مـטּ مردش
بودم
دختر: یادتـﮧ همیشـﮧ بـﮧ مـטּ میگفتے
خاتوטּ ؟
پسر:آره یادمـﮧ آخـﮧ تو منو یاد دخترهاے ابرو ڪموטּ قجرے
مینداختے!!
دختر : ولے مـטּ ڪـﮧ
بور بودم
پسر : باشـﮧ فرقے نمیڪنـﮧ .
دختر : آخ چـﮧ روزهایے بود دلم براے دستاے مردونت ڪـﮧ تو
دستام گره میخورد تنگ شده مجنون مـטּ.
پسر:. . .
دختر:چت شد؟ چرا چیزے نمیگے ؟
پسر:. . .
دختر:نگاه ڪـטּ ببینم.
. .!منو نگاه ڪـטּ .
پسر:. . .
دختر : الهے بمیرم چشات چرا نمناڪ شده ؟ الهے فدات بشم .
پسر : خدا نڪنـﮧ ( هق هق گریـﮧ)
دختر:چرا گریه میکنے؟!
پسر:چرا نڪنم؟ هــــآ ؟
دختر: مـטּ دوست
ندارم مرد مـטּ گریـﮧ ڪنـﮧ .. جلوے ایـטּ همـﮧ"
آدم بخند دیگـﮧ بخند زود باش
پسر:وقتے دستاتو ڪم دارم چطور بخندم ؟ ڪے اشڪامو ڪنار
بزنـﮧ ڪـﮧ گریـﮧ نڪنم؟
دختر: اگـﮧ گریـﮧ ڪنے منم گریـﮧ میڪنما
پسر : باشـﮧ ... باشـﮧ .. تسلیم .. ولے نمیتونم بخندم .
دختر : آفریـטּ حالا
بگو ببینم ڪادو ولنتایـטּ چے برام خریدے؟
پسر : تو ڪـﮧ میدونے مـטּ از
ایـטּ لوس بازیا خوشم نمیاد ولے امسال برات ڪادوے خوبے آوردم.
دختر : چے ؟ زود باش آب از لب و لوچه ام آویزوטּ شد
پسر:. . . .
دختر : بآز دوباره ساڪت شدے؟
پسر : برات ڪادو ( هق هق گریـﮧ ) یڪ دستـﮧ گل گلایر
یڪ شیشـﮧ گلاب
یڪ بغض طولانے آوردم
تڪ عروس گورستاטּ
پنج شنبه ها دیگـﮧ خیابونا بدوטּ تو
صفایے نداره
اینجا ڪنار خونـﮧ ے ابدیت میشینم و فاتحـﮧ میخونم
نـﮧ " اشڪ و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ ودلتنگے و فاتحـﮧ
نـﮧ " اشڪ و دلتنگے و فاتحـﮧ و خاطرات نـﮧ چنداטּ دور
اما نـﮧه ... خاتونمـن و
تو خیلے وقتـﮧ ڪـﮧ ...
آرام بخواب بانوے ڪوچ ڪرده ے مـטּ ...
دیگـﮧ نگراטּ قرص
هاے نخوردم " لباس هاے اُتو نڪشیدم " صورت پف ڪرده ام از بیخوابیم نباش
نگراטּ خیره
شدטּ مردم بـﮧ اشڪهاے مـטּ نباش
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگـﮧ بخندم!
چشای من پُر خواهشه نگاه تــــو
دلم میگیره بی تــــو بی هوا
یه نوازشه
برای این دلِ دیوونه
دلم برات پَر می کشه صدات واسم آرامشه
نگات مث نم بارونه
دوست دارم
هر لحظه قلب من می شکنه بی تــــوبی صدا
عشقت تو خونمه قلب تــــو قلب منه
هرجا تو هر نفس دل واسه تــــو
میزنه
کی غیر تــــو عزیزم همه حرفام و میدونه؟!
اشکام و کی میفهمه غمه چشمام و می خونه
عشقت کار خدا بود که تــــورو به دلم داده
دنیا من و فهمیده مهرت به دلم افتاده
دوست دارم
دلم میگیره بی تــــو بی هوا
هر لحظه قلب من می شکنه بی تــــوبی صدا
عشقت تو خونمه قلب تــــو قلب منه
هرجا تو هر نفس دل واسه تــــو
میزنه
دوست دارم
دلم میگیره بی تــــو بی هوا
هر لحظه قلب من می شکنه بی تــــوبی صدا
عشقت تو خونمه قلب تــــو قلب منه
هرجا تو هر نفس
خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچ گاه بسته نمیشود
تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد
تنها کسی است که با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت
تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد
تنها کسی است که محرمت میشودوقتی همه تنهایت گذاشتند
تنها سلطانی است که دلش با بخشدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن
خدا را برایت آرزو میکنم!
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس !...
تــــــــو بنویس ...
از دلتنگی هایتــــــ ، از دردهایتــــــ
از هرچه دلتـــــ می گوید !...
بنویس برایـــــــــم...
زیبامینویسی.....................................
کـــــــــــاش گاهی زنــــــــــــــــــدگی
[◄◄ι] [ ιι ] [■] [►] [ι►►]
داشت . . .
رفتنت را نامردی میخوانند...!!!
دوسـت دارم یـڪ شبــﮧ، هفتــاد سـال پیـــر شـوم
در ڪنــار خیـابــانی بـایستـــم . . .
تـــو مـرا بـی آنڪــﮧ بـشنــاسی ، از ازدحـام تــلخ خـیـــابـان عبــور دهــے . . .
هفتـــاد ســال پیـــر شـدن یــک شبـــﮧ
بـه حـس گـــــرمــی دسـتـ های تـــو
هنــگامـی کـه مرا عبــور میـدهـی بــی آنـڪـﮧ بـشنــاســی،
مــے ارزد . . .!
مــی دانستـــم ...
یک روز ...
از یکــ راه دور ... تو مـــی آیی ...!
تو مـــی آیی
کــه انتظارت مـــرا ...
چشــــم به راه تمــام جاده ها ...
و هوایـــت سرگشتــه ی همه ی بادها ...
کـــرده بود ...!
تو کـــه ...
چشمـــــــــــت ...
مــرا به سرزمین نور خواهــد برد ...!
دستـــان گرمـــت ...
قصـــه ای تازه برایم خواهـــند ساخت ...!
و کلامـــت ...
بر جانـــم عطــر نور خواهــد پاشید ...!
مـــی دانستم ...
که مــــی آیی ...!
و مــن ستاره نشان شبهـــای تاریک خواهــم شد ...!
و جلـــوه گر عنایتـــی ...
کــه پاداش صبـــر کنندگــان است ...!!
مــی دانستم ...
که مـــــــــــــــــی آیی ...!
صدایت می کنم
در لحظه های خیس و بارانیم
لحظه هایی از جنس پرستش
با تو سخن میگویم گاه با زبان
گاه با اشک.....
چقدر زیباست لحظه های ناب دل دل کردنم
با تو......
می دانم در خلوت سکوتمان
سکوتی که برایت پر است از فریاد
نا گفته های من
تنها من هستم
و
تنها تو..........
چقدر خوب است که حرفهای دلم
را فقط تو میدانی
تویی که چون من تنهایی
یا شاید نه......
من چون تو تنهایم
برای همین است که باورم داری
چند ساعتی قبل از آنکه برایت بخوانم باران
بارید
و من دعا کردم و باریدم
به رسم خودت
این روزها تشنه ام
و میدانم نزدیک است لحظه ناب رسیدن
من منتظر میمانم
عاشقم کن.....................
|
|
با تو بودن هم عذابی بود
بی تو بودن هم عذابی بود
با تو بودن :
ای که در چشم تو دیدم ،
آسمان آبی فردای رُوشن
با تو بودن ،
آبشار گیسوانت را
شعر شفاف نگاهت را
مخمل سرخ لبانت را
خُوب دیدن ، سیر دیدن
با تو بودن هم عذابی بود
بی تو بودن :
ای شبم ، تاریکیَم
ای دُروغ نازنین هستیم
بی تو بودن ،
چون غروب خسته پاییز
سوت بودن ، کور بودن
با همه بیگانه بودن
آشنای درد بودن
بی تو بودن هم عذابی بود
با تو بودن ، بی تو بُودن
بی تو بُودن ، با تو بُودن
سرگذشت روزهای رفته ام
قصه ما هم عذابی بود
با تو بُودن هم عذابی بود
بی تو بودن هم عذابی بود
گفتم:داری میری؟؟؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟؟؟
گفت:جایی که من میرم فقط جای دونفره نه ۳نفر
گفتم:بر میگردی؟؟؟
فقط خندید!!!!
اشک تو چشام حلقه زد و سرمو انداختم پایین
دستشو زیر چونم گذاشتو سرمو بالا آورد
گفت:تو کجا میری؟؟؟
گفتم:میرم ۱جایی بالاخره
گفت:تنها نریا یکیو با خودت ببر
گفتم:جایی که من میرم جای ۱نفره نه ۲نفر
گفت:بر میگردی؟؟؟
گفتم:جایی که من میرم راه برگشت نداره
من رفتمو اون رفت...
ولی اون مدتهاست که بر گشته و با اشک چشاش خاک مزارمو شست و شو میده!!!