دار بـــــــــــــزن ... خــاطــرات کســی کــه , تــــو را دور زده...!

سلام به "آنها" که همیشه هستند...
آدم هایی که عجله ندارند.
"آنها" که «گوش» هستند.
"آنها" که هوای گفتگو دارند.
"آنها" که کلمه به کلمه با تو هستند.
"آنها" که وقتی تلفنی با آنها حرف می زنی مرتب نمی گویند:«باشه باشه»،که یعنی خداحافظی.
"آنها" که بلند می گویند: دوستت دارم.
جانم در می رود برای "آنها" که نیمه راه نیستند. نیمه تمام نیستند. پلاک موقت نیستند. یک روزه نیستند.
"آنها" که مدام هستند.
"آنها" که جنس روابط شان همیشگی است.....
سلام به "آنها" که تمام نمی شوند. . .

ســـــلامتیه کــسی که نمــیشناســــه منواما نوشــــته هامو میــخونـــــه تا از درونــم با خــبر شه و زیرش نظر میــزاره
نه واســه اینکه خوشــش اومــده واســه اینــکه بهت بفهــمونه که تنــها نیــستی سلامتیه همه ی شما دوستایه خوبم

دارم مینویسم بی اختیارداره حرف هاچون بغض ازچشمم ازدلم بیرون میزنه 

ما یه عُمر عادت کردیم ، واسه چیزائی که می خوایم و بهش نمی رسیم فاتحه بخونیم ..

وقت خودم را بیهوده تلف توضیح دادن هااتفاقات برای توکردم ؛ احتمالا فقط آنچه را که دوست داری بشنوی، میشنوی امادوستانم دراینجاهمیشه هستندومیبینندوقضاونشان درموردمامعمولاعادلانه میباشد

آدمهای این روزها"همانند هوا شده اند"گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود"گاه آنقدر آلوده که نفست می گیرد"...

باخودم قرارگداشتم دیگه تاابدهیچ ارتباطی باتونداشته باشم وجواب زنگهاواس ام اس های احتمالیت راندهم وحسرت دیدن وشنیدن من بردلت بماند!!!نه اینکه سرگرم کسی هستم یابی تفاوتم نه من ازعشق به توبجنون ودیوانگی وخودکشی رسیده بودم امااکنون تنفرم ازتوبیش ازحداست ازتویی که جایی که بایدمیبودی ونبودی ازتویی که آینده راوعده دادی که شایدروزی همون هوووش توچولوی من بشی(هوووش اوچولو)چیزی بودکه اسم توبودبخاطراون که مث یک سنجاب یایک خرگوش کوچولوشیطون وسرزنده بودی واصطلاحی ازشخصیت کارتونی بود....

بهرحال این همه اسراف محبت کردم وجوابش روبانامردی دادی ومن فهمیدم نیش عقرب نه ازره کینه است وتوبیوفایی وبی احساسی درخونت وجونت ریشه دارترازاون چیزیست که بشه لمس کرد.

من عاشقانه میرم کناروبادردام کنارمیام دیگه کاری بادنیاندارم وقتی دنیام توبودی وخیانت کردی من دل ازاین دنیاهم کندم

سهم من ازتوهمین وبلاگ ونوشتنه مینویسم که همه منه رسواروبشناسند

اولین ضربه ی زندگی را از کسی خوردم که بیشتر از بقیه بهش اطمینان کردم این است رسم روزگارنامرده

من همونی بودم که تاغصه ات میگرفت تامشکلی داشتی تادلت میگرفت کنارت بودم.هیهات ازمن که لحظه بیداری تالحظه خواب بتومی اندیشیدم وبرای خدایم شریک آورده بودم این کفرمن بودوتقاصش راپس دادم باازدست دادن تو!!!خدایم مراببخش این سزای من بودکه اوراازتوبیشتردوست میداشتم ومن احمقترین عاشق روی زمین بودم هیهات ازاین جسارت!!

منتی نیست هرچه من کردم واسه التیام دل خودم بودونداشتن کمبودی ازجانب من امابهرحال اگرروزی بدانی من برای داشتنت چه هاکردم برای لبخندت برای راحتیت چه پل هاپشت سرم خراب کردم طاقت نمی آری ازاین همه جفابهم

این مدت که نبودی چقدرنامت راصدازدم وازخداخواستم که بیایی که چقدروقتی ناامیدبودم میگفتم دوستت ندارم نامرد.

کبوترجلدم نبودی وپای فرارازمنوداشتی ومن دیگراجباری ندارم ودل من کبوتری نیست که چوازبامی که برخیزددوباره بنشیند



ﺑﻪ ﻣﻦ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ . . .
ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣـــﯽ ﺳـــــﺎﻝ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺗـــﺎ ﺍﺑــــــﺪ . . .
ﻣﻮﺍﻇــﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷــــﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﯼ ﺍﺕ ﮐــــﻨﻢ . . .
میروم. . . .
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ . . .
نه. . . .
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑماند. . .
از اضافی ﺑﻮﺩﻥ خسته ام..
من چه ساده ام! که گمان میکنم اگرنباشم دلى برایم تنگ میشود.. اما حقیقت این است.که... اگرنباشم ، فقط نیستم... همین...!

 


افسوس…
آن زمان که باید دوست بداریم ،
کوتاهی میکنیم
آن زمان که دوستمان دارند ،
لجبازی
و بعد ،
برای آنچه از دست رفته آه میکشیم .



دوست داشتن ساده است. همانقدر که نفرت دشوار است. همیشه میان خودمان و همه آدمهایی که می توانیم دوست بداریم، خودمان مانع می شویم. با زخم های مان که از سالها قبل بر تن مان نشسته، با زبان تلخی که زخم می زنیم بر تن دیگران. با دستی که دراز نمی کنیم برای فشردن دستی که به دوستی دراز شده، با ندیدن آنها که دوست مان دارند و چشمهای شان در چشمخانه ما را به میهمانی رفاقت دعوت می کند. با مرزی که میان خودمان و دیگران می کشیم و بیهوده دشمن می پنداریم آنکه را نمی شناسیم. همیشه فکر کرده ام آنها که در جنگ دشمنان شان را می کشند، آیا آنان را می شناسند؟ آیا این دشمن نمی توانست بهترین دوستت باشد؟

دوست داشتن سخت ساده است. کافی است خانه دلت را برای میهمانی که از تنهایی خانه دلش گرفته است، آماده کنی. کافی است به جای قضاوت کردن درباره دیگران، آنها را با بدی های شان بپذیری. کافی است بپذیری همه آدمها مثل خودت می توانند بد باشند. کافی است وقتی روی نیمکت نشستی مهربان تر بنشینی تا جای دیگران هم باشد. کافی است وقتی شاد هستی خنده هایت را برای خودت پنهان نکنی. کافی است نان ات را به تنهایی نخوری. کافی است از یاد نبری که بدون دوستانی که جهان را قابل تحمل می کنند، وزن زندگی سنگین تر از آن است که به تنهایی به دوش بکشی. کافی است زخم های دیگران را فراموش نکنی و نگویی به من ربطی ندارد.

دوست داشتن سخت ساده است. دیده ام بسیاری از دشمنانم را که می توانستم از فرط نفرت نابودشان کنم. فقط یک دیوار، یک گفتگو، یک خیره شدن به چهره دشمن، یک نادیده گرفتن عیبی که خودت هزار برابرش را داری و در دیگری یافته ای، را انجام دهی تا تنها نمانی. تنهایی مثل نفرینی است که گوئی آنان که قلب شان سخت می شود، محکوم به تحمل آن می شوند. گاهی که فکر می کنم انگار هزاران رفیق در همه جای جهان دارم، چهره های آشنایی که مدتهاست گم کرده ام. باید جستجو کنم که در کدام راه گم شدند، باید بیابم شان، باید دوباره سلام کرد.

دل به هـــر کـــس مسپار !!!
گــــرچه ، عاشــــق باشد
حکم دلداری ، فقط عشق که نیست ...
او بجــــز عشــق باید
لایق عمق نگاهت باشد
... و کمی هم بیــــــمار
تا نگاه تو تسکین بدهد روحش را ...
دل به هـــــر کــــس مســـــپار ...!!!



.. بهتر از جمله "دوست دارم" ؛ جمله " بهت اعتمــــــاد دارمه "...
......هرکســــی میتونه هر کی رو دوست داشتــــه باشه......
...............ولــــی به هرکســی نمیشه اعتمــــاد کرد...................


خیابانهای خالی..
پیاده روهای بدون عابر ..
نصف شب ،من و تنهایی...

قدم میزنم در شب پاییزی سرد..
نمی دانم به کجا می روم..
گم کرده ام خودم را در این خیابانهای اشنا.....


از سرد بودنم گلایه نکن... من سرد شدم... تا کسی با من نسوزد...