تقدیربی تقصیرنیست...!!! |
این روزهاپرازحرفم اماچیزی برای گفتن ندارم حتی جنس حوصله ام ازشمعی دربادست که هی روشن وخاموش میشودهی کبریت میزنم که دلگرم شوم اماامان ازبادی که میوزدو...چون یادتوکه می آیدودرهوایم درقلب وگوشم درنگاهم...می ماند. دیگراشکهایم راخودم پاک میکنم میدانم همه رهگدرندومن هستم وروزگارم!من هستم حتی گاهی که بی تاب وبیمارم خب من ازپس خودم دیگربرمی آیم خنجری که توبرمن زدی راحالاخودم طبق عادت برقلب خودم میزنم!!!میدانی نگرانت نمیکنم امامن ازخودم هم بیزارم!!!چون توکه ازقلبم بیزارشدی... ﻣﯿﮕﻦ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ﮐﻞ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﮐﻞ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺑﺪ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺨﺺ !!!... ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻢ ﺟﻠﻮﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩی وبی وفایت ﺩﺭ ﻧﯿﺎﺩ !.... ؟ اگه عرضه خودکشی داشتم چی میگفتی...هرگزکسی دلیلش رانمیفمد... دیگه نه بارون نه یک فنجان چای نه حتی یک موسیقی ملایم دردمن رادوانمیکند!توبایدباشی تامن دستانم رابرروی گلویت بفشارم وباگریه وفریادبگویم لعنتی چرا.........................!!!!!!؟؟؟؟ من قدرتمام لحظات جدایمان ازتونمیگذرم به اندازه قلب شکسته ام واشکهای دیده بخونم... من قلبم روباتوتقسیم کردم وهرآنچه که میشدحتی جانم راامانمیدانستم بایدبرای آن چیزی که به توسپردم توضیحاتی دهم که بدانی این قلب ظریف ازست وشکننده زودمیشکندمراقبش باش تحقرش نکن بجرم عاشقی بخاطراینکه میلرزدوگریه میکند!متاعی بسیارباارزشی بوداماقدرش راندانستی ومن هرتکه ازاین قلب شکسته رادوباره جمع کرده اززیردست وپاهای رهگذارن وتورانفرین کردم بدلیل اینکه امانت دارخوبی نبودی... حس وحالم رامیدانی وقتی دردمیکشم وسراغم رانمیگیری این ظالمانه هست ازمنی که سکوت کرده ام بیشتربایدبترسی تامنی که باحرفهاوکارهایم بیایم وآزارت بدم وتهدیدت کنم بترسونمت... اینجاست که سکوت من یعنی پایان همه چیزیعنی...
نمیدانم , مهربانیت دروغین بود, یا دروغهایت مهربانی!؟ نمیدانم , زیبائیت دروغین بود, یا دروغهایت زیبا!؟ تنها میدانم هر دو شکستند, یکی غرورم ودیگری, دلم را... تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئولی! خیلی بد است وقتی کسی کارش با شما تمام می شود رفتارش تغییر کند ... ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﻤﯿﺮﻥ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺮﻥ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ توی جدایی ها همیشه اونی که کمتر عاشقه بهتر حرف میزنه زنده یاد عسل بدیعی انگاری من زیادی ام دیگه واسه تو عادی ام
دیگه منو دوست نداری بگو واسه تو من چی ام انگاری از گذشته مون از اون دل شکسته مون چیزی یادت نمونده و دلت می خواد بگی برو دیگه بازی بسه می رم بدونی عاشقم دیگه تو راحتی گلم تمومه من دارم می رم می خوام برم از پیش تو ازم نمی خوای بمونم دوستم نداری به خدا دوستم نداری می دونم چرا برات فرق نداره بهم نمی گی که نرو اونی که تنهات می ذاره هنوز دوستت داره تو رو هنوز درگیر چش*ماتم*با یک لبخند تو *کیشم* ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿــــــﺮ ﺩﻟــــــﻢ گاهی انقدر دلتنگ کسی میشوی که اگر خودش بفهمد ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ، ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﺵ ﺑﺮﺍﺕ ﯾﮑﯿﻪ . ﺍﯾﻨﺠﺎ وقـتی از چـشمِ کـسی بیُــفتی ، مثلِ یــک قـــطره اشک .. دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟ ...گوشه ی چشم .. رویِ گونه .. و یا .. رویِ خــاک ! تـــو دیـگه چــکیــدی !!! وقتی “دلبر” ﺩﺍﺭی ؛ ﺑﺎید ﺍﺯ بقیه “ﺩﻝ برﺩﺍﺭﯼ” زندگی چیزی نیست جز : یادت نگاهت بودنت میان تمام لحظـــه هایم یک حس خوب میان گذشته ، حـال و آینده ام روزگارم بی تو لنگ می زند زندگی بی تو زنگ می زند اگر که نباشی نیستم یا اگر که هستم ، آنگونه که باید نیستم ! یادت باشد ... بی تو من نباشم بهتـرم ! براى تو که فرقى ندارد... ای کــاش یا بـــــــــــودی ، یـــــا از اول نبودی !!!
سهم من از تو ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﯼ
شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم این درست... اما جدایی اشتباهی دیگر است در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن این قضاوت... انتقام از بی گناهی دیگر است وفا نکردی و کردم برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست دلتنگی یعنی تو نیستی ! دلم تنگ است ، تو بیا بشکاف و دوباره کوک بزن ! دلتنگی یعنی تو و تو یعنی تمام دنیا … دلتنگ که باشی از آسمان سنگ هم ببارد باز هم جایت خالیست ... باران که جای خود دارد ! دلتنگم مثل ماه که بدون نیمه اش هر شب لاغرتر می شود ! ﺍﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ
در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ، بگذار در گوشت بگویم ” میـــخواهــمــــــــت ” … این خلاصه ی ، تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست …! خیلی سخته به کسی فکر کنی که داره به کس دیگه ای فکر میکنه... تو توی خیالت داری با اون زندگی میکنی ولی اون توی واقعیت با یکی دیگه ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ... ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﺶ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ... ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻫﻢ ﺑﺎﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ...~ با یه بازی ساده... ممکنه تنها کسی رو که دارین... برای همیشه از دست بدین... ﻫـﯽ ﻓﻼﻧـﯽ ! ﻫـﺮﺍﺯﮔﺎﻫــﯽ ﺯﻧﮕـﯽ ﺑـﺰﻥ ... ﺳﺮﺍﻏـﯽ ﺑـﮕﻴﺮ ... ﭘـﻴﺎﻣﯽ ﺑـﺪﻩ ... ﺍﺣــﻮﺍﻟﯽ ﺑـﭙﺮﺱ ... ﺧﻴﻠــﯽ ﻧـﮕﺬﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﻳـﯽ ﮐﻪ "ﻧـﻔﺴﺖ " ﺑــﻮﺩﻡ. گاهی چقدربی ارزش میشوی.... گاهی چقدردردسترس همه قرارمیگیری... گاهی چقدرقدرت رانمیدانند... گاهی چقدرساده... غرورت رانادیده میگیرند... گاهی... چه ساده ازتوعبورمیکنند... وتمام اینهاوقتی برای تواتفاق می افتدکه.... توخود،خودت راچنین انگاشته ای.... خودت برای خودت بی ارزش میشوی.... خودت خودت رادردسترس همه قرارمیدهی... خودت قدرخودت رانمیدانی.... خودت غرورخودت رانادیده میگیری.... وخودت.... ازخودت ساده میگذری... . . . نه.... ساده نباش... ازمن میشنوی ساده نباش... سادگی خیلی ارزون شده.... گرون باش... قیمتی.... زرنگ باش.... بیخودی مهربانی باکسی نکن... تواین دنیا... هیچکس نه قدرمهربانی تورامیداند... ونه... میفهمد مهربانیت را... بااین کار.... نه تنهابه خودت آسیب میزنی... بلکه به خودت خیانت مییکنی.... به خودت خیانت نکن... ساده نباش مهربان نباش ساده دردسترس قرارنگیر قدرخودت رابدان قدرغرورت را قدرمهربانی ات را قدردستان مهربانت را قدرنگاهت رابدان... بدان... و ساده مباش iهمه چیز از انجایی شرو شد که من خواستم تک تک همه فاصله ها را بردازم. شد... همه فاصله ها را برداشتیم برای دیدنت کیلومتر ها فاصله می پیمودم تا فقط چند ساعت با تو باشم. وقتی غمگین بودی من از تو داغونتر میشدم. که اخرش چی بشه؟؟؟ عشقتو با یکی دیگه تقسیم کنی؟؟؟
|