زندگی جایی برای جان کندن نیست، یا باید زنده بود یا مُرد...! |
حرفهاودردودلهای مخاطبانم مث قرص آرام بخش واسه حال من ونوشته های من تجربه ای تلخ یاکه شیرین برای شماکه شایدبرایتان اتفاق افتاده باشدویاخواهدافتاد! امابرای من یک نکته خیلی مهم باارزش وجودداشت که حرفهاواتفاقات وتجربیات عزیزانی راکه برایم زحمت میکشندمیفرستندرومیخونم وگاهی درحدسوادخودم جواب میدهم وسعی میکنم هم پای کلام زیبایشان حرفی نکته ای وجمله ای بنویسم ...درجواب عزیزی که نوشته بود:حرفهام اگه ناراحتتون میکنه اگه بدتر آزار تون میده اینو بهم بگید یا حتی اگه نظر نوشتن من...میخوام بدونیدحتی اگه عیب وایرادم روهم بگیدناراحت نمیشم پس خیالتون راحت.اماخطاب به دوسته عزیزومهربانم با تکهای که از تو در دلم دارم، زندگیام ادامه مییابد... طعمت تکثیر میشود در من؛ در من زندگی میکنی... ومن راه راباکلام تووخاطرتوپیش میبرم خوشحالم باوجودت وبلاگم خاک گرفته نیست وزندگی توش جریان داره ... درسته زندگیمون سخته اوضاع مملکتمون خرابه وگرونی ودزدی دروغ وخیانت بیدادمیکنه درسته بین آدمافرق میذارن آزادی روازمون دریغ کردن بنام دین سرعاشق وقت نمازهم مبرن یااینکه کوفیان هم مث معشوق من روزی هم پیمان علی گشتند امادوستش داشتم وپای تمام قول وقرارهام بودم وماندم حرف نبودثابت کرده بودم... فراترازهرچه داره شکل میگیره درقلب زندانی مااینجاروحم آزادترین روزهای خودش راسپری میکندچون احساس رضایت میکنه وجودم اینجاآخه چیزی اینجاواسه منووشومایکطرفه نیست دلواپسی هاودوستاشتنهاواحساس هامشترک آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض
می کند ، اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد و در انتظار
بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود … اینجاهمه چی دوطرفه است...
هق هق کنان به زمین زمان فحش میدادم دیگرهیچ چراقی برایم سبزنبودومن همه چراغ قرمزهاراردکردم میدونستم این چندمین باربودکه ترورم کردی ومن مرده ای بیش نبودم که رویاهام یک آن ویران شدند... من از همه گذشتم به خاطر تو ، چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تودیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو از تبار خروش و طغیان بود
رشته آتشفشان بر موهاش چشمهایش عصاره ی خورشید زیر رنگین کمان اَبروهاش با صدایش ترانههایم را یک به یک رو به راه میکردم مرده ی دست پاچهای بودم تا به چشمش نگاه میکردم ... بدنش را چگونه باید گفت ؟ ساده نیست آنچه در سَرم دارم من که در وصفِ یک سر انگشتش یک لغت نامه واژه کم دارم .. حیف از تو که آسمانِ تو هم سوت و کور از خسوف ماهی که حیف از من غلط کنم که دگر... باز تکرار اشتباهی که..................من کجای جهانِ من بودم که سر و کله تو پیدا شد عرشه را آنقدر دعا کردم تا خدا ناخدای دریا شد -▀██▀──I K E █████████████████████-─██───I K E -─██───I K E -▄██▄▄█─♥I K E ╬═══════════════════════════╬ ╬═════██████═════██████═════╬ ╬═══█████████═══█████████═══╬ ╬═████████████═████████████═╬ ╬███████████████████████████╬ ╬███████████████████████████╬ ╬═█████████████████████████═╬ ╬══███████████████████████══╬ ╬════███████████████████════╬ ╬═══════█████████████═══════╬ ╬═════════█████████═════════╬ ╬══════════██████═══════════╬ ╬════════════██═════════════╬ ╬════╔══╗═══════════════════╬ ╬════╚╗╔╝╔╗╔═╦╦╦═╗╔╗╔╗══════╬ ╬════╔╝╚╗║╚╣║║║║╩╣║╚╝║══════╬ ╬════╚══╝╚═╩═╩═╩═╝╚══╝══════╬ ╬═══════════════════════════╬ ████░████▄░██░████░██▄░██░████▄░░ ██▄░░██░██░██░██▄░░███▄██░██░▀██░ ██▀░░████▀░██░██▀░░██▀███░██░▄██░ ██░░░██░██░██░████░██░░██░████▀░░ ●—●—●—● ┊┊┊ ┊┊┊ ┊┊☆ ┊★ ☆ ─╔═╗ ─║█║ ─║█║ ─║█║ ─║█║ ─║█╚═╗ ─║███║ Ļιкє havooooosh tocholo ─╚═══╝ ┊┊┊ ┊┊┊ ┊┊★ ┊☆ ★ ─╔═╗ ─║█║ ─║█║ ─║█║ Ļιкє havooooosh tocholo ─║█║ ─║█║ ─║█║ ─╚═╝ ┊┊┊ ┊┊┊ ┊┊☆ ┊★ ☆ ─╔═╗╔═╗ ─║█║║█║ ─║█╚╝╔╝ ─║██╔╝ ─║██╚╗ Ļιкє havooooosh tocholo ─║█╔╗╚╗ ─║█║║█║ ─╚═╝╚═╝ ┊┊┊ ┊┊┊ ┊┊★ ┊☆ ★ ─╔═══╗ ─║███║ ─║█╔═╝ ─║█╚═╗ ─║███║ ─║█╔═╝ ─║█╚═╗ ─║███║ ─╚═══╝ havooooosh tocholo ──────────██ ─────────█▓▓█ ─────────█▓▓█ ─────────█▓▓█ ──────██▓█▓▓█ ────██▓▓██▓▓█ ──██▓▓█▓█████ ─█▓▓█▓▓█▓▓▓▓▓█ █▓█▓▓█▓▓███▓▓▓█ ─█▓█▓▓█▓▓█▓█▓▓█ ─█▓█▓▓███▓▓▓▓█ ──█▓██▓▓▓▓▓▓█ ───█▓▓▓▓▓▓▓█ ────█▓▓▓▓▓▓█ ──███████████ ▒█████████████▒ دنیای نامردi ▒█═════███████▒ ▒██═══████████▒ ▒██═══████████▒ ▒██═══████████▒ دنیای نامرد ▒██═══████████▒ ▒██═══███═══██▒ ▒█═════════███▒ ▒█████████████▒ دنیای نامرد ▒████═════████▒ ▒█████═══█████▒ ▒█████═══█████▒ ▒█████═══█████▒ ▒█████═══█████▒ bahar61 ▒█████═══█████▒ ▒████═════████▒ ▒█████████████▒ ▒█═════██═══██▒ ▒██═══██═══███▒ havooooosh ▒██═══█═══████▒ ▒██══════█████▒ ▒██═══█═══████▒ ▒██═══██═══███▒ ▒█═════██═══██▒ havooooosh ▒█████████████▒ ▒█═════════███▒ ▒██═══███═══██▒ ▒██═══████████▒ ▒██══════█████▒ havooooosh ▒██═══████████▒ ▒██═══███═══██▒ ▒█═════════███▒ ▒█████████████دنیای نامرد ▌██████████████████▌█ ▌█╫╫╫╫█████╫╫╫█╫╫╫█▌█ ▌██╫█╫█████╫███╫███▌█ ▌██╫╫╫█╫╫╫█╫╫╫█╫╫╫█▌█ ▌██╫█╫█╫█╫███╫███╫█▌█دنیای نامرد ▌█╫╫╫╫█╫╫╫█╫╫╫█╫╫╫█▌█ از این به بعد سرد میشوم با آنهایی که وقتی با آنها گرم بودم سوزاندند مرا … کودکی هایم را ببخش؛ من بزرگ نمی شوم؛ نه اینکه نخواهم بزرگ شوم که در من بزرگی؛ مفهومی است دست نیافتنی؛ دوست من کودکی هایم را بر من ببخش … هی فلانی می دانی؟ می گویند رسم زندگی چنین است... می آیند...می مانند...عادت میدهند و میروند و تو در خود می مانی و و تنهای تنها می شوی راستی نگفتی رسم تو نیز چنین است؟ ....مثل همه ی فلانی ها... بـــــه گوشــت میرســــــه روزی ....که بــعــد از تــــو چــــی شد حالــم....... چـــه جـــوری گـــریـــه میـــکـــردم...کـــه از تو دســـت ور دارم.... نــشـــد گـــریــه کنـــم پــیــشــت....نخـــواســـتم بـــد شــه رفــتارم... نــمی خواســـتم بفــهمی تـــو.....که مـــن طاقـــت نمـــیارم..... دلــم واســه خــودم میــسـوخت...بــرای قـــلـــب درگـــیرم..... یـــه روز تــو خــنده هات گفتی ..تو مــی مونی و مــن مــــیرم...... سرم رو گرم میکردم....که از یادم بـــره ایــن غـــم...... ولــی بازم شــبا تا صبح...تورو تو خـــواب میدیدم.... نمیدونســتی اینارو......چرا بایـــد میــفهمیدی... من و دیدی ولی یکبار ازم چیزی نپرســیـــدی.......... چه قدر ساده وشاد بر تنه درخت من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست .. رفتنت ممکن شد حال باورش ممکن نیست . هیچکس، بر نیمکت پارک به تنهایی نمینشیند، یا یار در بر است، یا یاد یار در سر...! درد مرا انتخاب کرد من تو را و تو رفتن را آسوده برو! دلواپس من نباش من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم... سر درد…دردسر.. سر درگم.. سر گیجه.. سر به هوا.. چقدر “سر” به سرم می گذارند.. دقیقه های سرد بی تو. بغضــــــــــی داشتم که ترکیــــــــــد.. اما هرچقدر گونه هایم را لمـــــــــــس میکنم خبـــــــــــــــــری از ترشدن نیــــــــــــــست... می خواهـــــم چشم هایم را طلاق بدهم.... اجـــــــــــاقشان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورشده......... آزارم میدهی ... به عمد ... اما من آنقدر خسته ام ... آنقدر شکسته ام... که هیچ نمیگویم ٰ؛حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است! تو را نمی بخشم.. تو را نمی بخشم نه بخاطر اشکهایی که برایت می ریزم. نمی بخشم نه بخاطر روزها و شبهایی که ازبی توبودن لرزیدم و فرو افتادم. نمی بخشم ات نه بخاطر دلی که روزهاست از
نمی بخشم ات بخاطر همه ی آنچه را که با بی صاحب کردن دلم باعث شدی مثل سرب داغ فرو دهم.
نمی بخشم ات بخاطر اینکه کمی مانده به پایان آن سفر طولانی چنان رهایم کردی که هیچ هم سفری این چنین همراهش را در سیاهی و ظلمت ناکجا آباد رها نمی کرد. نمی بخشم ات بخاطر اینکه ساده از من گذشتی از کسی که از تو هرگز ساده نگذشت. نمی بخشم ات بخاطر اینکه ترس را اولین بار بعد از رفتنت به من فهماندی چه هولناک بود و هست! نمی بخشم ات، تو شمه ای از بهشت بر من نمایاندی و کلید و بهشت را با خود بردی و مرا در برزخی رها کردی که در بلا تکلیفی اش حیرانم. نمی بخشم ات بخاطر اینکه در ظلمت آن شب لعنتی خنده و امید و آرزوهایم را به جهنم فرستادی. نمی بخشم ات بخاطر اینکه رفتنت سرمایی را درونم دمید که شعله ی فروزان هیچ آتشی قطره ای از یخ اش را ذوب نمی کند. نمی بخشم ات، تو دوست داشتنم ،تمام احساسم را ساده و کوچک پنداشتی .صدای قلبم که ضجه می زد شنیدی، گریه سر دادی که صدای قلبم را که التماست می کرد نشنوی. نمی بخشم ات بخاطر اینکه به شعورم در شناختن ات توهین کردی. نمی بخشم ات چون مرا معتاد بودن ات کرده بودی.
امروز و حالا دلم از تمام حرفهای زیبا نمای، بد سیرت بهم می خورد. از این بدسگالی که برای عشقم رقم زدی بی زارم. از خودم از تو بیزارم. از صدای خودم، از صدای تو در گوشم بیزارم. از نگاهم یخ زده ام که به دنبال چشمان بی روحت دودو می زند. از دستانم که روزی فکر می کردم که دیگر هرگز فاصله انگشتانش خالی نخواهد ماند از دستان تو که دستانم را واحد کرده بود. گرزندگیم شد، سراپا حدیثت ترحم نمیخوام ، تو چشمای خیست تو و عشق خوبت، اگر قسمتم نیست به زانو نیفتم ، که این خصلتم نیست نمیخوام تو چشمام ، بخونی احساسم نمیخوام ببینی ، که در التماسم اگر عاشق هستم هنوزم که هنوزه نمیخوام دل تو ، واسه من بسوزه خداحافظ ای عشق ، خداحافظ ای گل واسه دل شکستن ، نداری تحمل خداحافظ ای عشق ، برو به سلامت مثل من به غصه ، نداری تو عادت من از تو نمیخوام ، دلیل و بهونه گناهی نداری ، همینه زمونه تو نیستی بهقلبم ، جوابی بدهکار منم که اسیرم ، تو نیستی گرفتار برو موندنت رو ، به اصرار نمیخوام نه هرگز من عشق رو، به اجبار نمیخوام هنوزم عزیزم ، دل نازنینت دیگه نیستی عاشق ، حقیقت همینه کسانی که عهد خدا و سوگندهای خود را به بهایی اندک می فروشند،در آخرت نصیبی ندارند . خداوند در روز قیامت نه با آنان سخن میگوید نه به آنان نگاه میکند و نه آنان را پاکیزه می سازد و عذابی دردناک خواهند داشت.
|