« آب پاکی » که میگفتند همین است بی هوا که بریزند روی « دستت » « دلت یخ » میکند

می آیدومیرودیادوخاطرات تلخ وشیرینت اماآنچه که هرگزازدل بیرون نمیرودلحظات تلخی بودکه شکسته شدم

مردی که میشکندصدایش هم فرق داردبادل یک زن اماحکم شکستنش یکیست وآن هم نوعی ظلم است واین سندحرفهایم

شکستن دل انسان مۆمن که به تعبیر روایات، احترام او از کعبه بیشتر است، دارای آثار وضعی و جانبی فراوانی است و دلی که شکست به سادگی التیام نمی یابد و جبران آن دشوار است واین به نوعی حق الناس می باشد

پس در مرحله اول باید انسان مراقب باشد دل کسی را نشکند و قلبی را جریحه دار نسازد و اگر خدای ناخواسته این اتفاق افتاد باید به سرعت جبران و تلافی کند و دل شکسته را التیام بخشد و آن را به دست آورد و تنها استغفار و آمرزش کافی نیست مگر این که آن فرد از انسان دور باشد و انسان قدرت جبران نداشته باشد که در این صورت علاوه بر استغفار و طلب آمرزش از درگاه الهی باید در حق آن فرد دعای خیر کرد و خیر دنیا و آخرت او را از خداوند درخواست نمود و با این کار انشاءالله قلب او در باطن از شما راضی و خشنود می گردد.

در حدیث آمده است که خداوند می فرماید: «انا عند المنکسره قلوبهم؛ من همدم قلب های شکسته هستم» یعنی انسان دل شکسته در پیشگاه خداوند دارای جایگاه ویژه ای است و مورد توجه خداوند می باشد و دعا و نفرین انسان دل شکسته خیلی زود اثر می بخشد.

خیلی راحت رفتی وآب پاکی رورودستم ریختی امادلم نابودشدوصدای شکسنش تاآسمانهارفت...


من این وبلاگ رودرسته برای آرامش روح وروان خودم ایجادکردم اماکسانی آمدندکه باحرفهایشان دلم راه آرام والتیام بخشیدند

ودربرابرصبرومهربانیشان تعظیم وبرای نظرهاومطالبشان ارزش قائل هستم

آرزودارم هرقطره اشکهایتان هرلحظه دردهایتان درجان من ولبخندت درازدیادعمرت تاثیرگذاردومن بلاگردون غم های تمام عاشقان باشم...شیوای عزیزومهربانم مگریک اتفاق تازه ویک معجزه چگونه شکل میگیرد؟همینکه خداانسانی راسرراهت میگذاردکه اصلانه دیده ای نه میشناسی اش اماباورش داری ونیمه گمشده ای ازخودرادراومیبینی این خودش یک معجزه هست ومن نمیتوانم بخاطرآرامش خودم باعث رنجش این دوست شوم.بهرحال اونایی که روزی ادعای دوست داشتنمون روکردند

اونایی که نزدیکترازهرکسی بودندرفتندپی هوس های خودوعشق مارازیرپاله کردند امازمان حقایقی رابرماروشن کردواشتباهاتمام راگوش زدوفهمیدم دنیافقط اونبودعشق دنیابرزگترازدیده کورمن بودکه فقط یارنامردی رامیدیدم که ارزش دیدن وحتی نوشتن نداشت ومن نمیفهمیدم ...امامیدانم معجزه ای بنام شیواوبهاررخ داد ومن ازخدایم ممنونم

عــشـق ؛

زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست ..

کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن ..
...

خـــــدا ،

بـــــرای ِ بـــــشر ..

ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد

 


مثل آن « مسجد بین راهی » « تنهایم »

هر کس هم که می آید « مسافر» است
می شکند ...
.هم « نمازش » را
هم « دلم » را و می رود......




یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب نوشته هاتو میدن...
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم.بااینکه کلی درددارن.
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره...
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از .....
اونایی که پشت تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن ...
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه, اذیتشون نکنین ...
تنهاشون نزارین ؛ داغون میشن...

(تقدیم به شیوای عزیز)



عشق …
رقصیدن به ساز کسی نیست!
یک رقص دونفره است،
گاهی گامی به عقب…
گاهی گامی به جلو...




لا به لای « ساز » نفسهایت..
پنهان می شوم!
اشک می شوم !
تا بمانم ...
تا نرانی مرا ..!
من « آه » می کشم و تو « انگ » می زنی!
و این شادترین « آهنگ » دنیاست




اگر حسی بنام "دلتنــــگى" وجود نمیداشت، هرگز مزاحمت نمیشدم!

(هرگزوبلاگم بوجودنمیامد)


راهش را تقسیم کرد...
« رفتنش به من رسید »
« رسیدنش به دیگرى »



چه معامله نابرابری
وقتی که من
برای « دیدنت » چشمهایم را می بندم
و تو برای « ندیدنم



برای هر کس ، بالاخره روزی می رسد که باید برود!
حتی اگر هیچ کس ... در هیچ کجای دنیا
با شاخه گلی ، به استقبالش نیاید ..!
روزی می رسد که خواهی فهمید
یک زن ، هر چقدر هم عاشق باشد؛
هر چقدر هم خود آزار
و هر چقدر هم دیوانه
سردی که ببیند؛
هر چقدر هم بی مقصد باشد
هر چقدر هم بی خانه
پای رفتنش فلج نمی شود ..!



هر دو « خالی » بودند ...
« سر من از عقل »
که تو را دوست داشت !!!
« قلب تو ازعشق »
که مرا دوست نداشت




ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﭼﺎﯼ ﮐﯿﺴﻪﺍﯾﺴﺖ . ﻫﻮﻝ ﻫﻮﻟﮑﯽ ﻭ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﯽ . ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﻊ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﺧﻮﺑﻨﺪ . ﺍﻣﺎ ﺧﺴﺘﮕﯽﺍﺕ ﺭﺍ
ﺭﻓﻊ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ . ﺍﯾﻦ ﭼﺎﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥﻫﺎ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ . ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ . ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺍﺟﺒﺎﺭ ﻣﯽﺧﻮﺭﯾﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﭼﺎﯼ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ !
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭼﺎﯼ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺍﺳﺖ . ﭘﺮ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺑﻮ . ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽﻫﺎ ﺟﻮﻥ ﻣﯽﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻬﻤﺎﻥﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻥ
ﻟﻄﯿﻔﻪﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩﺩﺍﺭ . ﺍﯾﻦ ﭼﺎﯼ ﺯﻭﺩ ﺩﻡ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﺭﯾﺰﯼ ﺩﺭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ . ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﯽ ﺑﺎ ﺷﮑﻼﺕ ﻓﻨﺪﻗﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﯼ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻨﯽ . ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻗﯽ ﭼﺎﯼ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﻗﯿﺮ. ﯾﮏ ﻣﺎﯾﻊ ﺳﯿﺎﻩ
ﮐﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﻩ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﺮﮐﺐ ﭼﯿﻦ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﻧﻪ ﭼﺎﯼ !
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﭼﺎﯼ ﺳﺮﮔﻞ ﻻﻫﯿﺠﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﻡ ﺩﻡ ﺑﮑﺸﺪ . ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯽ . ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻄﺮ ﻭ ﺭﻧﮕﺶ ﻣﻨﺘﻈﺮ
ﺑﻤﺎﻧﯽ . ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﯽ . ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﻘﺪﻣﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﯽ . ﺑﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﻤﺮ ﺑﺎﺭﯾﮏ . ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ . ﻋﻄﺮ
ﻣﻼﯾﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ، ﺟﺮﻋﻪ ﺟﺮﻋﻪ ﺑﻨﻮﺷﯽﺍﺵ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ کنی
(تقدیم به شیواعزیزکه مث ﭼﺎﯼ ﺳﺮﮔﻞ ﻻﻫﯿﺠﺎنه))))
 
اینایی که ....
.
وقتی صداشونو میشنوی ،
حالت خوب میشه ،
غصه هات یادت میره !!!
اینا ...
.
.
.
.
.
بــــایـــد تو زندگی آدم بمونن !!!
واسه همیشــــــــه...