به <نسیمی> رفت..! آنکه بخاطرش به <طوفان> زده بودم...عیددومم مبارک

عاشقانه هایم درگذرزمان کمرنگ ترمیگرددوقتی عشق خداراتوی سینه ام می نشانم ودگرنشانی ازتودرونم رانمی لرزاند

میدونم اگرزمانه به من بی وفایی کرداگریارم به من خیانت کردعلتش این بودکه خداروفراموش کردم وقتی غرق خوشی وعشق باتوبودم دیگه یادم رفت برای خدایم دلبری کنم ای وای برمن ...

ترکم کردواین تدبیرخدایم بوداینک عیددومم رابدون توجشن میگرم اماباخوشحالی نبودنت ...خداجون شرمنده ات هستم

یکجورمست ومدهوش خواسته های خودم بودم نفهمیدم که آنچه که خدایم برمن ارزانی کرده راروزی ازمن خواهدگرفت

اگرلایق عنایتش نباشم اگرشاکرنعمتهایش نباشم

حالاکه یکسال ازجدایی مون میگذره ازخدامیخوام منوبخاطرهمه کاستی هایم ببخشه اگه کاری کردم ازمن غمگین بشه

توبه میکنم .ازش میخوام سال جدیدروباعشق بی نهایت بهش آغازکنم وازش میخوام ترکم نکنه من بهت خدایم بیمارم و

محتاج تنهایم نگذارکه من بی توسرگردانم

خدا یا زمان در گذر است و مخلوقات در تغییر و سال جدید در شرف حلول و به ناچار 
تغییر تغییر تغییر
پس برایت ارزومندم که زندگیت به بهترینها تغییر کند

خدایامی خواهم خانواده ام ودوستان مرادرسایه سارالتاف الهی ات قراردهی وبهشون سلامتی اعطاوآرزوهاشون روبراورده کنی وبرای بهارم که مدتی ازش بی خبرم همیشه  برایت

آرزویم این است :
نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه ...

پروردگارا در این روزهای پایانی سال به خواب عزیزانم آرامش ، به بیداریشان آسایش ، به زندگیشان عافیت ، به عشقشان ثبات ، به مهرشان وفا ، به عمرشان عزت ، به رزقشان برکت و به وجودشان صحت عطا بفرما .

 

چندروزی روبااجازه دوستان میرم شمال خوشحال میشم اگه بدونم شوماهم مسافرت بریدتاحال وهواعوض کنید

دلم براتون تنگ میشه مراقب خودتون باشیدسال خوبی روداشته باشیدوخوش بگذرونید


 


٩٢ هم بگذرد
از بی وفایی و بی مرامی که نمیگذرد
٩٢ هم که به آخر برسد
یادها که به آخر نمیرسد
٩٢ هم که بگذرد ......
فقر و فساد که نمیگذرد
دورویی و دروغ که نمیگذرد
کینه و بخل ، حسادت، آه ها
نمیگذرد نمیگذرد
نفس به نفس میبازد
اما هنر بدی ما بیشتر میشود
برکت دوری و تنهایی زیادتر می شود
٩٣ که بیاید
یه حسرت یه ای کاش یه دلتنگی نو می آید
ما مانده ایمو هنرآموزی سیاهمان
هرسال ...
دریغ از...



آرزومیکنم:
مــثــل مـاهـی پـر ویــتـامـیـن
مــثــل سـبـزه پـر از کـلـرفـیـل
مــثــل سـمـنـو پـــر از قـــنــد
مــثــل سـنـبـل پـــر از رنــگ
مــثــل سـیـب پـر از خـاصـیـت
مــثــل ســـاعــت دقــیــق
مــثــل سـنـجـد خـوشـمـزه
و مــثــل سـکـه پــر از قـیـمـت و ارزش



بهار بیا.. با بهاران بیا...
نه با قاصدک های لال..!! و نه با قارقار کلاغ های بی عار..!!
لولاهای پنجره ی قلبمان زنگار زده..........................!!!!!!
اما...
پرنده ی قلب هایمان.. در انتظار بهار...
پشت شیشه های غبار.. لبخند زده...


در آتشی که سوختم نامش < عشق > بود..
همان سه حرف همیشگی..! علاقه ی شدید قلبی..
نباید دوست می داشتمش..! خطای دل بود..
من می دانستم او قلبی پر از < غرور و دروغ > داشت.. فریب زبانش را خوردم..
چه هزارانی که بنام < عشق > سوختند.. و چه هزارانی که باختند..
< رنگباز > بی خیال.. لعنت به عشق...

حرام خور و بی دین نبودم..!!!
آنقدر خون دل < عشقت > را خوردم که < کافر > شدم...