سخت بودتحمل کسی که اوایل جوردیگه ای بود

توی این روزگارزیبااماکمی بیرحم ونامردخیلی دیرطول میکشه اونی روکه دوست داری بشناسی وشایدم

هرگزنشناسیش واین ناممکن ترین احتمالات راممکن میکنداگرحتی درخفابتوخیانت کنددرحالی که همزمان توداری

برای سالگرددوستی تان نقشه میکشی وشایدبه اینکه به ازدواج بامعشوقت می اندیشی که مطمینی ازاوبهتری وجودندارد...تمام پل های پشت سرت رابخاطرخواستنش خراب کردی!!!

اینکه قواعدعشق ووفاداری  روبهم میزنه شکی نیست امابیادمیاری که همه لذتهای دنیاروبخاطرش کنارگذاشتی

به عشق یک لبخندش همه کارکردم حالاکه همه چی ویران شدچطورمیشه سربلندکردچطورمیتونی توروی خدایت نگاه کنی بگی خداجون این همون بودکه زبونم لال داشت واسم خدامیشد.رغیب تو!!!ای وای برمن وما

گذشته هاگذشته من واقعاحالم خوبه اگه مینویسم به خاطراینه که مخاطبینم بدونن من زنده ام

شایدعیب من اینه که ازپایان میترسیدم هرگاه به پایان کتاب یافیلمی میرسیدم ناخداگاه اشکم سرازیرمیشد...ومن

روزی بایدواقعیت رابپذیرم که خداحافظ برایم شروعی دوباره خواهدبود

باتشکرازبهارمهربان وشیوای عزیز

میتونم تنهاچیزی که به همه عزیزان بگم اینه که مراقب خودتون ودلتون باشید



 

میدونیدهرکس بایک فرهنگ وزبانی صحبت میکنه یکی ازمخاطبان عزیزجملاتی زیبانوشت که بااجازش این مطلب رو

برای دوستان میگذارم تابخوانندشایدگره ای وراه حلی وشایدداروی مسکنی برای کسانی شودکه ازدرون احساس ناآرامی میکنند...ممنونم ازش من که ازنوشته اش استفاده گرانبهایی کرده وخواهم کرد



سلام. ممنون از جوابتون و ابراز لطفتون. از دل برآید که بر دل نشیند.
با نظرتون در مورد عشقهای امروزی که دارن چه خطی رو دنبال می کنند موافقم. واسه ی من هم عشق یه چیز پاک و مقدسه که هیچوقت با این چیزها آلوده اش نمیکنم.
در اینکه گذشت زمان حلال مشکلات باشه در مورد خودم میدونم که هرگز فراموشم نمیشه. گذشت زمان مثل یه غبار روی زخم آدمایی مثل من باقی می مونه و وزش یه باد ممکنه دوباره زخم آدم رو بهش نشون بده. مطمئنا بوده و هست روزهایی توی زندگی که حتی اگر در اوج کار و زندگی هم باشی با شنیدن یک کلمه یا دیدن چیزی به اندازه چند ثانیه خاطره ی گذشته مثل یه نوار از جلوی چشمت رد بشه و آه بکشی.
میدونم شما خیلی بهتر از من این چیزها رو میدونید ولی به قول بهار خانم نوشتن آدم رو آروم میکنه.
به نظر من گاهی برای رد شدن از یه درد باید تا عمق درد رفت، بعد از اون دوره ی التیام هست، درسته که اثر زخم با توجه به ضربه ای که شخص دیده باقی می مونه ولی عمق درد رو گذرونده.
بعد از گذشت این یکسال و نیم، ماههای اول گریه های شبانه رهام نمیکرد چون ذهنم نمیتونست جفا و نامردی که دیده بودم رو هضم کنه ولی بعد از اون سعی کردم خودم رو آروم کنم و دیدم رو نسبت به موضوع عوض کنم. شروع کردن به خوندن موضوعات مختلف برای آروم کردن دلم. روز اول که وبلاگ شما رو دیدم با خوندن دلنوشته ها و مطالبتون اشکم جاری میشد. مطالب وبلاگتون رو خوندم، گریه کردم، آه کشیدم ولی واقعا میگم آرومتر شدم.
بله، عشق حقیقی فقط خداست و خدا هم شمه ای از عشقش رو تو دل ما قرار داده، عشقهای مجازی هم باید در طول عشق حقیقی باشه، عشقی که آدم رو به کمال برسونه. اگر قرار باشه عشق با چرتکه ظواهر سنجیده بشه همون بهتر که نباشه.(همون ظواهر هم ممکنه یه روزی نباشه آیا عشق به همون قوت قبلی باقی می مونه؟! یا از بین میره؟!) نه اینکه چیزی کم داشته باشی نه، فقط حساب اینکه طرف حواسش به موقعیتهای اطرافش هم هست ولی به قول شما عشق که یه موضوع زمینی نیستش که با معیارهای زمینی سنجیده بشه!! (این قدرت عشقه که میتونه آدمی رو از فرش به عرش برسونه.) پس این میشه اولین خطای طرف که نشون میده زمینه ی بروز خیانت رو داره در حالی که اینقدر دلت و افکارت نسبت به عشقت پاکه که حتی احتمال خیانت رو هم بهش نسبت نمیدی و علت تغییر رفتاراش رو توی رفتارای خودت جستجو میکنی چون تو مکتب عشق تو ریا و دورنگی نیست.
صادقانه میگم توی این مدت مونس تنهایی من فقط خدا بود، وقتی که توی تاریکی شبانه ام اشکام بالشتمو خیس میکرد بعدش می نشستم و گریه میکردم، خدا رو مخاطب قرار میدادم، به حرفام گوش میداد، اشک ریختنمو می دید، درد کشیدنمو می دید ولی بهم صبر و تحمل داد که اون روزهای بحرانی رو رد کنم. (اینکه خدا همیشه هست شکی نیست ولی به هر حال بوده لحظاتی تو زندگی آدما که حضور خدا را واقعا احساس کرده باشند.)
واسه ی دلت ارزش قائلی، واسه ی عشقی که توی دلت هست ارزش قائلی، چه بسا ممکنه موقعیتهای بهتری هم داشته باشی ولی حتی فکر خیانت هم به سرت نمیزنه چون دلت حرمت داره و این چیزها تو مرامت نیست، پس اونی که بهت خیانت میکنه بهت نشون میده ارزش و لیاقت خودت و عشقت رو نداشته. پس باید از خدا ممنون باشیم که یه وقتایی یه سنگ جلومون قرار میگیره شاید بیفتی، زخمی و خاکی بشی و نتونی ادامه راه رو بری، ممکنه جلوتر یه پرتگاهی بوده باشه. این موضوع تو هر چیز زندگی ممکنه نمود داشته باشه. (این حرفها رو اول خطاب به خودم میگم)
حکایت ما آدما و خدا، حکایت مادر و بچه اس. بچه اگه از شدت گریه و بی تابی پا به زمین بزنه ولی مادر هیچوقت چاقو رو دستش نمیده چون میدونه که بهش آسیب میرسه پس خدا که مهربون مطلقه اگه چیزی واسمون خیری داشته باشه مطمئنا از ما دریغ نمیکنه. اینها رو گفتم که بگم خدا خیلی دوستتون داشته و داره و شما رو لایق بهترین میدونه چون ظرف لیاقتتون با خیانت پر نمیشه. واقعا به این موضوع اعتقاد دارم که دو نفری که لایق همند با هم می مونند. به حرفی که میزنم ایمان دارم میرسه روزی که کسی در خور عشق پاک و لیاقتتون همدمتون بشه.
برادر من قوی تر از گذشته به راهمون ادامه بدیم. کافیه فقط با یه دید دیگه نگاه کنیم کلی درس نهفته توش هست که توی مدرسه ی عمرمون پاسش کردیم با نمره ی صبر.
در پناه حق سلامت و موفق باشید


بیهوده می گشتم
اصلا گم نشده بود
نیمه دیگرم
بلیط من از اول نیم بها بوده است ....!