سکوت بود و سکوت
سراب بود و سراب
لبها بسته
چشمها خسته
وصدایی از دور میامد
صدای تپش قلبی تپنده
و صدایی از دور میآمد
صدای پای درویشی خسته
شب بود و هوا سرد
تکلم ممنوع
و حتی اندیشه
غل و زنجیر به روی من و ماه می بستند
خطا بود خطا
اما نگذاشتند فریاد زنم
که بال پروازم را
در طوفانی از یاس شکستند
اما...
اما هنوز هم رود جریان دارد
و شراب تلخ هنوز هم می سوزاند
و من هنوز هم به امید پرواز
بال می افرازم
و خطوط چهره
از پس این سالها
به من این نوید را می بخشند
که برای دوباره زیستن
هنوز هم فرصت دارم
شاید این بار برای دل تو من گویم
که هنوز هم به طلوع آفتاب
به نگاه مهتاب
و به برگ گل یاس باغچه
ایمان دارم
ایمان دارم هنوز هم
که بالهایم روزی خوب خواهند شد
و صدای پروازم به آسمان خواهد رفت
و برای اندیشیدن فرصتی باز خواهم یافت
که بگویم به جهان
آزادم آزاد
بی دردم بی درد
خوشبختم خوشبختوقتی که هنوز با دیدن عکسات
حالم دگرگون میشه میفهمم
اون لحظه دلتنگیم رو دوست دارم
اون لحظه با فکر تو دلگرمم
.
من دلخوشیم این چندتا تصویره
که راه به راه با تو زیر بارون
محکم بگیرم دست تو رو عشقم
باشه دوست دارم تو حرفامون
یعنی هنوز میشه تو رو حس کرد
میشه تجسم کرد تو رو هر روز
میشه تو رو خواست هر لحظه
یعنی به من فکر میکنی هر روز
.
یعنی هنوز میشه تو رو حس کرد
میشه تجسم کرد تو رو هر روز
میشه تو رو خواست هر لحظه
یعنی به من فکر میکنی هر روز
نمیدانم ,
مهربانیت دروغین بود,
یا دروغهایت مهربانی!؟
نمیدانم ,
زیبائیت دروغین بود,
یا دروغهایت زیبا!؟
تنها
میدانم
هر دو شکستند,
یکی غرورم
ودیگری,
دلم را...
مُهم نیست!
که تـو با مـن چـه میکنـی
بیا ببیــن
"بـَرای تـو"
من با خـودم چـه میکنـم!
حکایت من
حکایت کسی است که عاشق دریابود ، اما قایق نداشت
دلباخته سفربود ، اما همسفر نداشت
حکایت کسی است که زجرکشید ، اما ضجه نزد
زخم داشت ، ولی ناله ای نکرد
نفس میکشید ، اما همنفس نداشت
خندید ، غمش راکسی نفهمید..
عشق ،
چیز عجیبی نیست
همین است که تو دلت بگیرد
و من نفسم . . .
دیشب خُدا آروم صدام کرد و گُفت خوابی؟؟
عِشقت داره قُربونِ یِکی دیگه میره اونوقت تو راحت خوابیدی؟؟؟؟؟
لَبخند زدمُ گفتم : خـدا جونَم !
این هَمون مخلوقیِ که وقتی آفریدیش به خُودت آفرین گفتی؟؟؟
مخاطب کَسی که میگُفت مَن مثلِ اونای دیگه نیستم !!!
هیچ وقت با کسی ک دوستش داری طولانی قهر نکن چون بی تو زندگی کردن رو یاد میگیره.........