دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

کارمـــان به جایــی رســـیده که طـــوری بایـــد دلتنـــگ شـــویم که به کســـی بـــرنخـــورد ..!!!

هیچ چیزتغییرنکرده نه احساس وافکارم فقط بزرگترشده سن دردهایم ومن هنوزدرگیرتوام وتنفری بیشترازبیش...

به اول رابطمون می اندیشم وبه میانه راه وبعدازاون به پایانش...چقدرتفاوت بودوتناقص بین حرفات وکارهات!!!

چند ماه اول خیلی خوب بود... میگفت از ته قلبش دوسم داره...وقتی میگفتم منم همینطور باورش نمیشد... میگفت به قیافت و طرز رفتارت نمیخوره که انقد زود بگی دوسم داری...میگفت داری مسخرم میکنی... میگفت تو قیافت خیلی مغرورِه...ولی خبر نداشت که من واقعا عاشقش شده بودم...گفت بهش ثابت کنم...گفت اگه بهم ثابت کنی زندگیمو بهت میدم....تو چند روز بهش ثابت کردم که عاشقشم...واقعا بهش ثابت شد.... اونم تمـــام زندگیمــو ازم گرفت با رفتنــش... تو این دوره هرکی بفهمه دوسش داری خود به خود ازت زده میشه و میره سمتِ کسی که بهش محل نمیده...

لعنت به هر چی عشق و عاشقی ِطوری زندگی کنید که عاشق نشید به هیچ کس وابسه نشید

که هیچ کس واستون چندان مهم نباشه وقتی یه نفر واستون ارزش پیدا کرد کوچیک ترین رفتارای اون می تونه تا عمق دلتون رو بسوزونه لعنت به عشق و عاشقی

فک نکن من ازشکست عشقی رنج میبرم نه من ازاعتمادی که بتوکرده ام شرم سارم من ازفروریختن این باورهاسخن میگویم من ازاینکه نمیتونم رفتارت وببخشم سخن میگویم حتی اگربخاطرعلاقه ام %1 توروببخشم امارفتارهات ونامردیت ونمیبخشم ...تومنوتنهاگذاشتی توبدترین حال وروز...عشقت بودم وحسم نکردی ودرکم نکردی

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻫﻢ ﺩﯾﺪ

ﺩﺭ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖِ ﻇﺎﻫﺮﯼ
ﺩﺭ ﻧﺎﺟﻮﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂِ ﺭﻭﺣﯽ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ ،
ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺭﺍ
ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ ،ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮِ ﺧﻮﺩِ ﻟﻌﻨﺘﯽﺍﺕ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ

ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻤﺘﺮ ...




میگـــن واسه آرامــش خـــودتم که شـــده ببـــخش و فــراموش کن,
ولـی وقتـــی از کســایی که توقــع نـــداری میــرنجــی،
هــر چقـــدر هـــم که بخوای ببخــشی و فــراموش کنــی نمیـــشه،
انگـار داری خــودتو گــول میـــزنی,وقتـــی از یـــه دوســت میـــرنجی,
حتــی اگه بگـــی بخــشیدی یه چــــیزی ته دلــــت میمـــونه,
کیـــنه نیـــست... یه جــای زخـــــم...
یه چیـــزی که نمیـــذاره اوضــاع مثل قبــل بشــــه،
هــر چقدر هم که تلاش کنــــی،خودتو بزنی به اون راه و بگی نـــه ...
بی فایـــده ست ,
یه چیزی این وســـط از بیــــن رفتـــه و جای خــالیــــش تا همیـــشه درد میکــــنه , یـــه چیــــزی مثــــل ""حـــــــــــــرمـــــــــــت""


 

انسان نباید روح خود را دو دستی تقدیم کسی کند که قصد ندارد روحش را تقدیم کند. کسی که هدیه نمی دهد قدر هدیه را نمی داند .

_اوریانا فالاچی_



یک جور رابطه هست که فرنگی ها بهش می گویند لانگ دیستنس.
یعنی اینکه عاشق، عاشق است و معشوق هم معشوق. هر دو هم خوب و اوکی!
اما دور از هم!
نه خیانتی در کار است و نه نامهربانی و نه حتی ذره ای فکر بریدن و رها کردن.
منتهی از آنجا که به قول روباه داستان شازده کوچولو همیشۀ خدا یک پای بساط لنگ است، بزرگترین نقص این رابطه ها همان لانگ بودن دیستنسشان است!
همین که بوسه هایت را بر گوشی تلفن و صفحه مونیتور می نشانی.
همین که باید یاد بگیری که از صدای محبوبت بفهمی که امروز مثلا خسته است، خوشحال است، عصبانی است، کارش لنگ مانده، اعصابش خط خطی است.
همین که شبهای دلتنگی و تنهائی باید به عکس سیو شده روی گوشی تلفن دل خوش کنی.
همین که گاهی توی دلت انفجار احساس است اما نمیتوانی بیانش کنی.
نمیتوانی در اغوشش بکشی.
بعد هی این وسط خطر سوتفاهم وجود دارد.
نمیشود که به اس ام اس ها یک فایل لینک کرد که مثلا این گله گذاری از سر نیاز است و این به عتاب خواستن، از سر ناز و کرشمه.
کم کم برای پیشگیری از تنش ها سکوت میکنی و به خودت وعده می دهی که باشد برای روزی که آمد.
اینجوری است که این رابطه یادت می دهد که نخواهی، نگوئی، نشنوی، نبینی.

حالا حساب کن طرف تو در این رابطه چیزی نزدیک تر از دوست باشد.
آدمی خیلی خیلی محرم تر و نزدیکتر.
فرض کن مرد زندگیت. زن زندگیت.

آن وقت است که قلب آدم در هر لحظه و هر کلام و هر زنگ تلفن، از خواستن و نداشتن هزار بار پاره پاره می شود…



ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻫﻢ ﺩﯾﺪ
ﺩﺭ ﺍﻓﺘﻀﺎﺡ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖِ ﻇﺎﻫﺮﯼ
ﺩﺭ ﻧﺎﺟﻮﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂِ ﺭﻭﺣﯽ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ ،
ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺭﺍ
ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ ،ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮِ ﺧﻮﺩِ ﻟﻌﻨﺘﯽﺍﺕ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﻤﺘﺮ ...




وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !
فکر نکن که فراموشت کرده ام ….
یا دیگر دوستت ندارم ! نه ….
من فقط فهمیدم :
وقتی دلت با من نیست
بودنت مشکلی را حل نمی کند ،
تنها دلتنگترم میکند … !


ﺗـــــــــﻮﯼ ﺯِﻧـــــــﺪِﮔﯽ ﻫـَـﺮ ﺁﺩَﻣـــﯽ ﯾــِﻪ ﻧَﻔَـــــﺮ ﻫَﺴــﺖ ﮐــِــﻪ . . . . . . . .
ﻫﯿﭽـــﻮَﻗــــﺖ ! ! !
ﻫﯿﭽـــﻮَﻗــــﺖ ! ! !
ﻫﯿﭽـــﻮَﻗــــﺖ ! ! !
ﻓَﺮﺍﻣــــــــﻮﺵ ﻧِﻤﯿﺸـِــــه . . . . . . .
ﯾــــِـﻪ ﻧَﻔــَـﺮ ﮐِـــﻪ ﺍَﺯ ﻫَﻤِــﻪ ﯼِ ﺩُﻧﯿــــﺎ ﺑﯿﺸﺘـَـــﺮ ﺩﻭﺳﺘـِــﺶ ﺩﺍﺭﯼ . . . . . . . .
یــِـــﻪ ﻣُﺨﺎﻃــَــﺐِ ﺧــــــﺎﺹ ﮐــِــــﻪ ﻫَﺮ ﭼِﻘَــــﺪﺭ ﻫــَـــــﻢ
ﺑـــــُـﺰُﺭﮒ ﺑـــــــﺎﺷـــﯽ ﺩَﺭ ﻣُﻘــــﺎﺑــِــــﻞ ﺍﻭﻥ ﺧُﻮﺩِﺗــــﻮ ﮐﻮﭼــــﯿﮏ ﻣﯿــــﺪﻭنی . . . . . . . . . . . .
یِکى کِه بودَنِش جُبرانِ هَمِه " نَبودَناىِ " دُنیاست . . . . . .




دیگر چیزی را در وجود خویش دنبال نمی کنم
دیگر (من) در من باقی نمانده است
همه (من) تو شده است

نفسم،نگاهم،کلامم،لبخندم ،جانم
همه تو شده است
در تو غرق شده ام
دیگر آیینه ای نیست که بتواند من را نشان دهد
همه ( من ) تو شده است
حتی ظاهرم را هم نمیبینم
حال آنکه
تو {تو} مانده ای
و (من) که {تو} شده است را نمی پذیرد

تو مقصر نیستی
این من هستم که تو شدم و
تو و تو هیچ وقت ما نمی شود
تو و تو هیچ وقت عاشق نمی شود
تو و تو فقط یک بازنده دارد که آن بازنده
تو (من) می باشد
هم من خود را گم کرده است
هم تو {تو } نشده است
ما شدن که جای خود دارد !!!

فهمیده بودم که من و من ماندن هم ما نمی شود
به خدا نمی شود
(من) نماندم چون تو را می خواستم
تو شدم چون تو را میخواستم
تو شدم چون عاشق تو شدم

عشق به تو نماد است
نماد بیماری دلخوش کنک
نماد شادی و شور صادقانه و کودکانه
نماد عملکردی از سر دل و احساس نه از سر عقل
نماد دیوانگی

دیوانه همیشه بازنده شطرنج است
سیاه و سفید برایش فرقی نمی کند
میخواهد به شاهش برسد
بی محابا گام بر میدارد
سرباز و رخ و اسب همه را روانه میدان می کند
همه را قربانی رسیدن به شاهش میکند
پنداری ساده دارد و تو را هم چو خویش دیوانه میداند
دیوانه ای که میخواهد (من ) او شود
اما افسوس
در دیوانگی بازنده ، دیوانه واقعی است
دیوانه ای که دیوانه است
من خویش را رانده است تا تو شود
اما تو من او نشده ای

میداند و باور دارد
من و من ما نمی شود
تو و تو ما نمی شود
من و تو هم ما نمی شود
فقط
من(تو) و تو (من) هست که ما میشود
ما نشان یک روح می شود
روحی واحد از دوجنس و دو جسم مختلف
روحی با نام بلند عشق

با این سرگردانی چه کنم با معرفت
من از من خویش گذشتم
تو {تو} هم نشدم
چیزی نگو خودم میدانم

در قانون شطرنج
دیوانگی = کیش و مات



لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:
تو را انتخاب میکند نه امتحان...
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند...
تو را حس کند نه اینکه لمست کند...
تو را بسازد نه اینکه بسوزاند...
تو را بیاراید نه اینکه بیازارد...
تو را بخنداند نه اینکه برنجاند...
تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد.
ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻫﺮﮒ ﺣﯿﺎﺗﺖ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺎﻓﺘﯽ !

ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :

ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

“ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ"



در ﮔﺬﺷﺘﻪ ، ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺪﮐﻲ
ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ . ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎ
ﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ . ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ
ﻧﮑﺮﺩ ، ﻓﻘﻂ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﺳﺎﺧﺖ .
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ، ﺑﻬﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ، ﺩﺭ
ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ .
ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻫﻢ ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ.
ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ
ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ
ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ . ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ
ﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ
ﺷﻮﺩ.
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ.
ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ...



وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست…


بـے رحمانه ترین خیــــــــــــــــــــــانت این است
که وارد زنـــــــــــــــــــــــدگے کسے شوے !
وابســــــــــــــــته اش کنے !
و بعد از مدتے آنقــــــــــــــــــــــــــــدر زندگیش
را خــــــــــــــــــــــالے کنے که
یک عمــــــــــــــــــــــر با خاطراتت بمیرد ...!!
هیچ چیز بدتر از
قتـــــــــــــــــــــــــل احســــــــــــــــــــــــــــاس
نیست ...



هــیــچ نـمےگـویم..

لال مـےشـوم...

فـقـط،، نفـریـنت مےکنـم بـه دوسـت داشـتـن!

دوسـت داشـتـن کـسـے کـه
دوسـتـت نـدارد...




ﻣﻐــــــــﺮﻭﺭ ﻧﯿﺴﺘـــــﻢ ..
ﻓﻘﻂ ﺩﻧﯿــــــﺎ ﺑﻬﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ
ﺗـــــــﻮﺟﻪ ﺯﯾﺎﺩ
ﺑﯽتوﺟــــــــﻬﯽ ﻣﯿــــــﺎﺭﻩ




گاهی اوقات باید خیانت کرد تا ارزش صداقت
برای کسی ک تفاوت میان این دو را درک نمی کند ، مشخص شود !
گاهی باید نبخشید کسی را ک بارها او را بخشیدی و نفهمید ،
تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد!
گاهی نباید صبر کرد باید رها و کرد و رفت تا بدانند ک اگر ماندی ...
رفتن را بلد بوده ای !
گاهی بر سر کارهایی ک برای دیگران انجام می دهی باید منت گذاشت
تا آنرا کم اهمیت ندانند !
گاهی باید بد بود برای کسی ک فرقِ خوب بودنت را نمی داند !
و گاهی باید ب آدمها از دست دادن را متذکر شد !
آدمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز می کنند و برای همیشه می روند




دم به دم زجر میکشد آخر-این دل بیقرار بی سیگار
میخورد چون خوره مرا در خود-درد این انتظار بی سیگار
طاقتم طاق میشودآخر-میروم تا کنار پنجره و...
مثل یک قبر سرد و دلگیرند-کوپه های قطار بی سیگار
لا اقل بعد از آن پک اول-از سرم میپرند افکاری
که مرا می درند پی در پی-مثل سگهای هار بی سیگار
در کنارش صدای ناظری و-نغمه تار و چند قطعه غزل
سپری میشود فقط عمرم-که در این روزگار بی سیگار.....
شکل یک خودکشی ست هر لحظه-مثل تیغی است روی گردن من
سخت میشد تحمل این غم – درد این انتظار بی سیگار

نظرات 1 + ارسال نظر
نعیمه پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 04:42 ب.ظ http://www.namnambaroon.loxblog.ir/

نوشته هاتون عالی بود ممنون

فدای دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد