دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

تقدیربی تقصیرنیست...!!!

این روزهاپرازحرفم اماچیزی برای گفتن ندارم حتی جنس حوصله ام ازشمعی دربادست که هی روشن وخاموش میشودهی کبریت میزنم که دلگرم شوم اماامان ازبادی که میوزدو...چون یادتوکه می آیدودرهوایم درقلب وگوشم درنگاهم...می ماند.

دیگراشکهایم راخودم پاک میکنم میدانم همه رهگدرندومن هستم وروزگارم!من هستم حتی گاهی که بی تاب وبیمارم خب من ازپس خودم دیگربرمی آیم  خنجری که توبرمن زدی راحالاخودم طبق عادت برقلب خودم میزنم!!!میدانی نگرانت نمیکنم امامن ازخودم هم بیزارم!!!چون توکه ازقلبم بیزارشدی...

ﻣﯿﮕﻦ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ﮐﻞ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﮐﻞ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺑﺪ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺨﺺ !!!...
ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ازت دارم... ؟؟؟؟؟ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻢ !...؟

ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻢ ﺟﻠﻮﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩی وبی وفایت ﺩﺭ ﻧﯿﺎﺩ !.... ؟
ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﺍ ﭼﻪ ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺢﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ !.... ؟
ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻫﺎ بهت محبت کرده واست جون داده ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﺖﻧﺪﯾﺪﻩ !... ؟
ﺍﯾﻦ ﻣﻐﺰ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﯿﻠﯽﭼﯿﺰﺍ ﮔﺬﺷﺘﻪ !... ؟
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﻮﻭﻧﯿﺸﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪﺍﺻﻼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ !... ؟
ﺍﯾﻦ ﻻﻣﺼﺒﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﯾﻪ ﻫﺎﺵ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﮐﻪ ﮐﻢﻟﻄﻔﯽ خودش روظلم این روزگاربه من رو ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻪ !...؟
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﯾﻨﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻭ ﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻟﺬﺗﺶ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ
ﻋﺸﻘﺶ ﺧﻮﺭﺩﻩ !...؟

اگه عرضه خودکشی داشتم چی میگفتی...هرگزکسی دلیلش رانمیفمد...

دیگه نه بارون نه یک فنجان چای نه حتی یک موسیقی ملایم دردمن رادوانمیکند!توبایدباشی تامن دستانم رابرروی گلویت بفشارم وباگریه وفریادبگویم لعنتی چرا.........................!!!!!!؟؟؟؟

من قدرتمام لحظات جدایمان ازتونمیگذرم به اندازه قلب شکسته ام واشکهای دیده بخونم...


من قلبم روباتوتقسیم کردم وهرآنچه که میشدحتی جانم راامانمیدانستم بایدبرای آن چیزی که به توسپردم توضیحاتی دهم که بدانی این قلب ظریف ازست وشکننده زودمیشکندمراقبش باش تحقرش نکن بجرم عاشقی بخاطراینکه میلرزدوگریه میکند!متاعی بسیارباارزشی بوداماقدرش راندانستی ومن هرتکه ازاین قلب شکسته رادوباره جمع کرده اززیردست وپاهای رهگذارن وتورانفرین کردم بدلیل اینکه امانت دارخوبی نبودی...

حس وحالم رامیدانی وقتی دردمیکشم وسراغم رانمیگیری این ظالمانه هست


ازمنی که سکوت کرده ام بیشتربایدبترسی تامنی که باحرفهاوکارهایم بیایم وآزارت بدم وتهدیدت کنم بترسونمت...

اینجاست که سکوت من یعنی پایان همه چیزیعنی...

 

ادامه مطلب ...