دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...
دنیای نامرد(bahar61)

دنیای نامرد(bahar61)

اونایی که بهشون خیانت ونامردی شده بیان تو...

اشتباهم رانمیدانم تقاصم راکمترکن

تصمیم گرفتم دیگر در لیست دوستانم کسانی ثبت کنم که به حق ..دوست واقعی

من باشن نه یه دکور...نه یه اسم فقط....بلکه واقعا دوستان خوب باشیم...تووبهاربهترین دوستان من هستید

ومن هرگزدوستانم راغمگین وناراحت نمیتوانم ببینم شومابه معنای واقعی دوستان من تاابددراین دنیای مجازی هستید

میدانی غصه دارم برای توکه ازمن غصه داری بی قرارم برای توکه حسم رامیدانی وامابدنتیجه گیری کردی من چرابایدتورابرنجانم؟دلم صندوقچه اسرارتوست دمی آرام باش وبه من مجال دفاع ازخودبده...

درپست قبلی من ناخواسته باعث رنجش کسی شدم که مدتهاحرفهایش باعث آرامشم میشدو احساس میکردم که همدردی دارم واوهم چون من می فهمدحرفهای دلم رواوهم میداندجنس عاشقانه هایم را

هرگزدرگفتارش تردیدی نداشتم که اوهم فرشته مهربون دیگریست که اسیرنامردی مردمان زمینی شده

نتونستم حرفی بزنم که بتونه اون روهم آرام کنه نشدهم پای دل زیبایش بنویسم وازنگارش آنچه اوهنرمندانه نگاشت

زبانم کوتاه وتسلیم قلم شیوایش شدم امابرسم محبت وسپاس خواستم پست قبلی راتقدیمش کنم امانفمیدم ممکنه محتویات جمله هاومطالبش رابه خودربط دهدوغمگین شود!!!

من اکنون غصه دارم چراآنچه که جهت تقدیم به خوبی هایش بودباعث رنجشش شداماقرارگذاشتم جبران کنم واین پست رابادقت ووسواس به اوتقدیم کنم...


 

 

اگر بغض خود را در لا به لای نگاه معصومت پنهان میکنم از غرورم نیست اگر برای داشتن دستان تو گریه ام را میدزدم از غرورم نیست اگر برای ادعای جمله ای عاشق خجالت میکشم از غرورم نیست
اگر غرورم را در پیشگاه حضورت تکه تکه، بر زمین می سایم باز ازغرورم نیست اگر خنجر نگاهم را در غلاف چشمان آرامت به سجده میبرم برای آن است تا بفهمی که ... .... ..... ......



همیشه درعجب بودم
که چرا در جاده عشق
پا به پایم نمی آمدی
حتی وقتی آهسته و پیوسته می رفتم.
امروز فهمیدم...
ریگی که درکفشت بود تو را می آزرد!!!



من برای تو مینویسم برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست
برای تویی که قلبم منزلگه خوبی وسادگی توست برای تویی که احساسم همینک از آن وجود نازنین توست
برای تویی که تمام این ساعتهایم در غم تو غرق شدبرای تویی که چشمانم همیشه به صفحات وبلاگم دوخته است تابیایی ومراببخشی
برای تویی که مرا مجذوب قلم شیوایت و احساس پاک خود کردی
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی برای تویی که یک لحظه نبودنت برایم مثل یک قرن است
برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه ی من است
بگوکه اینجایی ومرابی گناه مجازات نمیکنی



گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ...
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود ...
گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد ...
گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود ...
گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ...
......گاهی آرزو میکنم ای کاش ...دلی نبود تا تنگ شود ...تا خسته شود ...تا بشکند
اکنون که هستی...دلت راازمن پاک کن...ای بهترین مخاطب من

ا

میتویسم وهی خط میزنم روی اعصاب دلم راه رفته ام باپای خودم وباچشمان اشک آلودتو
ومن ثابت میکنم که لیاقت حضورشومامخاطب خاص رااینجادارم


کاش میشد همه ی حرفهایم را برایت بنویسم
تا ببینی این مثنوی نا نوشته چه قدر حرف برای گفتن دارد



من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها می آیم و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست که بی مهروبی وفاهستن
که همچنان که تورا می پرستندبظاهرو
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند

سلام ای شب معصوم میان پنجره و دیدن همیشه فاصله ایست
چرا نگاه نکردی؟مانندآن زمانی که باورم داشتی
چرا نگاه نکردی ؟ که باورم کن من بی گناهم

من نه ازآن جنس بلکه همچون تو یک عاشق دلشکسته وبه حضورپاک تووابسته


نه راه پیش نه راه پس
گرفته راه این نفس
ببین کجای ماجرا
تنهام گذاشتی هم قفس




تقدیم به حس پاک وروح لطیف SH...مراببخش اگر...
خودم هم مات ومبهوتم چراازمن رنجیدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد